تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خدا را خالصانه ياد كنيد تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راه نجات و رستگارى را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798296730




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از اخلاق توصيه مدار تا اخلاق ولايي و اسوه مدار (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از اخلاق توصيه مدار تا اخلاق ولايي و اسوه مدار (2)
از اخلاق توصيه مدار تا اخلاق ولايي و اسوه مدار (2) (بررسي تطبيقي دو روش تربيتي در اخلاق) نگاهي تفصيلي تر به جايگاه اسوه ي برگزيده در حيات اخلاقي بشراز آنچه گفتيم معلوم شد که برخلاف روش هاي ذهن محور و توصيه مدار در تفکر اصيل ديني، اخلاق و سلوک، و به طور کلي، ديانت، به طور متوازن بر دو پايه ي «معرفت» و «محبت» استوار است. بر همين مبنا اسوه يا امام نيز از سويي پيشوا و هادي ذهن و فاهمه ي آدمي است و از سويي به تبع آن، پيشوا و مالک الرقاب قلب و عاطفه ي او. اکنون هر يک از اين دو جايگاه را به طور جداگانه برمي رسيم:1. نقش «معرفتي» اسوه در حيات اخلاقي بشر امرسون ـ انديشمند آمريکايي ـ در کتاب معرف هاي انسانيت (1) در پي تبيين اين نظريه است که در تاريخ، انسان هايي وجود دارند که نمايندگان بشريت و معرفي کنندگان انسانيت هستند؛ به اين معني که انسانيت با آنها تعريف مي شود. انسان هاي ديگر نيز با شناختن، دوستي و ستايش اينها مي توانند خود را از مرحله ي مادون به اين قله ها نزديک کنند. صرف نظر از مصاديق عيني و نمونه هاي خارجي، که به عقيده ي ما تشخيص آن جز به «اصطفا» و اخبار الهي ميسور نيست، اين نظريه در ذات خود، يک درک شگفت انگيز است. تاريخ تفکر به خوبي شاهد اين حقيقت است که بدون حضور پررنگ اسوه ها و معيارهاي برگزيده ي خداوند، تعريف انسانيت مثل گويچه اي در دست سلايق و علايق و گاه حتي اميال و اهواي فردي و جمعي و عصري سرگردان بوده است. به هر ميزان حضور نوراني و روحاني و سيطره ي وجودي چنين برگزيدگاني در افق نگاه جوامع کم رنگ شده است، به همان ميزان، انسانيت تعريفي مرهوم تر و سخيف تر به خود گرفته است. يکي از فروکاهيده ترين قرائت ها از انسان، در فرهنگ تمدن بي اسوه ي مدرن (2) ارايه شده است. در اين تفسير که به گونه اي نظام مند (و آکادميک) به همه ي جهان عرضه شده است، انسان عبارت است از «حيوان هوشمند و ابزار ساز»، يا از زاويه اي ديگر، «حيوان بيشينه ساز منفعت». همچنان که امروز بر همين اساس به همه ي جهان تفهيم شده است که ترقي يا توحش انسانها و دوره هاي تاريخي وابسته به ابزاري است که در دست داشته اند: سنگ، مفرغ، آهن، ماشين بخار، کامپيوتر و... . (3) انسان پيشرفته و به عبارتي انسان کامل (يا نمونه ي آرماني انسان) نيز از اين ديدگاه، انسان مدرن است. (4)درحقيقت، الگويي که توسط خداوند برگزيده مي شود، با وجود و حضور خود، به هر کس که در دايره ي حضور روحاني او قرار گيرد مدام و بالعيان يادآوري مي کند که انسان کيست و تعريف آن کدام است و چه توانش هايي در اندورن جانش نهفته دارد. بدين لحاظ مي توان گفت، اساساً حضور اسوه ي برگزيده، به لحاظ معرفتي، با پرسش هاي بنيادي زندگي در پيوندي وثيق و مستقيم است؛ پرسش هايي چون معناي زندگي و تعريف سعادت و خوشبختي و.... اين است که پيامبر (ص) فرموده است: انساني که امام زمانه ي خود را با آنان اندازه بگيرد و مدام در کمتر کردن آن بکوشد. در اين روش عديم النظير و در عين حال مجهول القدر، شخص رونده در خطاب به موالي خود و هم با ضمير هوشيار و ناهوشيار خويش، تکرار مي کند که: «شما رهبران، فانوس تاريکي هاي (5) جهانيد (6).شما چکيده ي نيکان و ستون خيمه ي خوبانيد.شما ريشه هاي کرامت و خزانه هاي علم و آگاهي و دروازه هاي ايمانيد (7). فصل الخطاب به تمام اختلاف ها نزد شماست (8). هر که با شماست بي شک به مقصد ملحق مي شود و آن که روي از شما بگرداند لاجرم گمراه است... (9).»آنچه توجه به آن در راستاي بحث ما ضروري است اين است که شخص رونده، پس از ذکر تمامي فرازمندي ها و شگفتي هاي انسان کامل برگزيده، گويي به يک نگاه جديد انسان شناسانه و يک معرفت تازه به توانايي هاي نهفته در تويه هاي روح خود نايل مي شود. از اين رو، در جاي جاي اين گونه گفتگوها تقاضاي مقام «معيّت» و همراهي و هسماني با اين انسان هاي الگو را ـ در اين جهان و در جهان هميشگي ـ طرح مي کند. و گاه بلند نظرانه از خداوند مي خواهد که همين جايگاه مطلوب و «مقام محمود» را روزي او نيز بگرداند: «واسئله ان يبلغني المقام المحمود لکم عندالله».بي گمان، پيش فرض معرفتي اين دعاي شورانگيز اين است که: چنين «قوه» و استعدادي و چنين شور و گرايشي در جان سالک سايل نيزـ به تفاوت درجات ـ به «امانت» نهاده شده است: سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيدتبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست (10)و طُرفه اين که، سالک با چنين دعايي، چنان يگانگي و اتحادي با انسانکامل در خود مي يابد که خون ريخته شده ي اورا خون خود مي خواند: «و ان يرزقني طلب ثاري مع امام هدي...».بنابراين به لحاظ معرفتي، ارمغان وهديه ي امام، براي ساير انسانهاـ به ويژه براي انسان «هويت گم کرده» و «با خود بيگانه ي» امروزـ عبارت است از: «خود انسان»! خودي و انساني که رشک ملايک و عنايت تمامي هزينه ها و تکاپوهاي عالم است. 2. نقش «تربيتي و تکويني» اسوه در زندگي بشر اکنون پس از عبور از گذرگاه معرفتي وشناسايي امام يا الگو، در صورت وجود يک سلامت و سنخيت ابتدايي، اين معرفت حصولي و ذهني به لايه هاي دروني تر ادراک، يعني قلب نيز ريزش خواهد کرد. به عبارت درست تر، معرفت حصولي، واسطه و بهانه اي مي شود براي مواجهه و معرفت قلبي (و بلکه براساس تعاليم وحياني، براي «يادآوري» و تذکر قلبي).در اين جا به اين نکته ي معرفت شناختي ـ که در حقيقت بزنگاه و مرکز ثقل در تفاوت اين دو مشرب است ـ عميقا و بجدّ بايد عنايت نمود که از نظر معرفت شناسي الهي، ادراک قلبي بدون وساطت و دلالگي مفاهيم و تصورات صورت مي گيرد. به عبارتي، قلب يا روح، خود حقايق و زيبايي ها را لمس و ادراک خواهد کرد، نه مفاهيم و تصاوير آنها (11) را (12). از اين رو، در روش «توصيه مدار»، يا ذهن محور، ذهن انسان ـ يا لايه ي معرفت حصولي و مفهومي روح ـ با مشتي گزاره و مفهوم « بي جان» رو به روست و جه بسا، انباري از اطلاعات و دانش ها منجر به کمترين گرايش و انگيختگي نشود. اما در اين روش، قلب و «جان» آدمي با يک قلب و «جان» ديگر ـ و به تعبير دقيق تر با يک قلب و جان محيط و مشرف ـ مواجه يا مماس مي شود. اکنون در مرحله ي سوم از آنجا که لايه ي قلبي روح، هم مرکز ادراک هاي حضور و باورهاست هم مصدر خواستن ها و دوست داشتن ها و گرويدن ها، طبيعتاً آن معرفت و رؤيت قلبي، منجر به محبت قلبي و ورود به ميدان ربايشي انسان کامل مي شود.بنابراين، سه مرحله ي فوق به رسم اختصار از اين قرارند: يکم، دانش و معرفت حصولي و ذهني؛ دوم، دانش و معرفت قلبي؛ و سوم، گرايش و محبت قلبي.به هر روي، انساني که با چنين محبت و گروش هاي ضعيف وداني (دنيوي) وـ به رغم دانايي ـ «توانايي» گرويدن به سمت مراتب بلندتر هستي را نداشت، اکنون به سهولت، براساس يک «حرکت حبي» و «سلوک ولايي» به سمت اين مقاصد علوي، يعني به سوي اسوه هاي منتخب از جانب خدا، برکشيده مي شود. به تعبير مولوي، اکنون عشقي حقاني و پرتوان در برابر عشق هاي موهوم و دروغين قرار گرفته است:  ديو بر دنياست عاشق کور و کر عشق را عشقي دگر برد مگر (13) نکته ي گفتني ديگر اين است که حرکت و گرويدن قلبي، آن گاه که از سويه ي محبّ به آن نگريسته شود، با تعابيري چون دوستي، عشق، محبت، مودت و انجذاب از آن تعبير مي شود، و آن گاه که محبوب و ربايش گري او مورد نظر قرار گيرد، با تعابريي چون جذب، تسخير، تصرف، اولويت (اولي به تصرف)، سرپرستي، دستگيري و ... به آن اشاره مي شود. بنابراين مي توان گفت آنچه بسياري از متفکران از آن با عنوان ولايت و هدايت تکويني و نظاير و مانند آن يادي مي کنند (14) روي ديگري از سکه ي محبت و عشق تکويني است. تعبير تکويني نيز در اين تعابير به معناي «واقعي» (در برابر قراردادي و صوري و ظاهري) است و شگفتي و شکوه سخن در اين جاست که واژه ي ولايت ـ که از کليدي ترين واژه هاي قرآن است ـ از نظر لغت شناسان، حاوي و حامل هر دومعنا (دوستي و سرپرستي) هست. اکنون براساس آنچه گذشت تأمل در لايه هاي عميق تر اين آيه ي شريفه ميسورتر خواهد بود: «انما وليّکم الله و رسوله والمؤمنون» (15) و نيز اين آيه ي کريمه: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» (16)راز سهولت روش اسوه مداراز جمله خواص عشق ـ به تعبير بسياري ـ اين است که همّ آدمي را واحد و متمرکز مي کند و از هرزه پويي و هدر رويِ قوا و انرژي ها جلوگيري مي نمايد. رمز آساني و کم هزينگي روش اسوه مدار در همين نقطه است. فرض بر اين است که انسان رونده، انديشه و انگيزه و خودآگاه و ناخودآگاه خود را در «عهد» و «بيعت» امام خود درآورده است. از نظر گاهي ديگر، امام يا ولي در تمام قواي او و در تمامي زوايا و خباياي او تصرف و اعمال ولايت کرده است. نتيجه، بي گمان اين است که قواي او به دور از پاشيدگي و «کشمکش شخصيتي» (17) به سهولت و سرعت بيشتري ره مي پويد. به تعبير مولوي: زاهد با ترس مي پرد به پا عاشقان پران تر از برق و هوا هم، سخن او در يکي ديگر از تعابير تيزبينانه اش، از مهم ترين نقش ها و تأثيرات ولي برگزيده ي خداوند، اين است که قواي دروني آدمي را از غل و زنجير گرايش هاي فرودين آزاد مي کند (18):کيست مولا؟ آن که آزاد کند بند رقّيت زپايت وا کند (19) زين سبب پيغمبر با اجتهاد نام خود را وان علي مولا نهاد گفت هر کو را منم مولا و دوست ابي عمّ من علي مولاي اوست (20) و باز براساس عقيده ي او، علت بسياري از افسردگي ها و پوچ انگاري ها و روان پريش هايي که بسان يک اختاپوس در بساط جهان بي اسوه و تمدن بي ولايت امروز افتاده است، در همين نقطه ي کانوني بايد جستجو شود:اين همه که مرده و افسرده اي زان بود که ترک سرور کرده اي (21)دامن او گير زوتر بي امان تا رهي از فتنه ي آخر زمان (22)به هر تقدير، سخن اصلي بر اين مدار بود که بدون چنين مودت و ولايتي، رام کرده گله ي چموش اميال و علقه ها و به روش سقراطي پند گفتن در گوش ناشنواي يکايک آنها بحق کار دشوار و گاه ناشدني است. ديوان حافظ نيز ـ به عنوان کتابي که مملو از تجارب و ظرايف سلوکي به روش ولايت محور است ـ به صعوبت راه کمال، و در مقابل، به سهولت روش محبت و تولا، فراوان اشاره دارد:در بيابان طلب گر چه زهر سو خطري استمي رود حافظ بيدل به «تولا»ي تو خوش يا:-به کوي عشق منه بي دليل راه قدم که من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد تولا و تأسي، دو روي يک سکه همچنان که از مباحث پيشين مي توان برداشت نمود، اسوه بودن انسان کامل يک امر تکويني و واقعي است، نه يک امر قراردادي و اعتباري. اسوه ي مطلق آز آن رو اسوه ي مطلق است که بغايت دوست داشتني است و مي تواند مالک الرقاب شش گوشه ي قلب آدمي باشد. و البته اين مالکيت و جاذيه ي تکويني او نيز مرهون زيبايي و کمال تکويني و واقعي اوست. بنابراين ـ برخلاف نظام هاي اخلاقي سکولار و غير قدسي ـ اين تأسي و پيروي، مستند به همين واقعيت تکويني است، نه مستند به قراردادها و اعتباريات. جان کلام اين که، تابع و متبوع يا امام و مأموم در تفکر ديني، همان محبّ و محبوب اند. از اين روست که در روايات ما محبت به عنوان گوهر و حقيقت ديانت معرفي شده است و اين در حالي است که بخش عظيمي از دين عبارت از احکام و رفتارهاي فردي و جمعي است:«هل الدّين الاالحبّ؟ (23) و «الدين هوالحب و الحب هوالدين (24)» و اين نيست جز به خاطر قدرت همسان سازي اي که در کيمياي محبت و ولايت وجود دارد. محبت به هر چيزي انسان را مسانخ و مشابه با آن چيز مي کند (25). بعضي از فيلسوفان اساساً عشق را با همين ويژگي توضيح داده اند: «هوالذي يکون مبدؤه مشاکله. نفس العاشق لنفس المعشوق في الجوهر (26)»محبت به دور از صعوبت ها و پيچيدگي هايي که در روش هاي ذهن گرا ديده مي شود، محب را به سوي مشابهت و مشاکلت با کمالات محبوب مي راند و حتي بالاتر از آن، روح محب را شناور در محبوب و هم گوهر با او مي کند: «من احب شيئاً حشره الله معه.» محب نه تنها محبوب را بلکه تمام عقايد، صفات، اميال، پسندها و رفتارهاي او را نيز دوست مي دارد و به علاقه هاي او نيز علاقه مي ورزد و آن گاه که اين دوستي به نصاب بايسته ي خود برسد، خودآگاه و ناخودآگاه، سعي در تطبيق و همسان سازي خد با آنها مي کند: «ان المحب لمن احب مطيع (27)»و اينک هر چه محبوب و صفات او جميل تر و «خلق او عظيم تر (28)»، محب نيز محفوظ تر و کامل تر. پی نوشت ها :1- به نقل از: شريعتي، علي، علي (ع)، بخش امت و امامت، ص 416و 417.2- رنه گنون ـ متفکر معروف فرانسوي- معتقد بود، درد انسان امروز نداشتن قهرمان [و الگو] است. 3- به عنوان نمونه، ر.ک: دورانت، ويل، تاريخ تمدن.4- دوپاسکيه، روژه،اسلام و بحران عصر ما، ص 19.5- «مفاتيح الدّجي». اين فرازها از زيارت جامعه، منقول در مفاتيح الجنان، نقل شده است. 6- «قاده الامم».7- «خزان العلم... و اصول الکرم و عناصر الابرار و دعائم الاخيار... و ابواب الايمان».8- «و فصل الخطاب عندکم».9- «فالراغب عنکم مارق و اللازم لکم لاحق.»10- حافظ، ديوان.11- به تعبير بعضي از عالمان فن، علم مفهومي و حصولي «دانايي» است و علم قلبي و حضوري «دارايي» [حسن زاده آملي، حسن، انسان در عرف عرفان، ص 17].12- ر.ک: صدرالمتألهين، اسفار، ج3، ص 507؛ طباطبايي، محمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج2، ص 35.13- مولوي، مثنوي، دفتر پنجم، بيت شماره ي 291.14- ر.ک: طباطبايي، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، ج1، صص 367-382 و نيز همو، ظهور شيعه، صص 44 و 116.15- مائده/ 55.16- احزاب/ 6.17- confict.18- اساساً يکي از معاني ولي در بطن واژه ي «مولا» همين آزادي بخشي است. [ر.ک: منتهي الارب، ذيل واژه ي «مولا»]. 19- «يضع عنهم إصرهم والأغلال الّتي کانت عليهم» [اعراف/ 57].20- مولوي، مثنوي، دفتر ششم، ابيات شماره ي 4538-4540.21- مولوي، مثنوي، دفتر اول، ص 11، تصحيح: محمدرمضاني.22- مولوي، مثنوي، دفتر چهارم، بيت شماره ي 1995.23- مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج69، ص 237.24- محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، ج2، ص 215.25- مطهري، مرتضي، جاذبه ودافعه علي (ع)، ص 68.26- طوسي، خواجه نصيرالدين، شرح الاشارات، ج3، ص 283، به نقل از: مطهري، مرتضي. همان، ص 68.27- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 57، ص 74.28- «و إنک لعلي خلق عظيم» [قلم/ 4].منبع:پايگاه اطلاع رساني نور/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 915]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن