تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 10 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798832432




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روز عيد ست به من ده مي نابي چو گلاب


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روز عيد ست به من ده مي نابي چو گلاب
روز عيد ست به من ده مي نابي چو گلاب شاعر : امير خسرو دهلوي که از آن جام شود تازه‌ام اين جان خراب روز عيد ست به من ده مي نابي چو گلاب به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکر آب جان من از هوس آن به لب آمد اکنون اين زمان در دهنش نيست مگر بوي شراب روزه داري که گشادي ز لبش نگهت مشک در قدح مي‌چکد آب نمک آلود کباب مي حلالست کنون خاصه که از دست حريف آن دماغي است که ديگر ندهد بوي گلاب هر که رابوي گل و مي بدماغ است او را دست همت زد و پيچيد طناب اطناب بنده خسرو به دعاي تو که آن حبل متين گو گهم بريان کند گاهي کباب هست ما را نازنين مي پرست من همان دولت همي ديدم به خواب نيم شب کامد مرا بيدار کرد خانه خالي بود و او مست و خراب بي‌خودي زد راهم از ني تا به صبح زانکه هم رويش بد و هم ماهتاب آخر شب صبح را کردم غلط کز بنا گوشش برآمد آفتاب زلف برکف شب همي پنداشتم مردم چنانکه مردم آبي براي آب اي چشمه زلال مرو کز براي تو اکنون ببين که هست همه خون به جاي آب زين پيشتر پديده‌ي من جاي آب بود يکي سواد و دوم نقطه و سيم مکتوب زهي نموده از آن زلف و خال و عارض خواب يکي بلاو دوم فتنه و سيم آشوب سواد و نقطه و مکتوب اوست بردل من يکي مراد و دوم مونس و سيم مطلوب بلا رفته و آشوب او بود ما را يکي جداو دوم غالب و سيم مغلوب مراد و مونس و مطلوب هر سه از من شد يکي غلام و دوم دولت و سيم مرکوب جدا و غالب و مغلوب هر سه باز آيد يکي حضور و دوم شادي و سيم محبوب غلام و دولت و مرکوب با سه چيز خوش است يکي شراب و دوم ساقي و سيم رخ خوب حضور و شادي و محبوب من بود خسرو که سجده مي‌کنم و صورتست در محراب مرا ز ابروي تو شبهه مي‌رود به نماز از آن لب اربتواني به شربتي درياب مرا که سوخته گشتم ز آفتاب رخت بناز اگر بدر آيد ز مکتب آن محبوب بلاي مردم اهل نظر بود چشمش گرنخواهي ريخت خونم زلف را چندين متاب تاب زلفت سر به سر آلوده‌ي خون من است خرمني ازگل بسوزي قطره‌يي ندهد گلاب گل چنان بي آب شد در عهد رخسارت که گر بر مثاب سبزه‌ي نورسته اندر زير آب خط تو نارسته مي‌بنمايد اندر زير پوست مست چون گشتم ندانم چون تنک بود آن شراب مست گشتم زان شراب آلوده لب هاي تنک نيمه‌يي در سايه ماندو نيمه‌يي در آفتاب گرم و سردي ديد اين دل کز خط رخسار تو سگ زبان بيرون کند چون گرم گردد آفتاب چون شدي در تاب از من داد دشنامم رقيب خواست بر خسرو و زندگي در ميان بگرفت خواب شب زمستي چشم تو شمشير مژگان برکشيد يک زمان برفگن ز چهره نقاب تا گل از شرم رويت آب شود که در آيينه بنگري و در آب مثل خود در جهان کجا بيني گوشه خلوت و شراب و کباب آرزو ميکند مرا با تو نشنود ( کل مدع کذاب ) هر که دعوي کند ز خوبان صبر کژ بنشيند و ليک راست نگويد جواب زلف تو کژ پيچ پيچ هرسر موي کژت گور من آباد کرد خانه‌ي چشمم خراب بسته‌ي زلف تو گشت روي دل من سياه کام چه شيرين کند خوردن حلوا به خواب ؟ چند به وهم و خيال از لب تو چاشني تو درمسجد خود زن «والي ربک فارغب» منم و قامت آن لب بر واي خواجه مذن که زمحراب تو برشد به فلک نعره‌ي يارب به کرشمه ترا برو مکن از بهر خدا خم مکنش عيب که هست اين هذيان گفتنش از تب اگر اين سوخته گويد سخن از بوس و کناري نيمه‌يي ابر است و نيمي آفتاب با خيال زلف و رويت چشم من خون همي گريم چو برآتش کباب زان لب ميگون که هوش ازمن ببرد برآينه ريز آنکه خاکستر هندويت پيش تو بگو کاي بت سوزنده چو هندويم
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 708]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی
uyt


پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن