تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 10 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798833014




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دردسر خانم عنکبوته


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دردسر خانم عنکبوته
دردسر خانم عنکبوته
در گوشه ی حیاطی یک خانه کوچک و نقلی بود. خانه خالی بود و عنکبوت های زیادی در آن به خوبی و خوشی زندگی می کردند. کسی هم به آن ها کاری نداشت تا این که...یک روز گلی خانم آن خانه را خرید و به آنجا آمد. او داخل خانه شد. به در و دیوارها نگاه کرد. دست هایش را به کمرش زد و با صدای بلند گفت: وای ... چه گرد و خاکی! چه قدر هم تار عنکبوت! باید حسابی این جا را تمیز کنم.بعد جاروی دسته بلندش را آورد و مشغول گرد گیری شد. عنکبوت ها با وحشت این طرف و آن طرف فرار کردند. خیلی زود خانه هایشان جارو شد و از بین رفت. حتی بعضی از عنکبوت ها هم همراه خانه هایشان از بین رفتند.در میان عنکبوت ها خانم عنکبوتی بود به نام نقره. او هم دختر کوچکش را به روی پشتش گذاشت و با عجله به گوشه ی تاریکی رفت.گلی خانم دست بردار نبود. هر روز صبح جارو را به دست می گرفت و خانه را گردگیری می کرد. اگر کوچک ترین تار عنکبوتی می دید آن را جارو می کرد. یک هفته گذشت، نقره صبرش تمام شد. فریاد زد: خسته شدم، این دیگر چه وضعی است؟ هر جا خانه می سازم این زن آن را جارو می کند.هر روز یک خانه. از خستگی دارم می میرم. از بس تار تنیدم، هلاک شدم. بعد به هفتمین تار عنکبوتی که درست کرده بود، نگاه کرد و گفت: چه خانه قشنگی! چه تارهای زیبا و براقی، چرا این خانه های زیبا را جارو می کند؟ بعد دخترش را پشتش گذاشت و گفت: من که می روم. اینجا دیگر جای عنکبوت ها نیست.عنکبوت هایی که در گوشه و کنار مخفی شده بودند، فریاد زدند: ترسو... ترسو. تو خیلی ترسویی. ما عنکبوت ها نباید بترسیم. هر چه قدر خانه مان خراب شد، باز هم باید خانه بسازیم. نقره به طرف در رفت و گفت: من دیگر خسته شدم. نمی توانم هر روز یک خانه بسازم.در این موقع گلی خانم با جاروی دسته بلندش وارد اتاق شد. نقره با عجله از خانه بیرون رفت و گفت: دیگر به حرف این عنکبوت ها گوش نمی کنم. به یک خانه ی راحت احتیاج دارم.او راهش را گرفت و رفت. رفت و رفت تا به انباری گوشه ی حیاط رسید. در یک طرف انباری، درخت گیلاسی بود. نقره به دیوار چوبی انباری نگاهی کرد، بعد هم به درخت گیلاس. آن وقت گفت: یک جای عالی برای یک خانه ی تار عنکبوتی.بعد به آن جا رفت و مشغول تار تنیدن شد. خیلی زود یک خانه ی تار عنکبوتی بزرگ و زیبا بین دیوار انباری و درخت گیلاس درست شد. نقره دختر کوچولویش را روی تار خواباند و گفت: راحت شدیم حالا دیگر هر وقت چشم هایمان را روی هم می گذاریم، خواب جارو را نمی بینیم.
دردسر خانم عنکبوته
بعد روی تاری نشست. به درخت ها و خانه ها نگاه کرد. گلی خانم باز هم مشغول گردگیری بود. چند روز گذشت . یک روز صبح نقره با صدای عجیبی از خواب بیدار شد. با وحشت به دور و بر نگاه کرد صدا از طرف خانه ی گلی خانم می آمد. او با یک جارو برقی بزرگ مشغول گردگیری بود. نقره با دقت نگاه کرد. او می دید که آن دستگاه عجیب چه طور همه ی آشغال ها و گردو خاک ها را می بلعد. نقره با دست و پاهایش به سرش کوبید و گفت: و اااای. این دیگر چیست؟ عنکبوت های بیچاره دیگر راه فراری ندارند.در داخل خانه عنکبوت ها از هر طرف می دویدند و لوله ی جاروبرقی به دنبالشان بود. ولی بعضی ها توانستند فرار کنند و خودشان را به خارج از خانه برسانند. عنکبوت هایی که نجات پیدا کرده بودند از ترس می لرزیدند. خانم عنکبوته به آنجا رفت همه را دلداری داد. آنها را به خانه شان دعوت کرد.عنکبوت ها به خانه ی خانم عنکبوته رفتند. مدتی در آن جا استراحت کردند. کم کم حالشان بهتر شد. خانم عنکبوته گفت: حالا فهمیدید که کار من درست بود؟عنکبوت سیاه سرش را تکان داد و گفت: بله. حق با تو بود. نباید آن قدر اصرار و لجبازی می کردیم. چند روز بعد دور و بر انباری و درخت گیلاس پر از تارهای زیبا و براق عنکبوت ها شده بود.مژگان شیخی_سروش کودکانتنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکارمطالب مرتبطکرم کاهوگلابی های بلندترین درخت پینه دوزهای تنبل پری کوچولو و عروسک شیشه ای چه روز گرمی! «دخترک و دهکده زیبا» اگه می تونی منو بگیر عمو هندوانه های و هوی باد 100بار بنویس





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن