تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، بزرگ‏ترين ـ فرمود ـ يا با عظمت‏ترين نام خداوند است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799525408




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حاتمي کيا و سينماي دفاع مقدس


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حاتمي کيا و سينماي دفاع مقدس
حاتمي کيا و سينماي دفاع مقدس ابراهيم حاتمي کيا و چند روايت معتبر از سينماي دفاع مقدس جنگ، آدم هاي آن، سينماي دفاع مقدس، سينماي حاتمي کيا ،آدم هاي فيلم هايش، نوع نگاهش به هنر وسينما و موضوعات مختلف فرهنگي و هنري و سياسي و اجتماعي و..موضوعاتي است که ابراهيم حاتمي کيا روايت مي کند: چرا به سينماي جنگ آمدمحدوداً 29سال است که در سينما هستم. سال 65اولين فيلم سينمايي خودم به اسم «هويت»را ساختم. پس از آن 12،13فيلم و 2سريال ساختم که فکر مي کنم آنها را ديده باشيد. حقيقت امر اين است که مسأله خيلي پيچيده نيست. اين موضوع مبتلي به جامعه در آن دوران بود و طبيعي است که من هم به آن وارد شدم و چون نگاهم نسبت به اين موضوع[مثل نگاه به] يک فضاي همدلانه بود، طبيعي است که تأثير آن را تا حدي بيشتر از بقيه بچه ها پيدا کردم. من فيلم جنگي ساخته ام. فيلم مربوط به دوران جنگ . البته غير از فيلم «هويت»بقيه فيلمهايم مربوط به بعد از جنگ است. طبيعتاً جزو گونه اي هستم که اصرار دارم صرفا اين يک طور نان داني من نشود . چون اين نوع سينما مطلوب سيستم است يا امکانات بيشتري دراختيار مي گذارد. البته اگر وقت شود خدمتتان عرض مي کنم که چون اين حوزه داعي زيادي دارد دست و پاهايتان براي حرف زدن در آن بسته تر است ولي مسأله با اهميت اين است که اگر من مي خواهم نسبت به تاريخ معاصر که به گذشته بر مي گردد، حرف بزنم بايد چيزي را از آن فضا بگويم که به درد من بخورد. اگر اين جواب را نسبت به سينماي جنگ بدهدطبعا من به سمت آن خواهم رفت و اگر جواب ندهد به سمت آن نمي روم. تلاشم اين بوده که يک طور زنده بودن نسلي که 8سال به آن فضا برخورده و بعداً در بطن اجتماع بوده را به تصوير بکشم که حالا اين نسل در اجتماع چه کار مي تواند بکند ؟چه برخوردي با جامعه دارد؟جامعه چه توقعي از آن دارد و بالعکس ...تا اين فيلمهاي آخر که شايد بگويم «به نام پدر»آخرين آن باشد مربوط به اين است. در فيلمهاي اواخرم يک نسل سوم هم در آن شکل مي گيرد که نقد مي کند. اوج اين نقد را در فيلم «به نام پدر »مي بينيم که سؤال مي کند و سئوالش هم تقريباً تيز است....من هميشه تلاش کردم حرفي را بزنم که به سؤال روز من پاسخ بدهد و اگر هم وارد سينماي جنگ شدم به اين خاطر بودکه از اين منظر برايم ارزش داشت و اين طور نبود که وقتي بخواهم از جنگ حرف بزنم. آن هم به دليل نادرستي که رسانه ها از سينماي جنگ مطرح مي کنند گويي سينما ي جنگ يک مالياتي است که همه رسانه ها بايد بپردازند و از جنگ حرف بزنند و نه بطن جنگ و آن جوهر حقيقي که يک وقتي اتفاقي افتاده و حالا مي خواهيم از اين فضا به عنوان توشه اي براي آينده حرف بزنيم . نه بيشتر اينکه تبليع بشود يا جزو بيلان کار محسوب شود. متأسفانه اين معمولا بوده و بازار را کساني قرق مي کنند که خيلي عميق به اين فضا نگاه نمي کنند يا مسأله آنها، درد آنها بيان چيزي که به نوعي تجويز زمان حال بکند را ندارند. به همين خاطر من خيلي به اين جنجال ها و سرو صداها اعتقاد ندارم که به نظر مي آيد توفيق سينماي جنگ بوده است. به همين خاطر بعضي وقت ها که نسل جديد با من روبرو مي شود سئوالش اين است که :«نمي شود تمامش کنيد و وارد عالم ديگري بشويد؟»البته من به آنها حق مي دهم . به دليل کثرت و نوع نگاهي که به سينماي جنگ است. جنگ چيست؟ضد جنگ کدام است ؟معني جنگ در حوزه خودم فيلمهايي است که ساخته ام . تلاشم اين بوده که نه خود جنگ بلکه فيل بک و انعکاس آن برروي بچه هايي که در خود جنگ تنفس کردند. انسانهايي که انديشه ،روح و عاطفه دارند و در آن 8سال جنگ يک اتفاقاتي برايشان مي افتد و فرهنگي پيدا مي کنند. من تلاش کردم که تا حدي از اين فضا حرف بزنم . مقوله «ضد جنگ »که شايد بگويم در غرب بيشتر از شرق تشديد مي شود. (شرقي که مي گويم :در خاورميانه با مشخصاتي که ما الان اطراف خودمان داريم ؛اصلا مفهوم ضد جنگ يک معناي ديگري دارد تا اينکه اين معنا را بخواهيم در آلمان، ايتاليا يا خود آمريکا ببريم.)اين سؤال وقتي در مکانهاي ديگري مطرح مي شود معاني و تعاريف آن متفاوت مي شود. در اينجا اگر کسي حرف از «ضد جنگ »بزند تلقي اين است که يک نوع عقب نشيني، ترس و ضد جامعه و ملي بودن، عنوان شده ...ولي مسأله عميق تر از اين حرفهاست .ما الان در ايراني هستيم که يک سمت آن پاکستان است، يک سمت آن افغانستان با آن مشخصاتي که همه مي شناسيم. سمت ديگر عراق بود که اين اتفاقات برايش افتاد و گردنکشي هايي که بعضاً در اطرافمان انجام مي شود .بنابراين طبيعي است که در اين فضا حرف زدن از «ضد جنگ »فضاي خودش را دارد و بايد خيلي ظريف تر و عميق تر به آن نگاه کرد. من مفهوم ضد جنگ بودن را مترادف با طرفدار صلح بودن نمي دانم بعضي اوقات تعريف عوض مي شود. الان معناي ضد جنگ را مي توانيد در جامعه مطرح کنيد. الان سال 88است . اما در سال 87امکان نداشت و وقتي مي خواستيم اين جمله را توضيح دهيم به نظر مي آمد که داريم حرف ضد ملي مي زنيم و بحثي مي کنيم که داخل آن يک جور تمارض کردن، يک جو ر مقابل جرياني که يک وقتي شهيد داد و انگار که گفتن اين کلمه مقابل آنها قرار گرفتن است. پس اين معنا را در بستر خودش بايد تعريف داد که در بستر زماني و مکاني خودش چه تعريفي پيدا مي کند. در فضاي سياست زده اي که الان داريم، بعضي اوقات واژه ها يک طور انگارمال کسان ديگري مي شود و کساني انگار کلمات را مصادره مي کنند و انگار که مال يک قبيله است و قبيله ديگر نبايد از صلح يا ضد جنگ بودن حرف بزند. به هر حال من معتقدم در فيلمهايي که ساختم تلاش کردم به اين حوزه ها تعرض کنم . طرحش کنم و باز کنم و فکر مي کنم در فيلم «به نام پدر»تلاش کردم تا حدي صريح تر آن را باز کنم .جنگيدن شور بود يا شعور؟اين بحثي است که بايد گردن رسانه ها انداخت. رسانه هايي که از بچه هاي بسيحي و کساني که 8سال جنگيدند شمايلي را رائه مي دهند که انديشه ندارند شعور پشت کارهايشان نيست و کارهايشان مطلقا شور است. انگار تهي از انديشه و استدلال است. من معتقدم مانند هر انساني که حق انتخاب دارد انسانها مي توانند در برهه هاي مختلف تصميمات متفاوتي بگيرند . يک نفر، روزي گمان مي کرد جنگيدن برايش مقدس است و تصميم گرفت بجنگد. روز ديگر تصميم گرفت که نجنگد يا اينکه جنگيده و بعد احساس کرد که نسبت به جنگيدن خود دچار تشکيک شده و نمي خواهد ادامه بدهد يا اصلا خاطره خوبي از آن ندارد. به نظر من بايد به او و انتخابش احترام گذاشت. اين تحليل ها و تشنج ها در جامعه سياست زده ما شديد مي شود که اگر کسي يک زماني مي جنگيد والان نمي جنگد بايد آن را پنهان کرد . در صورتي که به نظر من اين طور نيست. هميشه در تاريخ افراد بسياري بوده اند. در تاريخ اسلام هم بوده اند کساني که دچار شک شده اند. بعضي اوقات هم اصلا به جنگ نمي آيند. همان طور که همراه امام حسين (ع)هم وارد جنگ نشدند و در واقعه کربلا نجنگيدند و لزوما قرار نيست که تکفير شوند و عليه شان گفته شود. اتفاقا اگر جامعه، جامعه متعادلي باشد شروع به آسيب شناسي مي کند و اينکه چه اتفاقي افتاده که عده اي نسبت به چيزي که از گذشته داشتند نگاه نقادانه و حتي منفي دارند. به نظرم حتي طبيعي است که چنين بحث هايي باشد. البته يک عده هم هستند که به زمان جنگ به عنوان شيرين ترين مقطع زندگي خود نگاه مي کنند که آن هم بايد محترم نگه داشته شود. سايه من ،پرويز «پرويز پرستويي »يکي از بازيگران قديمي است . از تئاتر برخواسته و جزو بازيگران با سواد کشور به حساب مي آيد . من تجلي آرمانگراني دلم در کارها را بيشتر در آقاي پرستويي مي بينم. به تعبيري پرويز، سايه من است و کارهايي که با هم کرده ايم هم از اين منظر انتخاب درستي بود. مي توانم بگويم هنوز در سينماي واقعي ايران سوپر استار به معناي واقعي هم قد پرويز پرستويي نداريم . چرا به دعوت رسيدمخيلي ها اين سؤال را از من مي کنند که چرا در آخرين فيلم به «دعوت»رسيده ام. خيلي اوقات يقه ام را گرفته اند. بعضي ها عصباني شده اند بعضي سعي کرده اند مرا به راه راست هدايت کنند !من به عنوان يک بيننده درک مي کنم که چرا فيلمسازي که کارهايش به نوعي شماره گذاري بوده ؛وقتي به يکباره سر يک چهار راه رسيده مسير ديگري را انتخاب کرده است. من اين حق را به عنوان يک بيننده به مخاطبان مي دهم ولي هرگز به عنوان يک کارگردان اين حق را به يک منتقد نمي دهم. بعضي وقت ها ديده ام برخي دوستاني که قلم دارند در نشريات خود ورود من به اين حوزه را به نقد کشيده اند. اصل حرف همان احترام به آزادي و انتخاب است. من حق دارم انتخاب کنم و کسي هم نبايد به آن تعرض بکند. اين در حوزه من است و از نگاه هنري اصلا جاي طرح ندارد ولي در يک فضاي دوستانه بايد بگويم به عنوان کسي که 13فيلم را به صورت يکسره در حوزه دفاع مقدس کار کرد و تلاش کرد از اين حوزه حرف و بحث در بياورد، يک وقتي هم احساس مي کند که شايد با عدم ورود به يکسري مباحث ديگر، دچار غفلت شود. دليل ورود من به اين مشکل جامعه و به ويژه مسأله خانمها، مطرح بودن اين بحث در جامعه بود. من مي ديدم که در هر خانه اي اين مسأله مطرح مي شود و فکر مي کنم موضوع سقط جنين مسأله اي است که حداقل يک بار سراغ هر کسي آمده و موضوع خيلي بعيد و دوري نيست که به ذهن هاخطور پيدا نکند ولي توقع برخي ها اين است که من نبايد وارد اين حوزه بشوم و دليلشان هم اين است که سينماي جنگ محدود مي شود. البته من درعين احترام به اين عزيزان اين حق را به خودم مي دهم که بايد حق انتخاب داشته باشم و نگاهم به اطراف خبري نباشد. قطعا در سوژه هاي ديگر هم کار مي کنم وتلاش مي کنم تا درهاي ديگر را هم براي خودم بگشايم و «دعوت»آغاز ورود به اين حوزه است. البته بدون آنکه بخواهم دوره قبلي را تعطيل کنم ولي به موازات آن کارهاي ديگر هم مي تواند انجام شود. سينما ؛زنده ترين هنر ايراندر جشنواره سال گذشته پس از بالغ بر 10سال بالاخر ه داوري در جشنواره فيلم فجر را پذيرفتم و براي اولين بار داور بودم . به نظر من تنوع سينماي ايران بسيار مبارک است و هنوز هم اين تنوع را از توليدات متفاوت سينما مي توان فهميد. اين را وقتي متوجه مي شويم که آن را با کشورهاي ديگر که مي توانند صاحب سينما باشند قياس کنيم. از فرانسه و ايتاليا و....که به نوعي مهد سينما تلقي مي شوند. به نظر ما سينمايي بسيار متفاوت داريم. اخيرا چند نفر از هاليوود به ايران آمده بودند که قطعا خبر آن را شنيده ايد. البته يک سر وصدايي هم شد و متأسفانه نگاه سياسي بر آن حاکم شد ولي براي ما حضور اين افراد خيلي خوب شد. يک فيلمنامه نويس آمريکايي که سالها رئيس آکادمي اسکار بود و در معيت اين هيأت به تهران آمده بود روزي حرف بسيار قشنگي زد و گفت:شما با توجه به شرايطي که داريد و با حداقل بودجه کار مي کنيد، يک نوع آزادگي و خصوصيات فردي فيلمساز در کارتان منعکس مي شود و به همين خاطر تنوع را مي توان فهميد. در حالي که در ساختار سينماي آمريکا که سينماي سرمايه و به شدت حساب شده و حسابگرانه است، يکي از اعضاء آن کارگردان نام مي گيرد و مؤلفه هاي فردي او خيلي نمي تواند در کار دخيل باشد. خيلي بايد بجنگد تا چند نفر خودشان را در آن حوزه بالا بکشند تا دستخط و کارهايشان متمايز با بقيه شود و گرنه معمولا شبيه به هم هستند. به همين خاطر حتي اگر اسمهاي آنها را هم نبينيد تفاوت چنداني نمي کند اما در سينماي ايران شما دقت بکنيد . (البته منظورم همه سينما نيست .بدنه سينما کار خودش را مي کند ولي )کم نيستند فيلمهايي که دستخط و رنگ و بوي خاص فيلمساز را با خودش دنبال مي کند. آنقدر که وقتي فيلمساز وارد حوزه ديگري مي شود همه مي پرسند که چرا او راهش را عوض کرده است ؟من معتقدم بوستان سينماي ايران با تمام ناملايمات و نامردي ها و مشکلات همچنان زنده ترين هنر اين مملکت محسوب مي شود. گر حکم شود که مست گيرند فقط نبايد مسعود ده نمکي را بگيرند !من شايد جزو معدود افرادي باشم که به نوعي از ورود آقاي ده نمکي به سينما دفاع کرده باشم . آشنايي من با ايشان به فيلمهاي کوتاه و مستندي بر مي گشت که ده نمکي ساخته بود. تا پيش از آن او را دورادور به عنوان يک روزنامه نگار که نشرياتش همواره نگاه تند و صريحي داشت مي شناختم. وقتي شخصي از دور به سينما نگاه مي کند يک تعريف از آن دارد و وقتي به درون آن مي آيد تعريفي ديگر دارد.به نظر من ورود به سينما هر کسي را مجبور مي کند تا قواعد آن را رعايت کند. قوانيني که به نظرم بسيار انساني و درست است. من در همان فيلم اول ايشان هم ورود آقاي ده نمکي را تبريک گفتم . هوشمندي ايشان در يافتن نقطه پنهان سينماي جنگ بسيار خوب بود. ما در سينماي جنگ کمدي نداشتيم يا اگر داشتيم، محدود بود. در اندازه «ليلي با من است »آقاي تبريزي يا چند فيلم ديگر که بيشتر حالت «جرس»را ايفا مي کردند ولي صراحتاً اينگونه کمدي کار کردن سبکي بود که بر روي آن کار نشده بود و اين تيزهوشي آقاي ده نمکي را مي رساند. همانطور که در مطبوعات هم به نقاطي دست مي گذاشت که معمولاً نقاط ملتهبي است. اينکه من اين بحث را قبول دارم يا خير ،بحثي ديگر است. بلکه صحبت من اين است که اجازه بدهيم اين اتفاق رخ بدهد. چيزي که در فيلم بعدي ايشان هم به وقوع پيوست و من معتقدم متأسفانه برخي از همکاران سينمايي ما اندکي بي تحملي مي کنند و آدم بعضي اوقات در اين پرسش گير مي کند که آيا اين بي تحملي يک دغدغه فرهنگي است يا يک جورد غدغه صنفي . اينکه از آمدن يک تازه وارد دچار آشفتگي مي شويم. اينکه ايشان در حوزه سياسي يک عقبه سياسي دارد و کارهايي کرده، دليلي نمي شود که او را در سينما راه ندهيم . کما اينکه هم اکنون خيلي ها در سينما هستند که هيچ عقيده اي ندارند و نداشتن عقيده را به عنوان يک امتياز دانسته و با استفاده از آن وارد سينما شوند. من اشکالي نمي بينم که ايشان بخواهند چيزهايي که قبلا مي گفتند را در سينما ادامه بدهند . حالا اينکه ايشان قبلاً جلو سينما جيغ و داد کردند و....و اصلاً نگاههاي راديکال داشتند،بحث ديگري است. مگر ما فيلمسازي نداريم که عقيده اش نسبت به حرفهايي که زده 180درجه عوض شده و کاملا طور ديگري نگاه مي کند. به نظرم اگر قرار باشد که مست گيرند خيلي ها در سينما هستند که مي توان آنها را زير سؤال برد که اساسا حضورشان در سينما به چه دردي مي خورد و چر ا پرده هاي سينما را قرق کرده اند !حداقل اين است که ده نمکي توانسته مردم را به سينما بکشاند. اين را هم مي دانم که عده اي مي گويند ممکن است نگاه دوگانه و سياست نعل و ميخ او باعث وقوع اين اتفاق شده، يا حضور بازيگران بزرگ باعث موفقيت فيلمش شده و... اما من مي گويم همه اين پارامتر ها مي تواند فيلم اخراجي ها را به فيلمي بدل کند که مانند ساير فيلمها بفروشد ولي يک ذوقي در کار آقاي ده نمکي وجود دارد که به نظرم نقش موتور چهارم در يک هواپيماي چهار موتوره را ايفا مي کند . من معتقدم آقاي ده نمکي فقط با يک موتور خاموش حرکت مي کند اما با همان يک موتور هم به اين قدرت حرکت مي کند و چرا بايد نسبت به آن بي اعتنا باشيم؟به نظرم سينما به تمام طيف ها نياز دارد و يکي از آنها هم مي تواند مسعود ده نمکي باشد. هيوندايي که پيکان شد ،دلاري که مقدس بود !ما با جيب خودمان به آلمان رفتيم و اين طور نبود که به ما در باغ سبز نشان داده باشند . ياد جمله شخصي مي افتم که در آلمان مدير صحنه ما بود به ما مي گفت:«شما ورک ،اليپ ،اسليپ ،ورک »ما در طول فيلم «از کرخه تا راين »روزي 13ساعت فيلمبرداري صحنه را داشتيم و يک مقدار هم آمادگي سر صحنه. 5ساعت مي خوابيديم و دوباره ادامه مي داديم . اين روند حدوداً 2ماه طول کشيد در حالي که عوامل آلماني فيلم جا خورده بودند که براي ما اصلا اوقات فراغت مفهومي ندارد . البته آنها نمي دانستند وضعيت جيب ما چگونه است و مجبوريم با کمترين هزينه هر طوري که شده فيلم را بسازيم . حتي به جاي اينکه به هتل برويم راهي ساختماني شديم که متعلق به جانبازان بود. کار طوري بود که وقتي فيلم را ساختيم و به ايران آمديم تهيه کننده 100هزار دلار از ارز تخصيص داده شده را به بانک مرکزي پس داد . يادم مي آيد مرحوم نور بخش نوشته بود که «بالاخره يکي پيدا شد که دلار را مقدس بداند و آن را پس آورد». البته ما دوست داشتيم خرج کنيم ولي تهيه کننده آن را برگرداند ! به طور کلي تلاش کرديم با محدوديت ها کار کنيم. در فيلم «خاکستر سبز»که در اسلوواکي کار مي کرديم هم با وجودي که قيمت ها هنوز بالا نرفته بود اما درطول فيلمبرداري قيمت ها هنوز بالا نرفته بود اما در طول فيلمبرداري قيمت ها به شدت در حال تغيير و صعود بود . طي 4ماهي که آنجا بوديم . در روزهاي اول دلار 180تومان بود اما روزي که داشتيم برمي گشتيم دلار به حدود 400تومان رسيده بود و ما از جهت مشکلات مالي بيچاره شديم و در نهايت به من گفتند بابت دستمزد آن يک اتومبيل هيوندا که آن [کار] زمان يک ميليون و 800هزار تومان قيمت داشت به شما خواهيم داد. البته نگفتم هيوندا مي خواهم بلکه يک ماشين را در خيابان نشان دادم و گفتم: اين را به من مي دهيد؟گفتند :بله ....ما فيلم را ساختيم و برگشتيم .؛هيوندا شده بود 4ميليون تومان و به جاي آن يک پيکان به من دادند .به هاليوود نمي روم ؟مي روم!يک بار رفته بودم آمريکا و در لس آنجلس قدم مي زدم در تصورم اين بود که هاليوود نام يک مکاني است . البته خياباني به نام هاليوود داريم. يک روز يکي از عزيزان مرا در ابتداي آن پياده کرد. من راه افتادم و تا انتهاي آن رسيدم اما سينمايي در آن نديديم. فقط چند اثر دست هنرمندان را ديدم که در هاليوود تثبيت شده بودند. هاليوود يک تعريف کلي است. کمپاني هاي مختلفي هستند که چون همه در لس آنجلس و در منطقه اي به اين نام حضور دارند تحت عنوان هاليوود شناخته مي شوند. مثلا اگر «يونيورسال »مرا دعوت کند يا ساير کمپاني ها، چرا قبول نکنم؟ شما دعا کنيد که چنين اتفاقي برايم بيفتد. دم خروس يا قسم حضرت عباسمن معتقدم آزادي سينماي بعد از انقلاب که باعث شد هويت فردي در فيلمها ديده شود در قياس با سينماي قبل از انقلاب خيلي بيشتر شد.البته با تمام اتفاقاتي که الان در سينما مي افتد باز هم هويت فيلمساز و هنرمندي که پشت يک دوربين قرار دارد، مطرح است . الان ما سينما را با کارگردان هم مي شناسيم. اما قبل از انقلاب خيلي محدود بود. در حد آقايان کيميايي، مهرجويي،بيضايي. البته آقاي بيضايي را در حوزه سينماي خاص مي شناختند و مردم عادي خيلي با ايشان ارتباط نداشتند . آن زمان فيلمساز مثل يک تکنيسين بود اما الان اين طور نيست. الان مردم با فيلمسازان آشنايي و ارتباط دارند. البته بخشي از آن هم مربوط به زمانه بوده و زمان به گونه اي پيش رفته که مردم با اين مديوم هم ارتباط پيدا کرده اند . در مجموع فکر مي کنم قبل از انقلاب يک طبعي را از مردم انتظار داشتند که اوج آن در سالهاي 55و56به بن بست مي رسيد. سينمايي که مشهور بود به سينماي آبگوشتي . سينمايي که حتما بايد در آن چند صحنه از رقص، کاباره و...باشد . سينمايي که عقبه آن عقبه واقعي نبود . مثلا توضيح مي داد که يک نفر از شهرستان وارد تهران مي شود و...خب اين را آقاي مهرجويي در «آقاي هالو» هم مي گويد ولي تحليلي که او مي کند و مناسباتي که توضيح مي دهد «آقاي هالو» را تبديل به يک فيلم عميق مي کند تا فيلمهايي که بيشتر از آنکه به فکر تحليل شرايط اجتماعي باشد ؛صحنه هاي کاباره و....را نشان مي داد و در واقع بيشتر دم خروس پيدا بود تا قسم حضرت عباس. ما تحمل کرديم آنها تحمل نکردند«موج مرده »پخش شد اما جزو فيلمهايي است که 20دقيقه از آن پخش نشد 20دقيقه از آن قلع و قمع شد و در آن سالها نمايش خيلي بدي هم داشت . «به رنگ ارغوان »هم که متأسفانه اکران نشد. فيلمنامه اين فيلم در ارشاد تصويب شد و فيلم را ساختيم و حتي براي جشنواره هم انتخاب شد ولي دقيقا در آخرين لحظات بچه هاي وزارت اطلاعات اينکه از آنها يک تحليلي بشود را تحمل نکردند . ما هم درآن دوران تحمل کرديم و سعي کرديم به احساس و نظرات آنها احترام بگذاريم . اگر چه خود من هيچگاه آن نظرات را نپذيرفتم و معتقد بودم مديوم سينما تعاريف خودش را دارد اما به هر حال واقعيت اين است که ما مي توانيم در مورد يک عده حرف بزنيم و در مورد يک عده هم نمي توانيم . طبيعي است که وزارت اطلاعات هم جزو همين قاعده است. آژانس شيشه اي ؛جدال عقل با دلالان وضعيت نسبت به سال 76که فيلم «آژانس شيشه اي »را ساختم بسيار متفاوت شده است. در فيلمهاي من يک انعکاس از بحث زمان مطرح است . بعضي ها مي گفتند :فيلمهاي من روزنامه اي است و عمر آن چندي ديگر تمام مي شود اما ظاهراً اين اتفاق نيفتاد و فيلمي مثل «آژانس شيشه اي »در انتخاباتي که پارسال برگزار شد به عنوان يک «نشانه »و فيلمي که شمايلي از يک نسل را توضيح مي دهد انتخاب شد. البته نقش حاج کاظم (پرويز پرستويي )و سلحشور (رضا کيانيان )دو ديدگاهي است که هنوز هم در جامعه عمل مي کند که يکي از آنها عقل است و ديگري دل. من و سانسورسانسور خيلي خوب است . سانسور از آن جملاتي است که هميشه هست و انواع مختلفي هم دارد . نوع سطحي آن اين است که به صراحت تو را برگردانند و بگويند برو اين تکه از فيلم را يا اين حجمله را از داخل فيلمنامه در بياور . اين کلمات را نگو و...که من معتقدم سانسور، با تمام عمر 30ساله انقلاب براي خودش تعريف هايي ازمؤلفه ها،محدوديت ها و نوعي از ارزشها ارائه کرده است . الان کيست که مدعي شود در آمريکا سانسور وجود ندارد؟وقتي يک نفر فيلمي بسازد که اصطلاحا به آن «فيلم زيرزميني »مي گويند و استقلال کارگردان را در آن حفظ کرده باشد اما سينمايي براي اکران آن نداشته باشد، چه کلمه اي غير از سانسور مي توان برايش به کار برد؟به نظر من آن هم نوعي سانسور است. هيچکس رد نمي کند که در سينماي آمريکا نوعي نگاه گرايشي به اسرائيل وجود دارد. نکته تعجب بر انگيز اينجاست که مذهب اول در امريکا مسيحيت است اما اکثر سران هاليوود يهودي هستند. اين مسأله اتفاقي نيست و فرايند بسيار پيچيده اي دارد . من اخيرا فيلمي در مورد يازده سپتامبر ديدم. يکي از سوپروايزرهاي ساختمان، در آن فيلم با صراحت مدعي شد که قبل از برخورد هواپيما به برج، در زيرزمين آن انفجاري رخ داد ولي وقتي قرار باشد اين شنيده نشود، شنيده نمي شود و رسانه ها اين اجازه را به شما نمي دهند . در اينترنت جستجو کنيد و ببينيد چقدر بحث در مورد يازده سپتامبر وجود دارد. اينکه يهودي ها آن روز در ساختمان نبودند و نشانه هاي ديگري که به صر احت حرف از آن مي زند که اتفاقي در حال وقوع است . اين حرفها به راحتي ديده نمي شود و به نظرم نوعي سانسور بسيار پيچيده است. نوع ديگر آن هم اين شکلي است که متأسفانه ما داريم. يعني مسئولان ما کارشان نظارت است . ولي بر موضوعات عميق شوند که مثلا بحثي مانند «ارزش »در سينما کاملا متفاوت با بخش هاي ديگر جامعه است. وقتي مي خواهيم «مؤمن»را تعريف کنيم در ذهن هر کدام از ما تعريف خاص خودش را دارد و و قتي بخواهيم آن را به تصوير بکشيم چيزي ديگر . مثلا يک مرد مؤمن در اذهان افراد مي تواند متفاوت باهم باشد ولي سليقه حکم مي کند که وقتي من مي گويم مؤمن ،تو بايد شمايل خاصي را در نظر بگيري . برخي اوقات دخالت هايي مي شد که ما به شوخي مي گوييم اگر روزي نکير و منکر يقه ما را بگيرد، مي گوييم :ما اين فيلمها را نساخته ايم !هر چقدر بد و خوب دارد، مال افراد ديگري است و ربطي به ما ندارد !(مي خندد)البته تا اين حد هم شوخي است اما واقعيت امر اين است که سانسور در سينماي ما شکل اجرايي کاملا اوليه دارد. موسيقي آري ،موسيقي هرگز!اين بحث الان در سينما مطرح است . اگر فيلم «به همين سادگي »ساخته آقاي رضا کريمي را ديده باشيد به صراحت تلاش مي کند از هيچ عاملي که قرار است احساسات تماشاگر را تحريک کند، استفاده نکند و قرار است نفوذ سيطره آن سوژه به تدريج و بدون هيچ احساس فشاري رخ بدهد ولي جريان ديگري هم وجود دارد که در آن از تمام مقوله هاي هنري براي تشديد آنچه که احتياج دارد، استفاده مي شود. واقعيت امر اين است که آنکه با توده مردم ارتباط دارد با موسيقي هم ارتباط عميق دارد. موسيقي مانند يک عصا براي مخاطب ايراني است تا بتواند بد را از خوب تشخيص بدهد. يعني احساس مي کند که يک حالت متناقض را در تصوير مي بيند ولي نمي داند که بايد چه حالتي داشته باشد. آيا همدلانه به اين شخصيت نگاه کند يا فاصله اش را با او حفظ کند ؟اينجاست که موسيقي به کمکش مي آيد وبرايش فضايي را مي سازد که با آن صحنه همدلي کند. الان هر دو سبک در سينما وجود دارد . سينمايي که موسيقي ندارد و سينمايي که از آن استفاده مي کند . حتي موسيقي هايي که زبان ملوديک دارد . من الان محافظه کارتر شدم ولي يک زمان مانند فيلم «از کرخه تا راين »دوست داشتم آن «سوت »را در موسيقي داشته باشم و مخاطبم وقتي از سينما بيرون مي آيد، اين سوت ،زمزمه ذهن او باشد. يک نوع موسيقي هم است که افکتيو است و وارد جزئيات نمي شود. آژانس شيشه اي :بعد از ظهر سگي . اما....فيلمنامه «آژانس شيشه اي »را در سال 75 نوشتم و تقريبا 12سال قبل «بعد از ظهر سگي »را ديدم که فيلم تأثير گذاري بود. يک بار هم بيشتر نديدم و عجيب به يادم مانده است . چون تماشاي آن با اذان مغرب مصادف شد و بر سر اينکه ادامه فيلم را ببينيم يا به نماز برويم بين بچه ها اختلاف افتاد و آن بنده خدايي که من با او مشاجره کردم بعدا شهيد شد. وقتي آژانس هم ساخته شد من آن را با علم به اينکه «بعد از ظهر سگي »ساخته شده، ساختم ولي از آن صحبت هايي است که وقتي مي خواستند قدرت فيلم را کم نشان بدهند خيلي مطرح شد و عده اي مي گفتند حاتمي کيا کپي برداري کرده است. کپي من اگر اين باشد که يک عده آدم را در يک آژانس گروگان مي گيريم؛بقيه آن ديگر قصه اي با مؤلفه هاي بومي است و ربطي به آن فضا ندارد . حتي آقايي به اسم سعيد عقيقي کتابي چاپ کرد که در آن هر دو فيلم با هم قياس شد و مثلا من اصلا يادم نبود که اول فيلم «بعد از ظهرسگي »نوشته شده بود :«اين داستان حقيقي است »و در حالي که من نوشته بودم :«اين داستان حقيقي نيست». در آن فيلم دغدغه بازيگر آن اين بود که مي خواست رفيق همجنس گرايش لباس خود را عوض کند و به خاطر او چنين قيامي مي کند اما نمي دانم قيام حاج کاظم چه ارتباطي به آن دارد!(خنده جمع )خلوت خود را پيش فروش کرده ايم!چند دقيقه قبل در داخل حرم اما رضا (ع)بودم. (اينجاي کار خيلي غم انگيز است و آدم واقعا تأسف مي خورد که اي کاش شناخته شده نبود!)داخل حرم يک گوشه نشسته بودم و به حال خودم رفته بودم که ديدم يک نفر به پشتم مي زند و مي گويد:«ببخشيد اين فيلم را براي چه ساختيد ؟»(خنده جمع)يا اينکه کنارم مي نشيند و با موبايل خودش فيلمبرداري مي کند. اينجا واقعا ديگر (شهرت )تهوع آورترين واقعيت ممکن است. بعضي وقت ها دارم نماز مي خوانم و مي بينم چند نفر منتظر هستند تا سلام نماز را بدهم....شما حساب کنيد در آن وقت چه حسي داريد؟بعد از مدتي به مشهد آمده اي حسي پيدا کرده اي و مي خواهي وارد خلوت خودت بشوي اما....اين بخش هاي شهرت خيلي بد است. راستش را بخواهيد متأسفانه ما خلوت خودمان را پيش فروش کرده ايم. اين واقعيت سينماي ماست وبايد آن را بپذيريم . ما هيچ غلطي نمي توانيم بکنيم!(مي خندد)کليشه يعني چه ؟کليشه يعني کاري که تکرار شده و در آن نوع نگاه، تثبيت شده است. تمام سعي من اين است که در کارهاي من اين اتفاق رخ ندهد چون معتقدم هنر بايد تازگي و بداعت خود را داشته باشد. البته موضوعات سينما 30،40موضوع بيشتر نيست و همه در حال تکرار آن هستيم. اسم اين ديگر کليشه نيست ولي اينکه به محض اينکه با ديدن يک فيلم در ذهنتان فيلم ديگري تداعي شود وپيش خودتان به اين نتيجه برسيد که کار، کپي شده است به نظرم اصلا ارزش هنري ندارد و من تلاش مي کنم که چنين اتفاقي براي خودم رخ ندهد اما اگر رخ داده معذرت مي خواهم. هرکز نپرسيد چرا!از هنرمند، پرسيدن کلمه «چرا»يک بحث انحرافي است. من کاري را ساخته ام و قرار است ازصافي قلب و روح من رد شود. بخشي از آن هم ممکن است قلب و روح من باشد. شما به اين کاري نداشته باشيد. شايد يک نفر با خودش تصور کند در «آژانس شيشه اي »تلقي فيلمساز اين بود که عباس، ميان زمين و آسمان رها شود . چون آدمي نيست که بخواهد دوباره به زمين برگردد . از نظر من چنين اعتقادي محترم است ولي اينکه چرا من اين کار را کردم به نظرم اصلا ارزش ندارد که من (به فيلم )الصاق شوم و جواب بدهم و بعضي اوقات خيلي ابتدايي مي شود. اتفاقا احساس شخصي ام اين است که براي عباس و عباس ها چنين اتفاقي [شهادت]بايد در آسمان رخ بدهد چون موقعيت، بسيار ظريف تر و بهتر است. آتش فشان آوينيمرحوم مرتضي آويني گفته بود «خانه حاتمي کيا در دهانه آتش فشان است و اين بحث را مطرح کرده بود که (حاتمي کيا )تن به روزمرگي هاي خاص آن دوران نمي دهد و سعي مي کند فيلمهايي بسازد که حرف دلش است .»اتفاقا سعي هم کردم. بعضي وقتها عده اي آن را به عنوان يک ميزان مي گيرند و براساس آن به من حمله مي کند، نقد مي کنند و چوب مي زنند. بعضي ها هم مرا پايبند ديده اند. تفنگ به دست ها ،دست خالي ،کوتوله هاو....واقعيت امر اين است که دلم مي خواهد دوباره به سينماي دفاع مقدس باز گردم و اگر برگردم اين مرتبه صراحتا در حوزه خود جنگ .به نظرم ما هنوز از بچه هايي که در جنگ شرکت کردند حرف نزديم . متأسفم که اين را مي گويم و هر بار هم که مي گويم از اينکه نق مي زنم ناراحت مي شوم اما وقتي مقدرات سينماي جنگ دست گروهي مي افتد که تفنگ دستشان است آنها با طبع تفنگشان مي خواهند بگويند اينگونه ما را ببين و اين خيلي خطرناک است. خيل حرفها از فردي که به جنگ رفته مي توان زد اما متأسفانه من مي بينم وقتي مي خواهم وارد اين حوزه بشوم آنقدر بايد ها و نبايدها مقابل من قرار مي دهند که نمي توانم حرکت کنم تا اين حد که در جريان ديدار با مقام معظم رهبري هم گفتم :«آقا ؛لطفا درجه ما را تعريف کنيد»البته بعضي ها فکر کردند من دنبال درجه گرفتن هستم. مفهوم حرفم اين بود که دوست داشتم درجه داشته باشم تا کسي که مشغول حرف زدن با من است بداند که مشغول حرف زدن بافردي هم درجه خودش است . نه کسي که فکر کند من زيردست او هستم و بايد حرف شنوي داشته باشم. يک چيزي را من ديده ام و چيزي را هم او از زاويه خودش ديده است. معتقدم اين حوزه ،حوزه ماست و متأسفانه چون اين اتفاق رخ نداده، مظلوميت دوچنداني براي بچه هاي جنگ به وجود آمده. همان طوري که براي بچه هاي شهدا رخ داده است. هنوز هم اغلب اين بچه ها پنهان مي کنند که فرزند شهيد هستند چون سيستم طوري بر روي او سوار شده که به جاي اينکه کاري کند که او طبيعي زندگي کند ،شرايطي را فراهم کرده که او مجبور به پنهان آن شود و اتفاقا نمي توان در مورد آن حرف هم زد . بارها بچه هاي شهدا يقه خود من را گرفته اند و مي گويند:«چرا از ما حرف نمي زني؟»من هم گفته ام :«من مي خواهم بگويم ولي فضايي که مي خواهيم در مورد آن بگوييم در واقع کاکل نظام است و مي گويند اصلا به آن نگاه هم نکن و هر چيزي که ما گفتيم ؛شما هم بگو.»اين جور در نمي آيد جنگ هم همين است . جنگ مشکلات داشته است. وقتي جنگ شروع شد بچه ها با دست خالي جنگيدند و لفظ «دست خالي »را من بايد تصوير کنم تا همه ببينند اين نيرويي که مي خواهد وارد جنگ شود و عمليات کند بايد 48ساعت زير آفتاب باشد اما حتي قمقمه هم ندارد. من بايد توضيح بدهم که از هر 3نفري که مي خواهد به جنگ برود فقط يک نفر اسلحه دارد و همه هم بايد بجنگند . اين زيباست که من بگويم يک شب قبل از عمليات، گروهي از رزمندگان مرغ مسموم خوردند و همه اسهال گرفتند . به طوري که بايد 48ساعت شلوارهاي نجس شده خودشان را تحمل کنند . من مي توانم آن را به صورت تراژيک توضيح بدهم و همه شما را در گفتن اين لحظه به گريه بيندازم تا متوجه عظمت زحمت آنها شويد. ولي متأسفانه تا بخواهم آن را بگويم . به من مي گويند :«ببخشيد،يعني در جبهه مرغ خراب به بچه ها مي دادند؟نه، از اين حرفها نزن. نگو بچه ها قمقمه نداشتند .»ولي واقعيت اين است که ما قمقمه نداشتيم. در خاطرات بچه ها خوانده ام که در اهواز گالن خريده اند و به پشت خودشان بسته اند يا مجبور بودند کفش هاي گشاد بپوشند و عمليات کنند به طوري که مجبور مي شدند کفش ها را به گردن خودشان بيندازند . من بلدم اينها را بگويم ولي چه کنم که تفنگ به دست ها نمي گذارند اين حرفها زده شود. اينهايي که تفنگ دستشان است طبع باروتي دارند و به من که قلم در دست دارم اجازه نمي دهند تا آن اتفاقات را به تصوير بکشم. من بايد بازنشسته حوزه سينماي جنگ معرفي شوم. خيلي از اين عزيزان که 30سال در سيستم بوده اند، جنگيده اند و جزو نيروها بوده اند، الان کم کم در حال بازنشسته شدن هستند. واقعيت امر اين است که احترام لازم گذاشته نمي شود و طبيعتا امثال من وارد نمي شويم و وقتي وارد نمي شويم کوتوله هايي وارد مي شوند که قصدشان از سينماي جنگ فقط ورود است چون در ابتداي کار امکانات بيشتري به آنها مي دهند و فيلمهاي احمقانه اي مي سازند که تلويزيون برخي اوقات در هفته دفاع مقدس پخش مي کند و براي ما احساس شرمندگي ايجاد مي کند. بومي بودن يا جهاني شدنجهاني شدن سينما واقعيتي است که بايد به آن توجه کنيم . اگر جهاني شدن از بومي بودن خارج شود، من عملا نمي توانم جهاني شوم . واقعيت امر در جريان جنگ ايران و عراق، تقابل 8ساله دو کشور مسلمان با حدود 700هزار کشته و مجروح است. اما در مورد جهاني شدن فيلم «غلاف تمام فلزي»ساخته استنلي کوبريک و دليل جهاني شدن آن بايد گفت که عامل وقوع اين اتفاق جريان قدرت آمريکايي است. من مطمئنم ويتنامي ها هم فيلم ساخته اند اما من و شما نديده ايم. جريان سينماي آمريکا بسيار پرقدرت است و کوبريک هم پير اين کار . البته او براي فيلم «غلاف تمام فلزي »دردسرهاي فراواني کشيد چون پنتاگون نمي خواست بابت فيلمبرداري به او امکانات بدهد اما بحث، بحث آمريکا و دغدغه يک کشور آمريکايي است. دغدغه من خاور ميانه اي، با آنها متفاوت است و براي ورود به آن عرصه و ديده شدن آن بايد بسيار زحمت کشيد و متأسفانه و آنجا اگر اراده بر ديده نشدن شما باشد نبايد ديده شويد و اگر قرار باشد ديده شويد، ديده مي شويد. اصلا دعواي سينماي جشنواره اي هم همين است که چرا مي خواهد فيلمهايي را از ايران مطرح کند که نوعي نگاه طبيعت گرا، سوار بر اسب و داراي امکانات اوليه را مطرح کند و آنها را مي پسندد؟توطئه نمي کند. اصلا از من شرقي همان کل را تعبير مي کند. دقيقا مثل اين مي ماند که به من بگويند در افغانستان عده اي مشکل برج نشيني دارند. اگر چنين سوالي را از من بپرسند، مي گويم: «ببخشيد، مگر در افغانستان برج هم وجود دارد؟»بارها در خارج از کشور با اين مسأله مواجه شدم که در جشنواره هاي خارجي برخي دوستان با خارجي ها صحبت مي کردند وبعد با شعف خاصي به من مي گفتند :«ايشان فکر مي کند که ما هنوز سوار شتر مي شويم .»من عصباني مي شدم و پيش خودم مي گفتم اين تقصير من است يا او ؟تقصير اوست که از من خبر ندارد. چرا خبر ندارد؟به خاطر اينکه مديومي که براي او [از ايران ]مهم است فقط بخش سياسي است و دعواهايي که در کشور مطرح است. الان يک فيلمساز روشنفکر يونان داريم به اسم «آنجلوپلوس»که «گام معلق لک لک ها »و انواع فيلمهاي به شدت روشنفکرانه را در کارنامه خودش دارد . جشنواره هاي فرهنگي افتخار مي کنند که آنجلوپلوس يوناني از اين بحث ها بکند اما اصلا انتظار ندارند آن را از من بشنوند . آنها از من يک تعريف ديگر دارند که در آن کليشه اين مسأله اصلا جا نمي گيرد. چه رسد به سينماي جنگ. بحث من در سينماي جنگ بحث بومي است. جنگ ايران و عراق کجا، جنگ آمريکا با ويتنام کجا. خاک دشمن من براي من مقدس است. کربلا در آن کشور است و مؤلفه هايي دارد که هويت ديني را برايم تعريف مي کند. اگر بخوام بومي بحث کنم يک غربي اصلا نمي داند در مورد چه چيزي بحث مي کنم. اسم عملياتهاي ما مذهبي است و خيلي وقت مي برد تا آنها بفهمند من چه مي گويم. من نمي گويم کم کاري نشده اتفاقا شده ولي چند بار محققين خارجي آمدند و کار کرده اند. چند بار با يک خانم فرانسوي که متخصص سينماي جنگ در کشورهاي مختلف است بحث کرده ام. اين خانم چند بار به ايران آمده و آنقدر با ما صحبت کرده که زبان فارسي اش خوب شده است و ايشان به شدت معتقد است که نوع جنگ ما خاص است. بارها شده که در دانشگاه هاي آمريکا و اروپا فيلمهاي مرا گذاشته اند و در مورد آنها تحقيق کرده اند اين اتفاقات رخ مي دهد و لي بپذيريم که در اقليت هستيم و خوش بينانه است اگر بگوييم که مي توانيم اين سينما را به آن طرف منتقل کنيم. البته من مي گويم آن طرف را ول کن اگر «اخراجي ها »8ميليارد مي فروشد يعني بيش از 3/5ميليون نفر براي آن داخل سينما رفته اند. تا حالا به ما مي گفتند سينما ميخ دارد، سينما سيخ دارد، سينما وسط شهر است و... خلاصه مردم به سينما مي آيند اما به يکباره ديديم اين همه آدم به سينما آمدند . من اگر به اين 70ميليون خودمام بچسبم، خيلي کارها مي توانم بکنم. اگر سينماي من هفته اي يک بار اين جمعيت را جذب کند مطمئن باشيد آن طرفي ها هم مجبور هستند مرا تحمل کنند. همان طور که فيلم «ميليونر زاغه نشين »امسال اسکار گرفت . يعني آن سبک هندي که من اصلا آن را نمي پسندم و فيلم آن را هم جدي نمي گيرم خودش را به دليل موقعيتي که دارد تحميل مي کند. قبل از جهاني بودن بايد خودمان باشيم و اين وقت مي برد.منبع: نشريه نقش آفرينان شماره 58
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن