تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 30 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که خوش نیت باشد روزیش زیاد می شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796645316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اینجا را با جان و دل کنده‌اند! + تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۷



«کج، محکم؛ کج، محکم. اگه پاهاتو اینجوری بذاری، لیز نمی‌خوری». این را می‌گوید و از سرازیری روستا به سمت پایین می‌آید. معلوم نیست دقیق است یا صرفا ناشی از باوری قدیمی که «کندوان به خاطر کندوهای زنبور عسل شده کندوان اما توی شناسنامه‌های ما «کندوجان» نوشتن چون این خونه‌ها رو با جون و دل کندن. هفتصد هشتصد سال پیش اجداد ما بعد از حمله مغول از ارومیه اومدن اینجا». جوری حرف می‌زند که انگار اول کندوان بوده، بعد تمام جهان حول این نقطه تشکیل شده است: «با اینکه اینجا مال اسکوئه ولی همه اسکو رو با کندوان میشناسن. میگن چند وقت پیش یه مسئولی از تهران اومده آذربایجان جلسه بوده، بعد فرماندار اسکو که خودشو معرفی کرده و گفته فرماندار اسکوئه، اون آقایی که از تهران اومده گفته اسکوی کندوان؟» فرهاد، همه اینها را با لهجه شیرین آذری می‌گوید. تمام وجودش عشق به جایی است که 17 سال پیش در آنجا به دنیا آمده است: «جد اندر جد مال اینجاییم».

فرهاد

اینجا بچه‌ها فقط تا کلاس ششم می‌توانند درس بخوانند. برای بقیه‌اش باید بروند شهر: «کلا 50 تا دانش‌آموز داریم. عین خارج، دختر و پسر با هم سر یه کلاس میشینن. منم ششم رو که تموم کردم واسه دبیرستان رفتم تبریز. درسمم تموم کنم دوس ندارم برم شهر. اینجا همه چی هست». اصلا برایش خیالی نیست که کندوان فقط یک مرکز بهداشت دارد و تنها هفته‌ای یک بار پزشک به روستایشان می‌آید: «آخه کسی مریض نمیشه اینجا که دکتر و دوا بخواد. 120 تا خونواده‌ایم، حدودا 700 نفر. هوا که خوبه، آب هم که سالمه، اصلا خاصیت درمانی هم داره آب اینجا، دیگه عرض کنم غذا هم که همه چی طبیعیه. چرا باید مریض بشیم؟ یه زایمان و شکستگیه که اونم تا اسکو 20 کیلومتر بیشتر راه نیست. اگه زائو داشته باشیم یا کسی جاییش شکسته باشه، سریع میرسونیمش اسکو».

نمایی از پلکان روستای کندوان

خلاصه که دوشواری ندارند. فقط می‌ماند گاز: «میراث فرهنگی اجازه گازکشی نمیده. میگن بافت روستا از حالت سنتی در میاد. ساختمون آجری هم نباید کسی بسازه. یه چندتایی هم که هست، گفتن بهشون زمین و وام میدن، بعد از 13 باید خراب کنن». در حد خودشان کاسبی خوبی دارند، البته اگر آسمان یاری کند: «چند روز اول عید برف اومد، کار و کاسبی رو خراب کرد». سطح درآمد هم بد نیست: «بیشتر درآمدمون از توریسته؛ هم ایرانی، هم خارجی. خارجی از همه جا میاد ولی از آسیا بیشتر. هم خرید می‌کنن، هم خونه اجاره می‌کنن. توی تعطیلات و فصل سفر، حدودا شبی 100 تومن اجاره خونه‌هاست. بقیه ایام سال هم پنجاه شصت تومن میشه اجاره داد. یعنی کلا بد در نمیاریم منتها در حد پس‌انداز کردن نیست. ضمن اینکه عملا 6 ماه سال کار می‌کنیم چون به فصل سرما که می‌خوریم دیگه کسی زیاد نمیاد این طرفا».

فروش صنایع دستی از مشاغل اصلی اهالی کندوان است

بی‌توقع، داخل خانه‌شان را نشان می‌دهد و تنوری که دیگر خاموش است و حالا مدت‌هاست در آن نانی پخته نمی‌شود: «سهمیه آرد نمیدن دیگه. به جاش نونوایی داریم، از اونجا نون می‌گیریم» و به سمت قهوه‌خانه‌شان برمی‌گردد. چند توریست آمده‌اند و صبحانه می‌خواهند. به زبان انگلیسی از آنها می‌پرسد اهل کجا هستند و چه چیزی میل دارند: «زیاد بلد نیستم. همونقدر که شما ترکی بلدید، من انگلیسی بلدم. اما چون توریست زیاد میاد اینجا، همین سوالای کلی رو که بشه باهاشون ارتباط برقرار کرد یاد گرفتم، صحبت می‌کنم. اینجوری بیشتر اعتماد می‌کنن». و حالا توریست‌ها که نه فقط درباره کندوان که درباره ایران، حرف دارند برای گفتن. پیمان راد که در نروژ معلم دبیرستان است، برای اولین بار بعد از 27 سال به کشورش آمده است؛ آن هم به همراه سه نروژی و یک ارمنستانی: «یه ساله دارم روی مغز اینا کار می‌کنم که راضیشون کنم بیان ایران. بالاخره موفق شدم».

نمای داخلی خانه‌ای در کندوان

از نروژ آمده‌اند ارمنستان، از آنجا ارومیه، بعد هم تبریز و حالا کندوان: «از اینجا میریم سمت شمال، بعد هم اصفهان و شیراز و کویر». یکی از نروژی‌ها که معلم زبان نروژی است و خوش صحبت، لقمه‌ای نان لواش و پنیر لیقوان می‌گذارد داخل دهانش: «به نظرم اگه کسی بیاد ایران و نون‌پنیر نخوره انگار هیچی نخورده». قبل از سفر به ایران، نگاهش به کلی متفاوت بوده است: «می‌ترسیدم. خب حق داشتم. وقتی صبح تا شب در مورد جایی چیزای کاملا منفی بشنوید، از اونجا نمی‌ترسید؟». اما حالا طور دیگری فکر می‌کند: «ایرانیا خیلی مودب و مهربونن. رفتارشون دوستانست» و درباره غذا: «عالیه. انواع کباب خوردیم با قزل‌آلا و کوفته تبریزی. این آخری محشر بود. همه اینا به کنار، حجم غذا معرکه‌س. ایرانیا توی بشقاب آدم زیاد غذا می‌ریزن. میزو واسه مهمون پر می‌کنن. بی‌نهایت دست و دلبازن». اما دو نکته پیش از سفر به ایران شنیده بود که حالا یکی را به شدت رد می‌کند و البته درباره دومی یقین پیدا کرده است: «می‌گفتن فضای ایران خیلی پلیسیه اما من لااقل این چند روزی که اینجا بودم همچین چیزی ندیدم. فقط یکی دو بار توی جاده و خیابون، پلیس راهنمایی و رانندگی به چشمم خورد. اما یه چیزی هست که اصلا خوب نیست. اونم حجم پولیه که آدم مجبوره جابه‌جا کنه. اینجا خیلی اسکناس تو دست مردمه. علاوه بر این واسه توریستا امکان کارت اعتباری نیست. اگه مسترکارت یا ویزاکارت بشه استفاده کرد، خیلی خوبه». از یک چیز در ایران خیلی ترسیده است. دست‌هایش را با حالت وحشت‌زده روی سرش می‌گذارد: «رانندگی‌ها وحشتناکه! پشت فرمون چیکار می‌کنید؟»

از راست، پیمان راد و 4 توریست. مرد ارمنی دستش بالاست

یکی دیگر از نروژی‌ها، تفاوت دیدگاهش قبل و بعد از سفر به ایران را با تعبیری جالب توصیف می‌کند: «قبل از اینکه بیام، انگار داشتم تلفنی با کسی حرف می‌زدم و صدای کسی که اون‌طرف خط بود، حس خوبی بهم نمی‌داد. اما وقتی از نزدیک دیدمش، فهمیدم درباره‌ش اشتباه می‌کردم. می‌دونید؟ مشکل ما اینه که صدای واقعی ایران به گوشمون نمی‌رسه. چیزی که ما می‌شنویم، اصلا دلنشین نیست». و حالا نوبت مرد ارمنستانی است؛ یک ژورنالیست خوش‌اخلاق: «از ایروان تا ایران ...»؛ انگار می‌خواهد برای گزارشش تیتر انتخاب کند. دست‌هایش را موقع حرف زدن تکان می‌دهد و لبخند دارد: «تا حالا نیومده بودم ایران ولی انگار همیشه از پنجره بهش نگاه می‌کردم. الان حس می‌کنم برادرمو دیدم». و در آخر هم یک عکس دسته‌جمعی و ثبت خاطره‌ای از یک قهوه‌خانه در روستایی که خانه‌هایش را با جان و دل کنده‌اند. اینجا کندوان است؛ روستایی در دامنه سرسبز «سلطان داغی» در 50 کیلومتری جنوب غربی تبریز.

نمایی کلی از روستای کندوان

ایسنا - حسام‌الدین قاموس مقدم عکاس: ساناز عباسعلیزاده رضایی انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن