تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 9 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):وقتى جبرئيل با وحى به نزدم مى‏آمد، نخستين چيزى كه به من القا مى‏كرد، بسم اللّه‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

تعمیرات مک بوک

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793346159




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پنج نظم پايداري


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پنج نظم پايداري
پنج نظم پايداري حميد، روزي طلب در اين غزل با زباني روان و استوار از دوران نبرد ياد مي‌كند. اين شاعر شيرازي، غزل‌ها و به خصوص مثنوي‌هاي زيبايي در زمينه ادبيات پايداري خلق كرده است: آن روزها، تلاطم اروند زنده بود در چهره‌هاي سوخته لبخند زنده بود شيرين‌ترين حماسه فرهاديان دشت در لحظه‌هاي آتش و پيوند زنده بود جان بود هديه در غزل حافظان عشق با آنكه ياد ملك سمرقند زنده بود مردي كه ذره ذره فراموش مي‌شود روزي كنار خط پدافند زنده بود بگذار تا نگويم اگر دل شكستني‌ست زان سال‌ها كه روح خداوند زنده بود وا حسرتا كه از عطش آباد سوختن باز آمدم كه باز بگويند: زنده بود. علي داوودي را پيش از كتاب «مردگان بسيارند» بيشتر با غزل‌هاي شورانگيزش مي‌شناختيم. اما گويا ناگفته‌هايي در غزل دارد كه بايد سپيد و بي‌تكلّف بيان كند. سروده‌هاي داوودي سرشار از مضمون‌هاي بديع‌اند و بيشتر در حوزه ادبيات پايداري مي‌گنجند. از قطعات سپيد او مي‌خوانيم: تانكي چرخيد و چرخيد خيابان‌ها و شهرها را تا به موزه‌اي رسيد آن‌گاه براي ابد فراموش شد! سرداري جنگيد و جنگيد تا به ميداني رسيد از دختركي شاخه‌اي گل خريد و مجسمه شد! اسلحه‌هاي بزرگ را در آغوش مي‌فشرند هرشب و مي‌ميرند سربازاني تنها تنها، تنها كه كودكان را به شرط‌بندي مي‌كشند سربازاني كه در كودكي لوله تفنگ‌ها را مكيده‌اند! برادرم را ديدم كه چون رخت خونيني از شاخه‌هاي تو آويزان بود قطرات خونش كه مي‌چكيد تو را نقاشي مي‌كرد وطن! عبدالرحيم سعيدي‌ راد را مي‌توان از بزرگان بزرگ منش شعر پايداري دانست. او كه خود، خاك جبهه خورده و داغ همسنگر ديده سال‌هاست به سرودن از آن روزها دل بسته است. سعيدي راد، علاوه بر غزل، در قالب سپيد و نثر ادبي هم دست توانايي دارد. غزل زير را شاعر، به رزمنده جاويدالأثر، حاج محمدرضا زارع هديه كرده است: آهسته مي‌آيد صدا: انگشترم آنجاست اين هم كمي از چفيه‌ام... بال و پرم آنجاست آنجا كه تركش ريخته زير درخت نخل چشم دلت را بازكن خاكسترم آنجاست يك تكه از روح صدايم را زمين خورده است آن تكه ديگر، كنار سنگرم، آنجاست يادش به خير آن پا كه بر مين‌ها قدم مي‌زد آنجا، كنار بوته، پاي ديگرم آنجاست آنجا ميان بوته‌ها دستم نمايان است يك ساعت كهنه، كنار دفترم، آنجاست يك قمقمه درد و عطش از من به جا مانده‌ست يك چشمه، يك رود از دو چشمان ترم آنجاست حالا ببند آن چشم‌هاي نازنينت را تا ننگري كه جاي خالي سرم آنجاست سيدمحمد غاضي، جواني‌ست پرشور و پردغدغه كه اين روزها، فضاي ادبيات پايداري را با رباعي‌هاي خود زينت داده است. از جانباز مي‌خوانيم و از زبان كسي كه پدر جانبازش به شهدا پيوسته است: وقتي كه جنون عشق، معنا شده بود در خاك، دري به نور پيدا شده بود از چرخه روزگار اخراج شدند پرونده زخم‌هايشان وا شده بود بغضم، كه گرفته‌اند آواي مرا بازي دادند دل‌خوشي‌هاي مرا مي‌خواهم از اين ديار غربت بروم بي‌زحمت، اگر لطف كني پاي مرا... آيينه افتخار مردان نبرد اكنون كه رسيده است پايان نبرد دل بسته به پرواز اگر بگذارد سوغاتي چرخ‌دار دوران نبرد حميدرضا شكارسري، سپيدسرايي‌ست كه علاقه‌مندان شعر، حتماً با او و سروده‌هايش آشنايند. او مضمون‌پردازي‌ست كه مي‌كوشد با زباني ساده به بيان گم گوشه‌هاي عاطفي روزگار بپردازد و هنگامي‌كه به ادبيات پايداري مي‌پردازد، اين ويژگي سروده‌هايش را بهتر مي‌شود لمس كرد. اين سپيد كوتاه را براي شهداي تازه برگشته سروده است: هربار كه مي‌آيد آسمان آفتابي‌ست چشم‌هايمان ابري راستي اين شاخه‌هاي اندوهناك در اين باران بي‌دريغ با كدام توان به پيشوازتان مي‌آيد؟ با كدام توان به مشايعت؟ سبكبارتر از شما مسافري نيست استخوان‌هاي سپيد و سبك داريد و بس پلاك‌هايتان را به يادگار به ما مي‌دهيد... هربار ماييم و شرمي سنگين‌تر شما كم‌كم پيدا مي‌شويد ما كم‌كم گم... منبع: نشريه امتداد - ش 44
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن