تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 14 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن ابتدا به سلام مى كند و منافق منتظر سلام ديگران است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799372118




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هاشمیان: خدا نکند مربی تیم ملی شوم!/اولیسه با کله زد تو دماغ من بعد می‌خواست پاپ شود!


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > چهره‌ها  - وحید هاشمیان گاهی پایان، بهترین شروع است. زمان، راه بلعیدن جزئیات را به خوبی می‌داند و دزدکی می‌تواند همه چیز را تبدیل به کلیات کند، اما پایان این مصاحبه در واقع بهترین شروع به یادآوردن این جزئیات بود. در اتاق پرنوری که وحید هاشمیان آستین‌های دستش را بالا زده بود، مصداق جنگیدن در زمین فوتبال، با آن عزم راسخش، سر بزنگاه از راه رسید؛ مدیر عامل با تجربه فوتبال. حضور کریم ملاحی در دقایق میانی مصاحبه، شروع اصلی را داد: «شما باید تحلیل کنید چرا باید وحید هاشمیان 11 سال در آلمان بازی کند؟ باید این را کالبد شکافی کنید. برای جوان‌های مملکت خوب است بدانند. وحید تا به حال اینقدر ژل (نوک انگشتش را نشان می‌دهد) به موهایش نخورده است.» این دیدار مدیر عامل سابق و ستاره سال‌های نزدیک فوتبال ایران در واقع فرصتی برای تجدید خاطره‌هایی بود که حالا در ذهن قوی فوتبال خاک می‌خورد. خاطره وحید که «این همه بازیکن خوب و با اخلاقی که ما در پاس داشتیم» خاطره سردار که می‌گفت «اصرار داشتند وحید را بدهیم در یک باشگاه دیگر ترانسفرش کنیم. ولی ما با عزت این کار را کردیم. نرفتیم یک هفته پشت در مدیر بنشینیم تا او را ببینیم. گفتیم وحید را می‌خواهید بلند شوید بیایید ایران.» این مصاحبه فرصتی بود برای مرور خاطرات یازده سال پیش، وقتی حتی «هرونیموس»، مدیر اجرایی هامبورگ، برای بردن وحید به تهران آمد تا سردار بگوید: «وقتی خواستیم قرارداد ببندیم او به ما گفت تبریک می‌گویم به خاطر تربیت وحید. ما دو هفته او را زیر نظر داشتیم، همه حرکاتش را. وحید دقیقاً همان چیزی است که ما می‌خواهیم.» تا دست آخر هاشمیان لبخندی بزند و جواب بدهد: «آقای ملاحی هنوز روی پاس تعصب دارد که هی روی اسم من تأکید می‌کند.» این همان پایانی بود که می‌توانست بهترین شروع برای گفت و گو با بی‌حاشیه‌ترین ستاره فوتبال ایران باشد... از یک فصل بد شروع کنیم. فصلی که تو با هیچ تیم قرارداد نبستی... امسال به نظر من بدترین سال ورزشی ام، از نظر اتفاقاتی که برای یک بازیکن می‌افتد، بود. وقتی می‌خواستم با بوخوم قرارداد ببندم اصرار داشتند برای سال سوم هم قراردادی امضا کنیم. ولی من دوست نداشتم در صورت سقوط تیم در لیگ دسته دو با این تیم بازی کنم. چون من فکر کردم تا آن سال 34 ساله هستم. امکان داشت همراه با تیم ملی به جام‌جهانی بروم و شرایط بهتری پیش بیاید. در آن صورت حتی اگر در بوخوم می‌ماندم می‌توانستم پول بیشتری بگیرم. متأسفانه ما از جام‌جهانی اوت شدیم و در 13 بازی، بوخوم یک مساوی آن هم با خوش شانسی گرفت. در این حالت قرارداد من با بوخوم از بین رفت. آنها پیشنهاد خوبی هم برای تمدید قرارداد به من ندادند با این حال گفتند رقمی که می‌خواهیم به تو بدهیم از نظر باشگاه سنگین است و باید دو بازیکن خود را بفروشیم. یکی از این بازیکنان گل صعود اسلوونی به جام‌جهانی را زد و با این تیم به آفریقای‌جنوبی رفت که نشد ترانسفر شود. بازیکن دوم هم به صورت قرضی به ترکیه رفت که نشان می‌داد ترانسفر موفقی نبوده. تازه آنها می‌گفتند تو باید دو ماه بیرون باشی تا ما این بازیکنان را بفروشیم که برای من امکا‌ن‌پذیر نبود. از کشورهای استرالیا و ترکیه هم پیشنهاداتی به من رسید اما چون شرایط سنی‌ام طوری نیست که کشور عوض کنم، به آنها پاسخ منفی دادم. با خودم فکر کردم اگر شرایط خوب باشد درلیگ ایران بازی کنم. با نفت مذاکره کردم که به توافق مالی نرسیدم. از طرفی منیجر من گفت می‌توانیم با فرایبورگ به توافق برسیم که یکجورهایی ما مذاکره با تیم‌های ایرانی را قطع کردیم. اما وقتی با این تیم قرارداد نبستم دیر شده بود و دیگر نمی‌شد با تیم‌های داخلی حرف بزنم. قصد من اصلاً آمدن به ایران نبود و گفتم اگر شرایط مهیا باشد می‌آیم. همانطور که می‌دانید برای من بازی کردن مهم است اما نه به ارزش از دست دادن تمام زحمت‌هایی که برای به دست آوردن این اعتبار انجام داده‌ام. من گفتم اگر برای پول بروم در تیمی که دوست نداشته باشم بازی کنم، در واقع همه چیز را خراب می‌کنم. اشتباهی که البته شاید بعضی از دوستان نزدیک تو کردند! آینده را کسی نمی‌داند. ممکن است شما به تیمی بروید که همه بگویند قهرمان می‌شود اما به دسته دو برسد و دقیقا شرایطی برعکس هم پیش بیاید. در آن زمان حرف از این بود که به احتمال زیاد راهی پرسپولیس می‌شوی. ظاهراً سرپرست موقت پرسپولیس هم در این باره با تو حرف زده بود. خود ایشان که نه، یکی از دوستان مشترک دو، سه بار با من تماس گرفت. به شرایط مالی و قرارداد نرسیدیم که خیلی زود منتفی شد. با دایی هم حرف زدید؟ نه، با او حرفی نزدم.  او خیلی زود مصاحبه کرد و گفت اصلاً در جریان نیست. هر باشگاهی برای خودش تصمیم می‌گیرد! هاشمیان با همه بازیکنان فوتبال ایران تفاوت ویژه‌ای دارد. رک حرف می‌زند و به هر قیمتی دوست ندارد در تیمی بازی کند. چون شما می‌توانید حداقل سه، چهار سال دیگر بازی کنید اما به این راحتی روی حرف خود می‌ایستید. 3، 4 سال که زیاد است. به نظر من یک فوتبالیست نهایتاً باید تا 34 سالگی بازی کند. ولی من از بچگی بازی کردم. به خاطر همین بازیکنی مثل من وقتی به یک‌باره بخورد زمین و بلند نشود خیلی سخت است.  این ریسک بزرگی بود، درست است؟ شاید بعدها به این نتیجه برسم اشتباه کردم. ولی تا حالا مطمئن هستم اشتباه نکرده ام. در چنین شرایطی این شائبه به وجود آمده که شما از فوتبال خداحافظی کرده‌اید. آخر من نمی‌دانم بحث خداحافظی چیست. من بگویم خداحافظی کردم یا نگویم اتفاقی نمی‌افتد. دلیلی ندارد وقتی بازی نکنم خداحافظی کنم و بگویم می‌روم. قصد خودم است، یا بازی کنم یا بازی نمی‌کنم. شاید به خاطر رفتن به کلاس مربیگری چنین شائبه‌ای پیش آمد. من سمینار مربیگری رفتم. برای کلاس‌های مربیگری هم روی هم رفته 6 تا 7 کلاس در سال برگزار می‌شود که 30 نفر بیشتر نمی‌گیرند. اگر من می‌دانستم شش ماهم خالی می‌شود ثبت نام می‌کردم که البته کردم. ولی چون در لیست رزرو بودم متأسفانه کسی انصراف نداد به جای او در کلاس شرکت کنم. حالا دوباره ثبت نام کردم و از وقتم استفاده کردم و رفتم در تمرین تیم‌های زیر 18 سال آلمان. گفتم بروم و تمرین را ببینم و یاد بگیرم. دوست نداشتم ساکن بمانم. به نظر من خداحافظی رفتن به مربیگری نیست علاقه به فوتبال است. من سه سال پیش مدرک مربیگری‌ام را گرفتم. در بوندس‌لیگا کسی نمی‌دانست که می‌تواند این کار را کند. من سه سال پیش مدرک B گرفتم و اولین بازیکنان بوندس‌لیگا بودم که این مدرک را داشتم. تازه بعد از من فارنهوخت، بازیکن هانوفر و مالتیک، بازیکن بوخوم تازه رفتند دنبالش. من زمان بازیگری B گرفتم و اگر وقت داشتم مدرک A را هم می‌گرفتم. در ایران اغلب مربیانی هم که روی نیمکت می‌نشینند مدرک مربیگری ندارند. البته من به مدرک زیاد اعتقاد ندارم. در ایران خیلی‌ها مدرک دکترا و فوق لیسانس دارند که البته نمی‌دانم چطور گرفته‌اند. بهتر است آدم کار بلد باشد. اینکه بگویند دکتر هاشمیان در حالی که شاید حتی من به دانشگاه هم نرفته باشم زیاد جالب نیست. مدرک خوب است و اما یادگیری خیلی مهم‌تر است. شما راهی را رفتید که خیلی از مربیان لیگ‌برتر نرفتند چه رسد به بازیکنان. من می‌گویم این رقابت و چشم و هم‌چشمی در ایران است. یک نفر می‌رود مدرک می‌گیرد و یکی دیگر هم پشت بند او این کار را می‌کند. مدرک مهم است اما استعداد در مربیگری مهم‌تر است. دایره مربیان فوتبال خیلی محدود است. در واقع بین تیم‌ها چرخ می‌خورند. این نشان می‌دهد ما مربی تازه نداریم. باشگاه‌ها مجبورند مدام از این آدم‌های تکراری و اغلب ناموفق استفاده کنند. شاید یکسری آدم خاص دوست دارند این مربیان در فوتبال بمانند! فرکی با تیم کم بضاعت نفت خوب نتیجه گرفته است. علیدوستی آمد تیم پیکان را متحول کرد. چرا باید مربیان این چنینی سال‌ها بیرون باشند؟ شاید به خاطر اینکه رابطه بیشتری ندارند. یعنی تو فکر می‌کنی اتفاقاتی پشت پرده می‌افتد؟ به نظر من خیلی‌ها بیرون از گود هستند که باید به آنها شانس داد. نسل تازه مربیگری با حضور بازیکنان جام 98 به فوتبال ایران تزریق شد. اما اغلب آنها بلیت اول خود را روی نیمکت‌ها سوزاندند، حتی بدون اینکه به کلاس مربیگری بروند... به نظر من دلیل نیست که حتماً بازیکنان 98 مربیان خوبی می‌شوند. ممکن است یکی استعداد مربیگری داشته باشد اما بازیکن خوبی نباشد. محمد خاکپور چند سال از فوتبال ایران دور بود؟ اینها حتی می‌توانستند مدیریت کنند. الان بعد از 10 سال تازه او را آورده ایم. اگر فدراسیون این‌ها را از همان اول جذب می‌کرد و می‌فرستاد کلاس مربیگری تا الان کار در 10 تیم را تجربه کرده بودند و می‌توانستند خیلی موفق باشند. پس فدراسیون هم در این چرخه ضعیف عمل کرده است. این یک بخش کار است. ممکن است خودشان دنبال این کار نبوده باشند. نمی‌دانم کلاس گذاشته‌اند یا آنها اصلاً علاقه‌ای نداشته‌اند. بحث را ببریم به عقب. تو دو ماه بعد از جام‌جهانی 98 به تیم ملی رسیدی. فصل خوبی گذراندی و پورحیدری تو را دعوت کرد تیم ملی. خیلی زود رفتی و رسیدی به فوتبال آلمان. شما زیاد می‌دویدی و زیاد گل می‌ساختی. با همه فرق داشتی. مثلاً درباره علی موسوی، مهاجم استقلال، می‌گفتند او نهایت تکنیک است ولی در عمل نشان داد کسی که پدیده شد شما بودید. من در تیم پاس رشد کردم. بی‌تماشاچی بود. 20 تا روزنامه نداشتیم که درباره ما بنویسند. من هم شوت زدم، دریبل زدم و از 25 متری به استقلال گل زدم ولی کسی نمی‌نوشت. همه می‌ریختند روی سر استقلال و پرسولیس و فکر می‌کردند این‌ها بهترین تیم‌ها هستند. من از مدیران پاس تشکر می‌کنم چون این تیم با ریشه، با کلاس و سالم بود. من یادم نمی‌آمد تماشاچی ما یک بار به داور فحش داده باشد. یادم نمی‌آید بازیکن ما یک بار یقه داور را بگیرد. تیم ما مدعی و با اخلاق بود. وقتی من این دیسیپلین را داشتم زود یاد گرفتم در اروپا چطور رفتار کنم. تیم نظامی بود و حمایت جوری نبود که روزنامه‌ها ما را بزرگ کنند. یاد گرفتیم بجنگیم و به تیم ملی برسیم نه با روزنامه‌ها! مشکلی که هنوز هم در فوتبال ایران وجود دارد. من این شانس را داشتم و یاد گرفتم با تلاش رشد کنم اما بازیکنان دیگر با روزنامه‌ها بالا رفتند. این بود که بازیکنی مثل من و رسول خطیبی بعد از سفر به آلمان اصلاً دنبال این نبودیم که مثلاً روزنامه بیلد آلمان بیاید عکس ما را کار کند و از ما خوب بنویسد. کار کردیم و تلاش کردیم. اوایل ناموفق بودیم. من خودم در هامبورگ کم بازی کردم. در بوخوم بهتر شدم و در نهایت یازده سال ماندم. از اولین روزی که به آلمان رفتی خاطره‌ای در ذهن داری؟ خیلی احساس غربت و دلتنگی می‌کردم. همیشه با خودم می‌گفتم قراردادم تمام می‌شود و زود برمی‌گردم. ما یک ماه اردو داشتیم با هامبورگ. شوک زده شده بودم، از بس که تمرین می‌کردیم. وارد یک فرهنگ دیگر و زبان دیگر شده بودم اما ارزشش را داشت. تو خیلی زود مادرت را به آلمان بردی و البته خیلی هم زود زبان آلمانی را یاد گرفتی. خیلی سریع هم نبود. زبان آلمانی‌ام هنوز هم خیلی خوب نیست چون زبان آلمانی مثل یک فرمول ریاضی است و تو باید از پایه یاد بگیری اما در مقایسه با خارجی‌های دیگر تیم بهتر حرف می‌زدم. بازی در تیمی مثل هامبورگ واقعاً سخت بود. یکی از بازیکنان ایسلندی این تیم که الان به آیندهوون رفته مصاحبه کرد و گفت در این تیم اصلاً دوستی وجود ندارد و بازیکنان حتی با هم بیرون نمی‌روند. اما در بوخوم 12 نفر از بازیکنان مجرد جمع می‌شدیم و با هم می‌رفتیم غذا می‌خوردیم. این موضوع من را به داخل تیم کشید. من با پیش زمینه هامبورگ رفتم بوخوم اما دیدم جو آنجا یک طور دیگر است. همه شوخی می‌کنند. بازیکنان آلمانی تیم مانند وژ و ماتلنبرگ هم خیلی به من کمک کردند. ما همه خارجی بودیم و تنها 4 یا 5 آلمانی داشتیم. یادم می‌آید بچه‌ها در اتوبوس داد می‌زدند خارجی‌ها بروند بیرون. منظور آلمانی‌ها بودند. چون ما همه خارجی بودیم و تنها چند بازیکن آلمانی داشتیم. (خنده) تو کلاً بازیکن بی‌حاشیه‌ای هستی. بزرگترین حاشیه که در این سال‌ها برای تو به وجود آمد درگیری با ساندی اولیسه بود، بازیکن سیاه پوست بوخوم که بدجور سر و صدا کرد. این اولین بار نبود که او دماغ می‌شکست. دماغ تونی پولستر را هم در کلن شکسته بود اما روزنامه‌ها مخفی نگه داشتند. او کاپیتان نیجریه بود، دوست داشت ریاست کند. دستور می‌داد و بی‌احترامی می‌کرد. سر یکی از بازی‌های تیم، من به او گفتم تو کی هستی با همه اینطور صحبت می‌کنی؟ گفتم اینجا تیم ملی نیجریه نیست و تو نمی‌توانی چیزی بگویی. این یک گفت‌وگوی ساده بود. همه چیز تمام شد و بعد من به رختکن تیم رفتم. اصلاً همه چیز تمام شده بود اما وقتی من به رختکن برگشتم یک دفعه با کله به دماغ من کوبید. شوکه شده بودم و نمی‌دانستم علت چه بود. خیلی ناجوانمردی کرد. او دو ساعت بعد از آن ماجرا زنگ زد گفت برادرم در فرانسه بازی می‌کند و قلبش گرفته. گفت من را ببخش. در آلمان می‌توانستم ادعای خسارت نموده و قانون او را وادار کند 30 هزار یورو به من بپردازد. حتی می‌توانستم او را ممنوع الکار کنم. اولیسه باید تست روانی هم می‌داد. صبح پلیس آمد و من گفتم مشکلی ندارم. با بازیکنان و مربیان هم جلسه‌ای داشتیم و من گفتم ایرادی ندارد، می‌تواند برگردد. بعد مربیان گفتند پس او برمی گردد اما تمام بازیکنان تیم اعتصاب کردند و گفتند اگر او بیاید ما دیگر نیستیم که باشگاه او را برنگرداند. بعد گفت وحید به من راسیسمی فحش داده. من روزنامه می‌خواندم دیدم گفته فحش راسیسمی داده. من از بچه‌ها پرسیدم این یعنی چه که گفتند فحش‌نژادپرستانه است. یک چیز جالب درباره او بگویم؛ همین چند وقت پیش شنیدم می‌خواهد پاپ شود! (خنده) حرف‌های او مشکلی برایت ایجاد نکرد؟ نه، دیدید که من به بایرن‌مونیخ هم رفتم. کسی اهمیت نمی‌داد. همه می‌دانستند من این کار را نکرده‌ام. به بایرن‌مونیخ رسیدیم. رفتن به این تیم هم یک تهدید بود و هم یک فرصت. بازیکنان ایرانی نشان دادند در این تیم موفق نشدند و سرانجام با افت زیاد جدا شدند. آنها بهترین تیم آلمان هستند. من آن زمان از شالکه، دورتموند و لورکوزن پیشنهاد داشتم. زمان من در بوخوم تمام شده بود. اگر در این تیم می‌ماندم شک نکنید افت می‌کردم. آن زمان دیدم بایرن‌مونیخ من را می‌خواهد. هیتسفلد به من پیشنهاد داد و گفت تو را پشت سر ماکای می‌گذارم. جنگنده هستی و می‌دوی، او هم خوب بغل پا می‌زند. بعد از مدتی او رفت و ماگات آمد. من گفتم چه فرقی می‌کند. او هم من را برای اشتوتگارت می‌خواست. ولی ماگات که آمد همه چیز عوض شد چون سیستم مربیگری‌اش فرق می‌کرد. فرینگس، بازیکن تیم ملی آلمان، 6 ماه اول در تیم او فیکس بود و 6 ماه دوم نیمکت‌نشین که بعدها رفت. من که بازیکن ایرانی بودم فرینگس چطور؟ او که بازیکن تیم ملی بود. دو سری جام‌جهانی بازی کرده بود اما مشکل پیدا کرد. به همین پودولسکی اینقدر شانس دادند ولی موفق نشد. گومژ را می‌خواستند چند وقت پیش بدهند شالکه که اینقدر شانس بازی پیدا کرد که در نهایت شروع کرد به گل زدن. من تا رفتم بایرن‌مونیخ اولین مشکلی که پیش آمد بازگشت دوباره به تیم ملی بود، البته مشکلی نبود باید می‌آمدم. یادم می‌آید بعد از آن با شالکه بازی داشتیم که مهاجمان تیم هم مصدوم بودند. ولی وقتی من از قطر برگشتم مچ پایم باد کرده بود. بعد با مکابی رژیم صهیونیستی بازی داشتیم و تیم کمبود مهاجم داشت و من دوباره نرفتم. باز هم سفرهای تیم ملی پیش آمد و شانس زیادی به من نرسید. چند بازی هم که به زمین رفتم اصلاً خوب بازی نکردم که طبیعی بود. همان موقع بایرن‌مونیخ فشار نیاورد که به تیم ملی ایران نیایید؟ نه، بایرن این کار را نمی‌کند چون روزهای بازی‌های ملی دو، سه نفر بیشتر در تمرین نبودند. همه خارج بودند. ولی بعد مسافت ما طولانی بود. اما در پایان این بحث باید بگویم اگر بایرن دوباره به من پیشنهاد بدهد به این تیم می‌روم. قبل از رفتن به بایرن با علی دایی هم مشورت کردی؟ وقتی بایرن کسی را بخواهد دیگر با کسی مشورت نمی‌کند! شیوه زندگی شما هم که با تمام بازیکنان ایرانی فرق می‌کند... من دروغگو نیستم و با هیچ‌کس هم تعارف ندارم. وقتی قرار شد به تیم ملی نیایم یادم می‌آید چند روزنامه نوشتند: «ما که می‌رویم جام‌جهانی چه فرقی دارد وحید باشد یا نباشد.» که البته تیم به جام‌جهانی 2002 نرفت. تا به حال به این فکر کرده‌ای که یک روز سرمربی تیم ملی شوی؟ خدا نکند! (با خنده) قبل از بایرن‌مونیخ تو همراه با تیم ملی برای بازی با ژاپن به این کشور رفتی اما بازی نکردی و حتی بین 18 نفر هم نبودی. روزی که در واقع بین تو و تیم ملی جدایی انداخت. این بدترین خاطره فوتبالی‌ام بود. من تازه داشتم در هامبورگ جا می‌افتادم. یادم می‌آید بازی داشتیم. مربی من را چپ گذاشت و مهدی را راست. منتها من به تیم ملی آمدم و حتی عضله شکمم پاره شد. وقتی برگشتم روی پراگر را به جای من در ترکیب گذاشتند. من آن زمان اعتراض کردم و گفتم چرا وقتی یک بازیکن را نمی‌خواهید بازی دهید دعوتش می‌کنید؟ همه بازیکنان استقلالی بودند و پرسپولیسی. تعویض هم از بین بازیکنان این دو تیم. دو، سه بازیکن شهرستانی را هم به‌عنوان سیاهی لشکر همراه خودشان می‌بردند. هر چند من از بلاژویچ خوشم نمی‌آید ولی او یک خدمت به فوتبال ایران کرد و آن این بود که تیم ملی را پخش کرد. برانکو هم این اتفاق را کامل کرد. اما در زمان مربیان ایرانی تیم ملی برای این دو تیم تهرانی بود. تو دیگر از بازی با تایلند قید تیم ملی را زدی. بله، گفتم دیگر بازی نمی‌کنم. سوء تفاهم نشود، یک زمانی تو می‌روی و نیمکت نشینی حقت است و می‌نشینی. اما من دیدم شرایط در تیم ملی غیر عادی است. من دیدم طی چند سال دارم در باشگاه خود ضربه می‌خورم. بعد من وقتی از تیم‌ملی جدا شدم شروع کردم به پیشرفت تا به بایرن مونیخ رسیدم. ولی در بایرن‌مونیخ دوباره این مشکل برایت پیش آمد. بله، سیر من نزولی شد. ما هر چه می‌گفتیم باشگاه می‌گوید یک ماه اول تمرینات فصل را نباشید در بازگشت بروید ته صف، کسی باور نمی‌کرد. الان نمونه اشکان دژاگه را توجه کنید. باشگاه گفت باید برود ته صف. ولی ما رسمی نمی‌گفتیم. تا می‌گفتیم می‌گفتند عرق ملی ندارد، آنجا پول است، اینها تعصب ندارند. این چیزها را به ما می‌چسباندند بعد می‌گفتیم اشتباه کردیم، می‌آییم! ما الان باید بگوییم دژاگه بی‌تعصب است؟! اصلاً، ببینید فوتبال ایران باید اینقدر استعداد داشته باشد که هر کس نیامد زود یک نفر را جایگزینش کنند. زدن این حرف‌ها واقعاً حاشیه‌سازی است. مردم حاشیه دوست دارند و روزنامه‌ها می‌خواهنداین حاشیه‌ها را بزرگ کنند. تیمی که می‌خواهد قهرمان شود باید استعداد داشته باشد. تیم یونان چند ستاره داشت یا عراق چند لژیونر در ترکیب خودش می‌دید؟ فوتبال ما هر چند وقت یک بار دنبال زندی است که او را بگیرد بعد بیندازد کنار. بعد هاشمیان را بگیرد و بعد دوباره بیندازد کنار. آخر همین می‌شود که دژاگه نمی‌آید. ما فقط نکونام و شجاعی را به عنوان لژیونر در اروپا داریم. ظاهراً نسل لژیونرها برچیده شده! اتفاقاً ما اگر نتایج خوب بگیریم و به جام‌جهانی برویم می‌توانیم دوباره در اروپا بازیکن داشته باشیم. اما این را قبول دارم که استعدادهای ما هم افت کرده‌اند. شاید دلیلش این باشد که تیم‌های ایرانی به بازیکنان خوب پول می‌دهند. الان بازیکنان 500، 600 یا 700 میلیون می‌گیرند و این حتی نسبت به یک دکتر خیلی پول زیادی است. در آلمان شما خیلی مالیات می‌دادید و در نهایت اینقدر برایتان نمی‌ماند، درست است؟ آنجا کلاس‌های مختلف وجود دارد. به من 47 درصد مالیات می‌خورد. در واقع در آمد تو در آلمان کف دریافتی پول بازیکنان ایرانی بود. به نظر من یکی از دلایلی که همین اماراتی‌ها بازیکنان ما را گرفتند برای این بود که آنها را خراب کنند. من واقعاً به این مسئله شک دارم و به نظرم آنها این نقشه را ریخته بودند که با پول بازیکنان ما را اینطور کنند. اتفاقاً خیلی هم خوبی این کار را انجام دادند. اگر ما همین امکانات را در ایران داشتیم با این پول، چقدر پیشرفت می‌کردیم؟ همان پول باعث شد بازیکنان ما دیگر رمقی برای رفتن به اروپا نداشته باشند. بحث انتقال تیم‌ها به شهرهای دیگر را شروع کنیم... تا آنجا که من اطلاعات دارم در اروپا چنین چیزی وجود ندارد. ممکن است در اول فصل یک تیم را به خاطر نداشتن پول به دسته پایین‌تر بفرستند اما ندیدم امتیازش را بدهند به یک شهر دیگر. ظاهراً می‌خواهند با این کار تمام استعدادهای کشور را شکوفا کنند! من فکر نمی‌کنم چنین اتفاقی بیفتد. بازیکنان یک شهر از بچگی باید به مدرسه فوتبال بروند. شهر با پتانسیل خودش بالا بیاید. ممکن است برای هر بازی 50 هزار تماشاچی هم به ورزشگاه بیاید ولی تماشاچی کیفیت بازیکنان و تیم را بالا نمی‌برد. تماشاچی هم نمی‌آید. در همین بازی آخر صبا در قم 200 نفر به استادیوم رفتند. اصلاً شما شیرین فراز را یادتان هست چقدر تماشاچی داشت؟ چون از دل شهر خودش بیرون آمده بود. چون برای خودشان است. تیم شهرشان است که کلی برایش خون دل خورده‌اند. ببینید شما تراکتور را ببری بندرعباس چه می‌شود؟ تاریخی که پشت این تیم بوده اصلاً به آن شهر نمی‌خورد. الان یک تیم در لیگ یک از اراک هست، چرا تیم خودشان را درست نمی‌کنند؟ اگر این تیم را بسازند بیاورند بالا استادیوم پر از تماشاچی می‌شود. بعد مدیران همین تیم مدیریت یاد می‌گیرند، مگر می‌شود یک مدیر یک شبه مدیریت در لیگ را یاد بگیرد؟ بحث امکانات هم خیلی مطرح است. ما تیم‌ها را به شهرهایی می‌بریم که امکاناتی خوبی هم ندارند و باید در شرایط بدتری بازی کنند. من یک نمونه جالب مثال بزنم. پارسال یکی از مربیان چند فیلم فوتبال به دوستم داد. این دوست من در هلند زندگی می‌کند. پشت خانه او پر از زمین چمن با کیفیت خوب و تیر دروازه است. اصلاً آدم به آنجا نمی‌رود. بعد قرار شد او به تمرین تیم دسته دومی تهرانی برود که مربی به او گفت بیایید بهشت زهرا! دوستم گفت بهشت زهرا؟ خلاصه وقتی دید تیم دسته دومی ایران دارد در زمین خاکی تمرین و بازی می‌کند شوکه شده بود. می‌گفت تیم را جمع کنید بیایید پشت خانه من تمرین کنید! در این شرایط استعدادها هم از بین می‌روند. بله، یک زمانی ما از پاس به خارج بازیکن می‌دادیم اما الان باید پاس از خارج بازیکن بگیرد. بالاترین پولی که من خودم از این باشگاه گرفتم 2 میلیون و نیم بود. اگر موفق باشی درباره کار با مربیان ایرانی هم در تیم ملی حرف بزنیم. مثلاً کار با امیر قلعه نویی و قطبی. من با علی دایی هم کار کردم. شاید منظورتان فقط در جام ملت هاست؟ نه کلی است. گفتیم شاید دوست نداشته باشی درباره دایی حرف بزنی! من همیشه به او احترام گذاشتم. اگر مشکل دیگری هست واقعاً اطلاع ندارم. در زمان فعالیت امیر قلعه نویی در تیم ملی می‌گفتند نام او زیر سایه بازیکنان تیم ملی قرار گرفته است. شما چرا دوست دارید بعد از 4 سال این ماجرا را باز کنید؟ با او مشکل دارید؟ نه، طیف سنتی مربیان...  الان 4 سال گذشته و تمام شده است. من دوباره این بحث را باز کنم و بگویم چی بوده است. هر اتفاقی بوده یا نبوده تمام شده رفته. بازی‌ها تمام شده دو دوره هم گذشته. تمام هدف ما این بود که به این جا برسیم؛ استفاده از مربیان بزرگ خارجی باعث می‌شود بازیکنان حرف شنوی بیشتری داشته باشند، درست است؟ من قبول ندارم. بازیکن وظیفه دارد بازی کند. نباید بگوییم مربی خوب نیست بازی نمی‌کنیم. خودمان زیر سؤال می‌رویم، آن هم در سطح ملی. ببینید مشکل ایران این است مربی خارجی می‌گذاریم می‌گوییم فوتبال ایران را نمی‌شناسد، خوب نیست و باید برود. بعد مربی ایرانی می‌آوریم می‌گوییم ما راحت‌تر می‌توانیم به او توهین کنیم و حرفمان را بزنیم. انتقاد کنیم و حاشیه به وجود می‌آوریم. نزدیک بازی‌ها هم می‌گوییم مربی خارجی می‌آوریم! مشکل ما این است که نمی‌دانیم ایرانی خوب است یا خارجی. خب چرا الان که تیم دارد برای تورنمنت به این مهمی می‌رود حرف از عوض کردن مربی می‌زنیم؟ من خودم بازیکنم ناخودآگاه در این شرایط ممکن است آنطور برای تیم بازی کنم. حتی مربی هم شاید کار خودش را نکند. فکر می‌کنی تیم ملی در جام ملت‌ها می‌تواند به موفقیت برسد؟ ما بازی‌های حساسی داریم. تدارک خیلی خوبی هم نداشتیم. اگر ایران شکست بخورد عوارض آن به تمام فوتبال ضربه می‌زند. مردم روزنامه کمتر می‌خوانند و فوتبال افت می‌کند مثل بعد از جام‌جهانی. مسئولان باید حمایت لازم را انجام دهند تا حاشیه‌ها کم شود. در این صورت شاید روی تعصب بازیکنان نتیجه بگیریم. تعصب؟ و اتفاقات خاص. فکر می‌کنی کار قطبی درست بود که قبل از جام ملت‌ها با شیمیزو قرارداد ببندد؟ من بازیکن، وقتی باشگاه بگوید ما وحید را نمی‌خواهیم و مهاجم بهتر از او می‌گیرم سریع می‌روم با یک تیم مذاکره می‌کنم. باید این موضوع باز نمی‌شد که او هم برود دنبال تیم جدید. عرب‌ها می‌گویند ما فوتبال برزیلی و آرژانتینی می‌خواهیم و از همان اول با آنها کار کردند. ولی ما در این زمینه هیچ برنامه‌ای نداریم. هر روز از یک جای جهان مربی می‌گیریم. این واقعاً چندگانگی ایجاد نمی‌کند؟ من نمی‌توانم قبول کنم. سرمربی انگلیس، مگر ایتالیایی نیست؟ اصلاً سبک این دو کشور به هم نمی‌خورد. شاید به همین دلیل هم کاپلو موفق نبوده است. انگلیسی را به جام‌جهانی برد که اصلاً به جام ملت‌های اروپا نرفته بود. به نظر من مشکل فوتبال ایران پایه‌ای است. هورس هروبش آقای گل اروپا و بوندس‌لیگا بوده. او را فرستادند به تیم زیر 18 ساله‌های آلمان. ببینید یک و دو همه جا یکی است. سیستم یکی است، مهم این است مربی بیاید این‌ها را یاد بدهد. اگر سیستم خوب باشد پیشرفت می‌کنیم. مشکل ما مربی مختلف نیست. 40




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 576]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن