تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، هرگز بدگويى كسى را نمى‏كردند، سرزنش نمى‏نمودند و در ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797004122




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آسیب شناسی فعالیتهای پرورشی


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری پانا: گفت و گو با مرتضی زاهدی از بنیانگذاران امورتربیتی؛ آسیب شناسی فعالیتهای پرورشی خبرگزاری پانا:امور تربیتی و فعالیتهای پرورشی در کشور ما عمری تقریباً همسان انقلاب دارد و طی این سالها، دچار افت وخیزهایی هم شده است. هرگونه برنامه ریزی در این زمینه برای آینده، نیازمند شناخت فلسفه امور تربیتی و اهداف اولیه آن و نیز آسیب شناسی فعالیتهای پرورشی در حوزههای گوناگون است.
۱۳۹۳ جمعه ۷ آذر ساعت 19:12



 خبرگزاری پانا:برای پاسخگویی به این نیاز، بر آن شدیم در اولین شماره ماهنامه تربیت سیاسی- اجتماعی، به سراغ استاد مرتضی زاهدی برویم که از بنیانگذاران امور تربیتی است و در دولت شهیدان رجایی و باهنر مدیریت دفتر امور تربیتی را بر عهده داشت. وی که اولین معاون پرورشی شهر تهران محسوب میشود، در زمینه مسائل تعلیم و تربیت صاحبنظر است و البته چه بسا برخی از نظرات و دیدگاههای ایشان مورد قبول دیگر صاحبنظران نباشد.
 


تربیت: بنا داریم در این گفت وگو به آسیبشناسی امور تربیتی و فعالیتهای پرورشی در مدارس بپردازیم، با این نیت که به امید خداوند با تبادل نظری که با صاحبنظران این حوزه انجام میدهیم، نتایج خوبی برای آینده به دست آوریم. مناسب است با یادی از شهیدان بزرگوار رجایی و باهنر شروع کنیم که به تعبیری بانیان امور تربیتی محسوب میشوند. اگر صلاح میدانید با ذکر خاطرهای از این عزیزان بحث را شروع کنید تا در ادامه در قالب پرسشهایی که ممکن است در ذهن مخاطبان مطرح شود، سؤالاتمان را با شما مطرح کنیم.
زاهدی: در مورد زندگی شهید رجایی آنچه زیاد از آن یاد میشود، سادهزیستی ایشان بود که به قدری دقیق و روشن بود که همه میدیدند و بعدها هم زیاد از آن نقل شد، اما آنچه به کار تعلیم و تربیت، بحث نظری آن و نظام تعلیم و تربیت میآید، علاوهبر سادهزیستی، وجود تفکری با عنوان انسان مکتبی در ایشان است. میگفتند، باید شاخصهای انسان مکتبی را از قرآن، روایات و متون دینی استخراج کرد که البته ایشان این شاخصها را استخراج کرده و تعلیم و تربیت را بر اساس جهت دادن انسان به سوی انسان مکتبی، طراحی کرده بود. میگفت، فرق انسان مکتبی با سایر انسانها این است که ممکن است انسان مکتبی نتواند زیاد ادعا کند، نتواند نظریهپردازی کند، نتواند زیاد شعار بدهد، ولی عمل، رفتار، تفکر، منش، اندیشه و راهش را حتماً با مکتب قرآن و اهل بیت تطبیق میدهد.
مطابق برداشت از سوره کافرون، ایشان دین را عبارت دیگری از یک مکتب کامل ترجمه میکرد و میگفت، جهان کفر و سکولار هم مکتب و اندیشه و جهانبینی دارد و بر اساس آن حرکت میکند. آنها هم بدون مکتب نیستند و اگر میگویند آزادی، منظورشان آزادی از مکتب نیست، منظور همان آزادیای است که در مکتبشان گفته شده و اگر کسی آزادی را چیزی جز آنچه در مکتب آنها گفته شده معنی کند، آنقدر با این تفکر میجنگند تا آن را نابود کنند یا او را با خودشان همعقیده کنند که عمدتاً در آزادی سکسی و آزادی شهوات و خوشگذرانی خلاصه میشود. اما اگر کسی آزادی دیگری را مطرح کند، حتی درون جبهه خودشان، با آنها بهشدت برخورد میکنند، مانند دیویدیها و دیگران که همگیشان را کشتند به خاطر اینکه حرف جدید مطرح نشود و وضعیت همانطور که خودشان گفتند، باشد.
به تعبیر دیگر، جهان غرب یا جهان کفر و سکولار، مکتب خاصی دارند که آن را با عناوین مختلف در عرصههای مختلف حیات مطرح میکنند؛ در عرصه فلسفه حیات انسانی با عنوان اومانیسم، در عرصه روابط اجتماعی با عنوان لیبرالیسم و در عرصه روابط سیاسی- اجتماعی با عنوان دموکراسی و حتی زودتر از انقلاب ما، در کشورهای اسلامی مانند مصر و لبنان و... مراکزی تأسیس کردند با عنوان توسعه دموکراسی. اگر دموکراسی ادعایی، یک دموکراسی واقعی باشد، طبیعت بشر به سمت آن میرود و نیازی به هزینه و دفتر و... ندارد. دموکراسی چیزی نیست که با زور ایجاد شود. این دموکراسی با تفسیر خودشان است؛ دموکراسی با طعم لیبرالیسم و سکولاریسم و پلورالیسم لازم داشتند. آنها دموکراسی را نمیخواستند که حقیقتاً تمام آحاد بشر راحت به عقیده خودشان برسند. به همین دلیل در کشور حجاز، آلسعود را گذاشتند و بهشدت از آن پشتیبانی میکنند که به هیچوجه در آنجا دموکراسی وجود ندارد، بحرین هم به همین صورت. پس مکتبی که آنها به دنبالش هستند، مکتب دنیاپرستی و منفعتپرستی شخصی و حزبی و گروهی است؛ مکتب سرمایهداری است که البته منظور از سرمایهداری، سرمایهسالاری است.
ما هم مکتب داریم. اگر جمهوری اسلامی بخواهد در مسیر صحیح حرکت کند، باید در مسیر مکتب اسلامی خود باشد، والا نه از جمهوری اسلامی چیزی میماند و نه از اسلام جز پوستهای، اگر بماند. مکتب ما هم در همه عرصهها نظر دارد و من باید بر اساس مکتب خود عمل کنم. مکتب ما هم برنامه و مهندسی دارد و نمیشود از چیزی استفاده کنیم که متعلق به دیگران است و آنها هم از فرهنگ و منش و آگاهی و ایمان ما استفاده نخواهند کرد، زیرا این شئون انسانی چنان با هم تنیده است که ممکن نیست گوشهای از یک مکتب را بگیریم و گوشهای دیگر را رها کنیم.
ایشان در این زمینه اندیشه بسیار ظریفی داشتند و خیلی هم به آن اعتقاد داشتند؛ انسانی سیاسی، اجتماعی و بسیار کارآزموده و خبره بودند و به تمام روابط و رفتار خودشان آگاه بودند. رفتارش با خود، خانواده، جامعه و جهان و... بر اساس مکتب خودش بود و میگفت، باید انسان مکتبی تربیت کنیم. این عنوانی بود که در تعلیم و تربیت تعقیب میکردند. متأسفانه کمتر ایشان را شناختند. ایشان فوق لیسانس ریاضی و استاد دانش اجتماعی، سیاسی بود. منتهی همچنان که همهجا این وضعیت ناگوار وجود دارد، انسانهایی که ذاتاً و فطرتاً نبوغ خاصی در یک موضوع دارند، معمولاً استاد دانشگاه در آن رشته نیستند و استادی در دست کسانی است که به صورت حرفهای یک عمر مسائلی را دنبال کردهاند و خودشان را استاد آن رشته میدانند و راه را برای کسی باز نمیکنند. ایشان مانند کسی که ذاتاً شاعر است یا ذاتاً مدیر است و یا فرمانده است، استاد بودند، ولی از اندیشههای سیاسی- اجتماعی ایشان کمتر حرف زده شده؛ کسی که شهادتش موجب حرکت میلیونی اجتماع شد. جامعه انعکاس نگاههای اجتماعی- سیاسی ایشان بود. اینطور نبود که مردمی بیکار و منتظر یک انفجار باشند و برای دلسوزی و نعشکشی بیایند. متأسفانه مسؤلان نفهمیدند ایشان چه نگاه عمیقی به مسائل داشتند. به نظر من باید در کرسیهای علمی و آزاداندیشی، اندیشههای ایشان در دانش اجتماعی- سیاسی مطرح شود.
مگر چند نفر داریم که فهم سیاسی را با فهم دینی در کنار هم داشته باشند. آن زمان که حضرت امام حکم ریاستجمهوری ایشان را امضا کرد و از بیت معظم امام آمدند بیرون، در سرازیری آن کوچه با حکم ریاستجمهوری که در دست داشت، دستها را رو به آسمان بالا برد و خطاب به خداوند گفت، ولی تو حکم مرا امضا کرد و من برای شهادت حاضرم. این یعنی اوج مبارزات سیاسی که دیگر شدیدتر از آنچه بین بنیصدر و شهید رجایی وجود داشت،در تاریخ ایران وجود ندارد. در حدی که بنیصدر تمام تلاشش را کرد که هم انقلاب را براندازی کند و هم این عقیده را ریشهکن کند و این بزرگواران آنچنان مبارزه کردند تا نقاب نفاق از چهره بنیصدر انداختند. ایشان از آن سرازیری جماران که پایین میآید، میگوید خدایا من در ریاستجمهوری برنده شدم و این حرکت هم، حرکت مکتبی من، دقیقاً مطابق مهندسی مکتب اسلام بوده و رهبرم که در وجودش سیاست و دیانت یکجا متبلور است، آن را امضا کرد. حالا من از این اوج مبارزات سیاسی، اوج مبارزات عرفانی یعنی شهادت را میطلبم، یعنی کسی بتواند در اوج مبارزات سیاسی فکر عرفانی بکند. این امر در بین ما انسانهای معمولی خیلی قابل درک نیست؛ ما فکر میکنیم کسی که عارف است نمیتواند سیاستمدار باشد؛ کسی که سیاستمدار باشد نمیتواند جامعهشناس الهی باشد. این اندیشهها در بسیاری جاها با هم تلاقی و تضارب دارند، نه تجامع. گاهی حالات اجتماعی- سیاسی با حالات عرفانی، اخلاقی و حالات درونی سلوکی تطبیق نمیکند. ایشان اینقدر نبوغ سیاسی- اجتماعی داشت که سلوک خود را با سلوک اجتماعی و سیاسی هماهنگ میکرد و از آن نتیجه اینچنین عجیبی میگرفت. ما بعد از ایشان هیچکسی را نداشتیم که چنین درک و فهمی از ریاستجمهوری داشته باشد؛ حالات عرفانی و سلوک شخصی و معنویاش را کاملاً بدون ذرهای انحراف و اشتباه با سلوک اجتماعی- سیاسی تطبیق دهد و عمل کند، نه فقط حرف بزند. ایشان درعمل چنین بود، نه در حرف و این کار را بسیار دشوارتر میکرد.
 
تربیت: اجازه بدهید از همین بحث پلی بزنیم به بحث اصلی. اگر فرض را بر این بگیریم که با اهدافی که شهید بزرگوار رجایی در ذهن داشت و آن هم انطباق داشت با آرمانهای کلانی که مکتب ما برای ایجاد تحول در انسانها تعریف کرده، و اگر مفروض بگیریم امور تربیتی در آموزش و پرورش با چنین رسالتی شکل گرفته بود، امروز که بعد از سی و چند سال از عمر این نهاد میگذرد - با همه تغییر و تحولاتی که در آن به وجود آمده - خروجیهایی دارد که هم در کادر آموزش و پرورش- مربیان و معلمان- باید جستوجو کنیم و هم در دانشآموزانی که از این مجموعه خارج میشوند و ما به صورت طبیعی انتظار داریم هر دو گروه تحولات فکری، روحی و خلقی پیدا کرده باشند. اما شاید منتقدانه بتوان گفت، بسیار از آن آرمانها فاصله داریم. در واقع میخواهم کمیسیاستها و رویکردها و همچنین برنامههایمان آسیبشناسی شود تا در هرکدام از این حیطهها بتوانیم با گزینشهای درست، طراحیهای درستتری بکنیم. اگر بخواهید کامیابیها و ناکامیهای امور تربیتی را ارزیابی کنید، چه مواردی را ذکر خواهید کرد؟
زاهدی: فهم پاسخ این سؤال به فهم صحیح از امور تربیتی نیاز دارد. غمی که همواره به دوش کشیدیم از ابتدای تأسیس تا کنون، این است که نه هیچ وزیری و نه هیچ معاون و مدیرکلی سعی نکردند فهم درستی از امور تربیتی پیدا کنند. خود شهید رجایی همه مدتی که در وزارت بود مگر چقدر بود؟ شهید باهنر چقدر بود؟ اما عظمت روحی و سیاسی اجتماعی آن بزرگواران موجب میشود از آنها زیاد یاد کنیم، ولی مدت زمانی که آنها مجری بودند و مدیریت کردند کوتاه بود. پس در آسیبشناسی وقتی میخواهیم بررسی انتقادی داشته باشیم، باید از اعمال خودمان اشکال بگیریم، نه از ایدههای آنها چون اصلاً فرصتی دست نداد که به ایدههای آنها برسیم. 
با تمام احترامی که برای تمام وزیران آموزش و پرورش دارم، بهخصوص وزیر فعلی که مرد متین و مؤدبی است، بروید و بپرسید از امور تربیتی چه میدانند، از خود معاون پرورشی و سایر معاونان بپرسید از امور تربیتی چه میدانند. واقعیت این است که هیچوقت نگذاشتند امور تربیتی صورتی پیدا کند که شهید رجایی و باهنر میخواستند. فکر میکردند این هم شاخهای از شاخههای اجرایی و ادارات ستادی است که باید ضرورتاً مثل بقیه یک نیرو را بگذارند یا بردارند یا هر وزیر، نیروی خودش را بیاورد یا هرکسی دلش خواست هر برنامهای را اجرا کند. اصلاً هیچ وزیر یا معاونی را در طول تاریخ انقلاب نمیبینید که حتی یک ساعت برای اینکه بدانند امور تربیتی چیست وقت گذاشته باشند. از بنده که طراح امور تربیتی بودم یاد بگیرند. بپرسند آنچه شهید رجایی و باهنر میخواستند چه بود که ما دنبال کنیم. با فرض اینکه امور تربیتی یعنی تربیت و ما هم تربیت را بلد هستیم. آموزش داریم و تربیت که یک نفر اینها را از هم جدا میکرد و دیگری آنها را به هم میچسباند. مرحوم علاقبندان زیر نظر آقای نجفی، یا زیر نظر آقای مرتضی حاجی آمد امور تربیتی را حذف کرد و به جای آن سازمان دانشآموزی گذاشت و گفت تربیت نباید از تعلیم جدا شود، باید امور تربیتی را حذف کنیم و هرچه داریم بگذاریم روی مسائل آموزشی.
من در آن موقع اصراری به حرف زدن نداشتم، ولی تلویزیون گفت اگر چیزی نگویی چون طراح این موضوع بودی، پس با موافقت تو بوده است. من هم مجبور شدم تلفنی صحبت کنم که در صدا و سیما منعکس شد. بنده گفتم، حرف شما در سه ساحت غلط است: اول، شما که فکر میکنید امور تربیتی را با آموزشی هماهنگ کنید، آیا امور تربیتی و تربیت از آموزش جداست یا یکی هستند؟ اگر فکر کنید جدا هستند همین جا نقطه اشتباه شماست، نه اینکه ما بگوییم یا دیگران بگویند. اصلاً تربیت محصول آموزش است. آموزش سلولهای وجود تربیت است. هیچ تربیتی بدون آموزش نمیتواند شکل بگیرد. تربیت بدون آموزش وجود ندارد و هیچ آموزشی هم بدون نتایج تربیتی نمیتواند باشد. چون هرچیزی که آموزش داده شود، آثار تربیتی نیز دارد، چون مهارت ایجاد میکند و مهارت خود آثار تربیتی است. یعنی هر جملهای که از دهان استاد بیرون میآید، اثری روی ذهن میگذارد که اسمش آموزش است؛ اثری روی شخصیت میگذارد که اسمش پرورش است. چگونه این دو موضوع را از هم جدا میبینید که میخواهید آنها را به هم بچسبانید؟ این در ساحت تفکر که نقطه ضعفشان اینجاست. نقطه ضعف دوم این است که معاونتی به نام معاونت ورزش تأسیس کردید. ورزش تربیت است، یا آموزش؟ اگر آموزش است که آموزش وجود داشت. در کنار معاونت آموزش معاونتی در این زمینه تأسیس کردند که خود تضاد است. اگر ورزش تربیت است که شما میگویید ما تربیت را حذف میکنیم تا با آموزش یکی شود، پس چرا یک معاونت دیگر در این زمینه ایجاد کردید و به اجرا گذاشتید؟ این اشکال در ساحت اجرا در رفتار و برنامهریزی پیداست. ساحت سوم، ساحت برنامهریزی است. سازمان دانشآموزی چیست؟ سازمان تربیتی است، یا آموزشی؟ اگر سازمانی آموزشی است که سازمانهای آموزشی کم نیستند. اگر تربیتی است که شما گفته بودید میخواهید این دو را ترکیب کنید؟ یعنی در هر سه ساحت نه تنها اشتباه میروید، بلکه بهوضوح نشان میدهد ذات تعلیم و تربیت و آموزش را نمیشناسید. الان هم شنیدم یک جایی پروژهای را به یک گروه علمی در دانشگاهی دادهاند که ضعفها و آسیبهای  فوق برنامه را بررسی کنند. مشخص است که همچنان درگیر این ذهنیتها هستند. نه اسم میآورم و نه اشاره میکنم که جسارت به آن عزیزان نشود. آن گروه هم علمی و دانشگاهی است، ولی از این اندیشهها بیخبر هستند.
آنچه را در امور تربیتی مطرح بود، بر اساس تربیت انسان مکتبی طراحی کرده بودیم که بچهها به صورت عملی و به زبان علمی همه چیز را یاد بگیرند، حتی دروسی مثل زبان، ریاضی و علوم اجتماعی و... چون بزرگترین ضعف نظام آموزشی موجود از قبل از انقلاب این بود که همهچیز به صورت حفظی برای دانشآموزان مطرح میشد، آن هم به روشهای بسیار خستهکننده. ما همهچیز را به صحنه عمل و اجرا آوردیم و صورت اجرایی و عملی دادیم که نشانهای تربیتی و علمی در بچهها رخ بدهد. مثلاً برای درس ادبیات آن را به کتابخانهها بردیم و کتابخانهها را در مدارس تأسیس کردیم. مثلاً دینی را به زنگ نماز آوردیم، یعنی زنگ نماز را کردیم آزمایشگاه درس دینی. نماز جمعه را گذاشتیم آزمایشگاه درس اجتماعی؛راهپیمایی را گذاشتیم آزمایشگاه درس اجتماعی؛ کوهنوردی و اردوهای علمی را گذاشتیم آزمایشگاه درس علوم؛ انواع مسابقات را گذاشتیم برای آزمایشگاههای دروس مربوط. یعنی درس انشا هم آزمایشگاه داشت. ما حتی تئاتر را هم آورده بودیم برای آزمایشگاه درس سخنوری. یعنی برای تمامی دروس آزمایشگاه تأسیس کردیم؛ همان چیزی که امروزه متأسفانه به تقلید از غرب با افتخار در درس فنی و حرفهای مطرح است،یعنی در درس فنی و حرفهای یا کشاورزی یکدهم آن چیزی که درس میدهند در کلاس است و ما بقی در آزمایشگاه. یعنی اگر کشاورزی است، در صحراها با علف و گاو و گوسفند است و اگر فنی است، در کارگاهها آموزش داده میشود. ما قبل از اینکه این رشتهها در آموزش و پرورش تأسیس شود، تمام دروس را به این شکل درآوردیم. درس تعاون را با تعاونیهای مدارس که الان اثری از آن نیست ایجاد کردیم. یعنی تمام فنون، اندیشهها و محتوای علمی دروس را چه از اجتماعی و چه از سیاسی، مذهبی، ریاضی، علوم و... به سمت آزمایشگاهها کشاندیم. حال این اندیشه هر آسیبی داشته باشد فکر میکنید که مجریان نفهمیدهاند، یا خود این اندیشه اساساً میتواند آسیب داشته باشد که ما آسیبشناسی کنیم. امور تربیتی، بخشهای مختلفی دارد. همین یک موضوع را که به اجرا درآوردیم از عرصه ذهنگرایی محض و خستهکننده به عرصههای نشاطآور آوردیم.
 
تربیت: موضوعی که شما فرمودید در مقام طراحی روی کاغذ و نسبت برقرار کردن بین نظر و عمل مطلوب است. شاید این ایده را به هرکسی بدهید حتماً میپذیرد که فعالیت بهتر از آموزش جواب میدهد و ما باید حتما مسائل آموزشی را در قالب فعالیت تعریف کنیم تا مؤثرتر و کاربردیتر باشد و استفاده از این مباحث نظری در عمل محک بخورد اما در آن زمان که شما با کمک دوستان این بحث را طراحی کردید، به چه میزان اجرایی شده بود و اساساً حتی اگر پیاده میشد تا چه حد به تأثیرات تربیتی آن امیدوار بودید؟
زاهدی: دقیقاً ما به اجرا درآوردیم، دقیقاً نشاط ایجاد کردیم، دقیقاً یک تحول عظیم در آموزش و پرورش رخ داد و هرچه مشکل داشتیم از مسؤلان بود، نه از مجریان، یعنی مسؤلان یاد نمیگرفتند و حوصله یاد گرفتن هم نداشتند و این امر حیرتآور بود. یک خاطره عجیبی بگویم. در شورای معاونت وزیر که خود شخص وزیر- مرحوم پرورش- هم حضور داشتند، معاونت آموزشی شکایتی که در این شورا از امور تربیتی (که بنده طراح و مجری آن بودم) داشت. گفت، شما چه کار میکنید که تمام نیروهای آموزشی ما تقاضای حضور در بخش پرورشی را دارند؟ شما همه بخشهای آموزشی را دارید به سمت تعطیلی میبرید. این سندی است که اگر نزد کارشناسان دانشمند تعلیم و تربیت ببرید، متوجه میشوند امور تربیتی در چه فضای رشد و نشاط و شکوه به سر میبرد و مهمترین مسؤلان تعلیم و تربیت کشور، یعنی معاونان وزیر در یک بیخبری از محتوای امور تربیتی به سر میبردند. آیا این نشاندهنده ضعف در فهم مسائل امور تربیتی نیست؟ اینکه ما دروس را در آزمایشگاه خودش مطرح میکنیم آموزش را پیشرفت میدهیم، نه آن که تعطیل کنیم. آن که دارد تعطیل میشود، سیستم مرده و ضعیف نظام آموزشی است که بر اساس «بنویس و حفظ کن» است. همه در این سیستم خسته شدهاند و روی میآورند به تنبیه کردن، فشار از طریق نمره، رفوزه کردن و ما نشاط انسانی- اجتماعی را برای نظام تعلیم و تربیت به ارمغان آوردیم. این موجب جذب شدن بود، والا اسم ما امور تربیتی بود ولی نمیفهمیدند اولاً تعلیم که از تربیت جدا نیست؛ ثانیاً آنچه ما انجام میدهیم تقویت خود شماست، چرا ما را تضعیف میکنید؟ این سندی است برای شما که در آموزش و پرورش نبودید، ببینید ما به عرصههای مختلفی توجه کرده بودیم.
یک موضوع وقتهای آزاد دانشآموزان بود. بر اساس روانشناسی و انسانشناسی حتی در جهان غرب استعدادهای انسان در شرایط آزاد و مختار بیشتر از زمانی که مجبور است، شکوفا میشود. در کلاس مجبور است بخشی را بخواند، بنویسد یا حفظ کند و... ولی ما انتخاب آزاد میگذاشتیم. 35 رشته را مشخص میکردیم و میگفتیم کدامیک را دوست دارید؟ برنامه و مسابقات هنری، ادبی، عبادی، اجتماعی و... خوب معلوم است که جوان و نوجوان بر اساس روانشناسی و انسانشناسی با اجبار و زور مخالف است و دوران بحران آنها به همین دلایل شروع میشود. خوب ما را انتخاب میکرد. این ساده بود. یعنی اگر کسی روانشناسی غربی را با تمام ضعفهایش خوب بلد بود، میفهمید. فقط اگر ژان ژاک روسو را خوانده بود میفهمید حرکت ما یک حرکت جذاب است چون با فطرت و روان انسان، آن هم جوان و نوجوان هماهنگی دارد. ولی نظام آموزشی این هماهنگی را نداشت، نمره و امتحان و زور بود. خوب حالا کدامیک بهتر است؟
اما عرض کردم، ما اجرا کردیم، بهترین نتایج را هم گرفتیم اما بدترین و سختترین شرایط ما مربوط بود به مدیران، بهخصوص مدیران ارشد ناکارآمد. به جای آنکه آگاهترین افراد به تعلیم و تربیت باشند، عقبماندهترین آدمها در این زمینه بودند. در اندیشه و مطالعات تعلیم و تربیتی خیلی ضعیف بودند. اساساً کاری که میکردند رقابت با امور تربیتی بود. نقشه میکشیدند و اعلام میکردند چگونه میتوان امور تربیتی را محدود کرد. گاهی به وزیر میگفتند، مگر شما سپاه هستید که میخواهید در مقابل ارتش عمل کنید. ما هم چیزی فراتر از اختیارات و قانون عمل نمیکردیم. ما که از جای دیگری تصمیم نمیتوانیم بگیریم، چرا اینگونه برخورد میکنید؟ توفیقات ما را میبینید که این مربوط به محتواست، تصمیمات ما را میبینید که با شما گرفته میشود، چرا به فکر رقابت هستید؟ مشکل ما آنجا بود. از ابتدای کار امور تربیتی کسی نبود که رفتار مسؤلان با امور تربیتی را آسیبشناسی کند، چپ و راست هم نداشت.
یکی دیگر از اشتباهاتی که در این زمینه اتفاق افتاد این بود که راستیها میگفتند امور تربیتی چپی است و چپیها میگفتند راست است. بزرگترین و مهمترین ضربه را از آنهایی که مدعی جناح راست بودند خوردیم و بعد چپها شروع به زدن ضربههای سنگین کردند. یعنی هیچکدام از جریانات سیاسی با تفکرات تشکیلاتی و حزبی نمیتوانستند مسائل ما را درک کنند. نمیتوانستند هیچ مجموعهای را خارج از تشکیلات خود هضم کنند. میگفتند چون به نفع ما عمل نمیکند، پس با ما نیست. آنهایی که خیلی حرفهای سیاسی بودند، در پیدا و پنهان به امور تربیتی ضربه میزدند. ما میگفتیم چرا خود امور تربیتی را با عنوان خودش نمیفهمید؟ امور تربیتی امور است، تشکیلات نیست، امور که سازمان نیست. شما میخواهید آن را به یک سازمان تبدیل کنید و برای انتخابات این فرد یا آن فرد کار کنید. اولین گروهی که اسمشان را نمیبرم فشار آوردند و خواستند وزیر تعیین کنند و امور تربیتی را در این جهت حرکت بدهند و من مقاومت کردم. آن گروه که در حوزه معاونتهای وزرا بودند، با ما سخت درافتادند و از ما جدا شدند و هنوز هم جدا هستند. با اینکه هر دو به هم احترام میگذاریم و یکدیگر را متدین میدانیم، آنها یک احساس جدایی داشتند از ما. بعدها هم گروه مخالف آنها این بلا به سرش آمد. زمانی به مجلس رفتم و به من گفتند دارند امور تربیتی را منحل میکنند. مرحوم دکتر حبیبی بودند، وزیر آموزش و پرورش اسبق آقای دکتر سید کاظم اکرمی که آن موقع نماینده مجلس بود و آقای پرورش هم بودند. در آنجا دیدم از امور تربیتی خیلی چیزها میگویند. به آنها گفتم شما اطلاع ندارید. کتابها و اطلاعات امور تربیتی را به آنها دادم. چپ و راست در آن کمیسیون بودند و همه آنها در سطح بالای آگاهی و دانش بودند. با نادانستههای خود میخواستند در مورد امور تربیتی تصمیم بگیرند. من دو جلسه شرکت کردم و کتابها و چیزهای دیگر امور تربیتی را به آنها نشان دادم و ماجرا منتفی شد.
مشکل اصلی در تمام نقاط تاریخ امور تربیتی خود مسئولان بودند و با عدمآگاهی از روح و محتوای امور تربیتی کارهای خودشان را اجرا میکردند که هرکدام در هر سطحی که بود برای خودش عمل میکرد. یکی از وزرای اخیر که نمیخواهم اسم بیاورم، امور تربیتی را یک فوق برنامه میدانست و من وزیری را با تفکرات سیاسی مختلف ندیدهام که حتی امور تربیتی را بشناسد، درحالیکه فلسفه امور تربیتی هستیشناسی بود. یعنی امور تربیتی میخواست آگاهی، دانش، تخصص و... را با هستیشناسی هماهنگ کند. ما حتی طرحی ریخته بودیم که امور تربیتی در دانشگاهها نیز اجرا شود که عمر امور تربیتی برای این کار کفایت نکرد. یعنی انسان در همان جا که هست خود و دنیای پیرامونش را بشناسد؛ همانطور که قرآن فرمود. ما آن موقع اینقدر بهروز بودیم؛ چیزی که امروزه به دنبالش هستند؛ چیزی که دنیای غرب با تمام عظمتش به دنبال آن است. یعنی این تحول نه تنها عقبمانده نیست، بلکه مفهوم آینده را دارد، نه گذشته. جوان و نوجوان با هستی آشنا شود، نظم و انضباط را از هستی بگیرد، آگاهی و شعور را از هستی بگیرد، برنامه و هدف را از هستی بگیرد. یعنی ببیند در هستی چهقدر همهچیز دقیق و مثل یک ساعت است، منتهی این ساعت روح دارد، اندیشه دارد، شعور دارد. فرانسیس بیکن میگوید، مثل ساعت، اما ساعتی که فکر میکند، میتواند هر کاری میخواهد با آن بکند، ساعت بودن عالم را از نظر نظم خوب شناخت، ولی از نظر فهم نتوانست به درک درستی برسد، اما اسلام ضمن اینکه دقت حرکت هستی را از ساعت بسی دقیقتر میشناسد، بلکه روح، حیات و آگاهی را بهشدت در هستی ترویج میکند. امور تربیتی میدانست اگر دروس را به آزمایشگاهها ببرد و اجرا کند، دانشآموز از همان اول متوجه میشود همهچیز هماهنگ است. یعنی وقتی یک دانه لوبیا را میکارد و سبز میشود، هماهنگی این دانه را با آب، نور، حیات، اکسیژن و خاک مشاهده میکند و آن را مبدأ حرکت همهچیز میبیند. چیزی که ما در ژاپن میبینیم، چون من همه جای جهان را رفتم، ولی هنوز که هنوز است در کشور خودمان آن را نمیبینیم. فکر میکنیم مثلاً هوشمندی تعلیم و تربیت این است که کامپیوتری کنیم و بعد میگوییم کلاس هوشمند؛ نه معلم میفهمد کامپیوتر چیست، نه تختههای هوشمند را میشناسد، نه امکانات تدارکاتی. مسئول کامپیوتر اطلاعاتی را که خودش هم نمیفهمد، ارائه میدهد و نمیتواند هیچ ارتباطی با آموزش برقرار کند. ولی در آخر اسم مدرسه میشود مدرسه هوشمند. الان وضعیت هوشمندی مدارس هوشمند به وضعیت قرآنی مدارس قرآن شبیه است که از هر دو هیچ خروجی مناسبی حاصل نمیشود. ولی ما همه اینها را به سمت آزمایشگاه داشتیم میبردیم و رشد و ترقی کرد، ولی مسئولان آنقدر عقبمانده هستند که مسائل را سیاسی کردند.
یک وقتی تصادف کردم و بعد از چند ماه با عصا رفتم دفترم. بعد از من یک آقایی را که فرد محترم و متدین و بزرگی هم است، مسئول کرده بودند. او را دیدم و گفتم، شما که نه ازدواج کردی که بدانی بچه چیست و نه یک ساعت در آموزش و پرورش بودی، چه کسی به شما گفته جای من بنشینی و تعلیم و تربیت را اداره کنی؟ گفت، به من تکلیف کردند. این چماقِ تکلیف کردن هم چیزی بود که افراد برای اجرای منویات تشکیلات و حزب خود از آن استفاده میکردند. آن زمان حزب جمهموری مسلط بود و این آقا از آن جهت احساس تکلیف کرده بود و آخر هم به اینجا رسید. یعنی نه آن کسی که با تکلیف بر سر کار آمده بود فهمیده بود امور تربیتی چیست و باید چه کار کرد، نه آن کسی که او را حذف کرد. آقایی که تا زمان مرتضی حاجی بود، جلسات سیاسی وحشتناکی در اردوگاه شهید باهنر میگذاشت. افرادی مثل آقای گنجی که در زندان بودند، جزو استادهای کلاسشان بود. مسیر را گم کرده بود و نمیدانست باید چه کند. امور تربیتی را با امور تشکیلات سیاسی، و نه امور سیاسی و آگاهی سیاسی جابهجا کرده بود. میخواستند فضای آشوبی را که در آن زمان در دانشگاهها وجود داشت، به مدارس هم بکشانند. خلاصه اینکه آسیبشناسی امور تربیتی را بنده که کارشناس و مؤسس امور تربیتی هستم میگویم باید در رفتار مسئولین با امور تربیتی جستوجو کرد.
همانطور که شما گفتید این مسائل در بعد اندیشهای خوب است، پس میماند بحث اجرا. اجرا هم از دو حالت خارج نیست، یا بخشی یا همه آن موفق بوده یا نبوده است. غیر از این دو حالت که نداریم. باید بررسی کرد در نقاط قوت و ضعف چه عواملی تأثیرگذار بودهاند. باید به سراغ مجریان رفت، نه خود امور تربیتی. باید دید مجریان چه کسانی بودند. من سه سال اجرای امور تربیتی را در اختیار داشتم و با اندیشههای سیاسی ما را کنار گذاشتند. من دعوای جناحی ندارم. آن زمان راستیها ما را کنار گذاشتند، هرچند که چپ و راست فرقی نمیکند و هر دو بر سر امور تربیتی بلا آوردند. امور تربیت کردن فرزندان اسلام را نباید با مسائل تشکیلاتی ترکیب کرد و آنها را ابزار رسیدن به اهداف سیاسی خود قرار داد. هرچه ما در آسیبشناسی با آنها درگیر هستیم، همین نقطه است، ولی آنقدر خود این آسیبشناسی دچار آسیب است که باز هم آدرس غلطی به مردم داده میشود. به مردم میگویند باید ببینیم امور تربیتی چه ایرادی داشت، درحالیکه باید بگویند آنهایی که آن را اجرا کردند، چه ایراداتی داشتند. مسیر آسیبشناسی را دارند به سمت اشتباه میبرند. فکر میکنم کسانی که آدرس غلط میدهند، آگاهی و دانش تعلیم و تربیت ندارند و یا عمیقاً درگیر اندیشههای تشکیلاتی سیاسی هستند. این موضوع مثل این است که ما به جای آسیبشناسی مسلمانان به سراغ آسیبشناسی اسلام برویم. قرآن و اسلام که اشکالی ندارند، مسلمانی است که ایراد دارد.
تربیت: در این موضوع که فهم ما از مقوله تربیت دچار تحول شده، تردیدی نداریم اما این تجربیات تلنبارشده دوران مختلف میتوانست به کارآمدتر کردن امور تربیتی منجر شود. مثلاً شما به موردی اشاره کردید که «فعالیت» بهتر از «آموزش صرف» جواب میدهد. نکته دیگری که اشاره کردید این بود که «فعالیت داوطلبانه» در مقایسه با «کار اجباری»، نتیجه بهتری به بار خواهد آورد. میخواهیم پارامترهای دیگری را به آن اضافه کنیم که امور تربیتی به آن رسید. مثلاً بهاین جمعبندی رسید که کار گروهی بهتر از کار فردی جواب میدهد. کار مداوم بهتر از کار مقطعی جواب میدهد. کار غیررسمی بهتر از کار رسمی و حکومتی جواب میدهد. به همین دلیل در طراحی راهکارهای تربیتی، به دنبال «فعالیتهای گروهی داوطلبانه مداوم غیررسمی» باید بود تا از این طریق بتوان جذابیتهایی برای مخاطب ایجاد کرد. منظورمان این است که از نظر فهم ماجرا به دلیل تلنبار شدن تجربیات و همچنین افزایش دانش، ممکن است به راهکارهای کارآمدتری هم رسیده باشند اما درعمل میزان کارآمدی امور تربیتی کاهش یافته باشد. شما بخشی از آسیبشناسی امور تربیتی را به سمت عدمفهم و آگاهی مسئولین تصمیمگیر در آموزش و پرورش بردید. ما این موضوع را کاملا انکار نمیکنیم اما معتقدیم بخش زیادی از این مسائل با ظرف زمان و مکان مرتبط است. در مقطع پیروزی انقلاب و آن موجی که انقلاب اسلامی ایجاد کرده بود و با آن حرکت عظیم حضرت امام که دست ملت را گرفت و آنها را به سمت آینده تاریخ رهنمون شد، شرایط بسیار آسان بود. امور تربیتی در یک سرازیری کار خود را شروع کرده بود. هم در رده معلمان و مربیان که امور تربیتی را اداره میکردند، هم در پذیرش نسلی که از پس انقلاب ظهور کرده بود و هم ایجاد فعالیتهای بزرگ با امکانات کم و پذیرفتن این موضوع. اما بهتدریج بستر از آن سرازیری خارج شد و در مسیر، دشواریهایی پیدا شد و برخی ناکامیها ظهور کرد و انگیزهها کاهش یافت. با اینکه بعدها امکانات وسیعتر شد و سطح تأثیرگذاری این امکانات هم بیشتر شد اما ممکن است نتیجهای که از آن گرفتیم، کاهش یافته باشد. لذا برداشت ما این است که با توجه به پیچیدگی امر تعلیم و تربیت، تحلیل تکعاملی از ماجرا ما را به نتیجه درستی نمیرساند، ولو اینکه در بحث آسیبشناسی باشد و حتی جای درستی را نشانه گرفته باشید، یعنی مسئولینی که مجریان امور تربیتی هستند. عوامل دیگر را هم قطعاً باید مد نظر قرار داد که بخشی از آن در دست ما نیست و بخشی در اختیار ماست. مثلاً در این روزها اگر به سراغ امور تربیتی بروید و کار تربیتی را در مدارس تجربه کنید متوجه خواهید شد الان جذابیت پیام ما برای دانشآموزان به اندازه آن زمانی که شما در امور تربیتی فعالیت میکردید، نیست. در واقع ارتباط برقرار کردن با این نسل جوان امروز اصلاً به راحتی آن سالها نیست به دلیل اینکه بسترها و زمینهها دگرگون شده و نسل تغییر کرده و آنچه در آن دوران برای ما و شما زندگی بود، برای نسل امروز به تاریخ و خاطره تبدیل شده و همین امر، کار را بسیار دشوار کرده است. 
زاهدی: در تمام مدت زمان کارمان (در سه سالی که بودیم) برخلاف گفتههای شما که باید آسانترین زمان میبود، سختترین زمان بود. نیرو، بودجه، کتاب، دکترین، برنامه، مجری و... نداشتیم و فهم صحیح هم از مسئله وجود نداشت. بهطور کلی ابزارهای این کار وجود نداشت. موانعی مثل جنگ، خیلی از برنامهها را به هم میریخت. کسی که برنامه داشت از دانشآموز یک محقق بسازد، در این شرایط دیگر نمیتوانست این کار را بکند. منافقین که وارد مدارس میشدند و نزاع و درگیری و حتی کشتن بسیاری از نیروهای امور تربیتی مانع کار میشد. ما در چنین شرایطی کار کردیم. اصلاً شرایط به گونهای که شما آسان تصویر کردید، نبود.
تربیت: اما بستر اجتماعی برای فهم پیام ما فراهم بود.
زاهدی: بستر اجتماعی هم آماده نبود. چون نگاه امور تربیتی رو به آینده بود. نیروها از معلمان تا مدیران چون در گذشته بودند، پیام ما را متوجه نمیشدند. اعتراض میکردند چرا وقت آموزشی را میگیرید. یعنی نظام آموزشی با تمام قوا روبهروی امور تربیتی میایستاد. توجیه افراد آسان بود اما در مقابل نهادی مثل وزارت آموزش و پرورش که چند میلیون معلم و کادر آموزشی داشت، توجیه کار آسانی نبود و این نیروها توجیه نشده بودند و مقاومت میکردند. در شعارها جامعه همراهی میکرد ولی در برنامهریزی و اجرایی کردن مسائل اصلاً اینگونه نبود. مثل اتومبیل پیشرفتهای بود که بخواهد در کوچه پس کوچههای خیلی باریک و قدیمی حرکت کند. همه از زیبایی و پیشرفته بودن این اتومبیل تعریف میکردند ولی در آن بستر به اندازه یک گاری حرکت میکرد. ما در همه سطوح با مشکلات عظیمی روبهرو بودیم.
مسئله دیگر همان چیزی است که شما فرمودید، اینکه زمان گذشته و مسائل پیشرفتهتر و پیچیدهتر شده است. اگر مطالعه و آگاهی و فهم از تعلیم و تربیت نباشد، مسلماً این مشکلات ایجاد میشود. یعنی کسی که نه میخواهد نظام تعلیم و تربیت شاهنشاهی را بپذیرد، نه میخواهد نظام ضعیف آموزش و پرورش را بپذیرد، نمیداند باید چه کار کند. میآید راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خودش را هم فراموش میکند. نه میتواند مثل کشورهای توسعهیافته غربی باشد و طبق نظام تعلیم و تربیت آنها عمل کند، نه میتواند به روشهای قدیمی گذشته عمل کند.
این پیچیدگی را باید در آشفتگی ذهنی مسئولین جستوجو کرد. اگر دستگاه امور تربیتی همین امروز به من فرصت دهد، هشت ساعت، یعنی هشت جلسه، مسائل امور تربیتی را توضیح بدهم و همه افراد وزارتخانه درست گوش بدهند، معتقدم از همه این پیچیدگیها و سردرگمیها بیرون میآیند. چون اول از هر چیز باید دستگاه فکری امور تربیتی را شناخت. باید بررسی کرد آیا این دستگاه، دستگاه درستی است؟ اگر درست است، چه روشهایی را انتخاب کرده و آیا این روشها درست است؟ ممکن است ابزارهای پیشرفتهتری را برای انتخاب روشها به کار ببریم اما برنامهها و اساس تفکر امور تربیتی را بهشدت تأیید خواهیم کرد. مشکل اینجاست که هیچکدام حاضر نیستند وقت بگذارند و آموزش ببینند. اصلاً از شأن خودشان کمتر میدانند که این مسائل را یاد بگیرند، حتی مسئولین امور تربیتی. فکر میکنم اگر مسئولین امور تربیتی را بنده امتحان کنم 99درصدشان مردود میشوند. 
مجلس با اشاره رهبر معظم مصوبه بسیار عجیبی را در اختیار معاونت پرورشی آموزش و پرورش گذاشت. مقام معظم رهبری گفته بودند اگر امور تربیتی نمیداشتیم هم باید آن را تأسیس میکردیم که بعد از حذف امور تربیتی در دوران آقای مرتضی حاجی، دوباره این کار انجام شود. از زمان آن وزیر تا وزیر کنونی، سه وزیر و حدود پنج یا شش معاون پرورشی وزیر تغییر کرده است. معلوم است که نه آموزشی، حتی پرورشی هم نمیداند چه کار میخواهد بکند. با گذشت زمان که انسان تغییر نمیکند. انسانها نیازهای ثابت و مشخصی دارند که تاریخ و زمانبردار نیست، مثل تنفس، تغذیه و... اما همین تغذیه ممکن است شکلش عوض شود. جستوجوگری و انتخاب جزو نیازهای انسان است. در طول زمان هیچ تغییری در این مسائل ایجاد نمیشود. این موضوع ربطی به اول و آخر انقلاب ندارد. این مسائل با فطرت و ذات انسان هماهنگ است. طراحان امور تربیتی دست به فلسفهای بردند که با فطرت انسان هماهنگ است و با زمان تغییر نمیکند. زمان انقلاب، حزب جمهوری اسلامی قدرت اصلی بود و آن زمان مشکل اصلی ما حزب جمهوری اسلامی بود. جریانهای سیاسی چون به منافع وابسته هستند، متناسب با زمان تغییر میکنند، اما فطرت و ذات بشری با این مسائل دچار تغیر نمیشود. محبت، آزادی و نیاز به نشاط جزو نیازهای ذاتی انسانهاست. امور تربیتی، امور است. یک امور ثابت فطری بشری که جابهجایی و تغییر در آن راه ندارد. دختر همیشه دختر است و پسر هم همیشه پسر. این دو جنس به هم کشش دارند و میخواهند با هم ازدواج کنند. نباید با این جریان جنگید و باید برنامه و طرح داشت. 
همه اینها را امور تربیتی در نظر گرفته بود اما این مجریان بودند که از کیسه میخوردند و میخورند و هیچ وقتی برای مطالعه و تحقیق ندارند. اگر جایی کلاسی میروند برای این است که دکترای دولتی به آنها داده شود. حوصله تبدیل شدن به یک محقق و داشتن ذهن محققانه را از دست دادهاند. اگر بخواهند خیلی متفکرانه با امور تربیتی برخورد کنند، در چارچوب ذهن تشکیلاتی سیاسی خودشان میفهمند و بر اساس آن میخواهند با امور تربیتی برخورد کنند. این کار را هم به لباس سیاستشناسی و جامعهشناسی و علم درمیآورند و به خیال خودشان حرفهای بزرگی زدهاند. کسی هم روبهروی آنها نیست. مردم هم یا از ترس یا از عدمآگاهی چیزی نمیگویند و معلوم است چه اتفاقی میافتد. یعنی از این حدود سی سالی که از انقلاب گذشته، فقط سه سال از آن در دست طراحان اصلی بوده، سی سال کافی است برای انجام یک کار اساسی. جوانان 20 ساله آن موقع الان پیر شدهاند. این افراد از امور تربیتی چه میدانند؟ نه آن موقع را درست فهمیدهاند، نه الان را.
تربیت: مدیران ما امروزه از کمبود مربیان باانگیزه مینالند. در واقع با  گذشت زمان، آن مربیانی که فهم و درکشان از مسائل تربیتی بیشتر بوده و تجاربی هم اندوخته بودند، بازنشسته شدهو از امور تربیتی کنار رفتهاند و از این نظر با مشکل مواجه شدیم. الان با مجموعههایی سر و کار داریم که از جهاتی نمیتوانند مثل مربیان گذشته عمل کنند. به تعبیری، امور تربیتی در یکی دو دهه اخیر از سرمایه باخته است و اصلیترین سرمایهاش هم آن نیروی انسانی خوشفکر باانگیزهای بود که الان در دسترس نیست. البته شاید بخشی از آن نیروها در صفبندیهای سیاسی که شما فرمودید هدر رفته باشند و همدیگر را از دور خارج کرده باشند و بخشی هم به علت بالا رفتن سن و بروز محافظهکاری و کاهش انگیزهها، دیگر در امور تربیتی نباشند و بخشی هم به علت کهولت سن و بازنشستگی دیگر در فرآیند تعلیم و تربیت حضور نداشته باشند. تربیت مربی تربیتی کارآمد و با انگیزه، مسئله اصلی امروز ماست. با این موضوع تا چه حد موافق هستید؟
زاهدی: بله، تربیت مربی تربیتی مسئله روز ماست اما قبل از آن، شناخت مسئله امور تربیتی مسئله همه زمانهای ماست. یعنی نمیشود امور تربیتی را جدای از امور آموزشی بررسی کرد. باید دید دکترین امور تربیتی چیست؟ یک روز بنده صبح تا عصر رفتم پیش مرحوم علاقهمندان. ایشان تنها مسئول قَدری بود که محکم جلوی امور تربیتی ایستاده بود. ضربههایی که به امور تربیتی وارد میشد یا از طرف معاونین و مسئولینی بود که جاهل بودند یا از طرف ایشان. او عاقلترین و فهیمترین دشمن امور تربیتی بود. چون حداقل باشعور بود و میفهمید چه میگوید. بعد از آن جلسه به من گفت تا به حال از حرفهای کسی این قدر یادداشت بر نداشته است. دیدم آن کسی که بتواند امور تربیتی را نجات بدهد ایشان است چون جزو آگاهترین و فهیمترین معاونین وزیر بود ولی عمرش کفاف این امر را نداد. 
اول از هر چیز باید دید امور تربیتی چه حرفی دارد؛ در ارتباط با آموزش، در ارتباط با جهان جدید و در رابطه با مسائل مختلف چه میگوید، حرفهای امور تربیتی را باید شنید. اول باید دید این حرفها را میپذیریم، یا نه. اگر میپذیریم این یک دستگاه است. این دستگاه دیگر به یک تشکیلات خاصی از مربیان تربیتی اختصاص ندارد بلکه به یک دستگاه تفکری در آموزش و پرورش تبدیل میشود. بخشی از این دستگاه را باید آموزشی بر عهده بگیرد، بخشی را پرورشی و... آن زمان است که باید هم مربی آموزشی را تربیت کرد و هم مربیان تربیتی را. اگر بخواهیم گروهی را تربیت کنیم، ولو اینکه درست تربیت کنیم - که نمیشود بدون شناخت درست از امور تربیتی گروهی را تربیت کرد- باز امکان درگیری با نیروی آموزشی وجود دارد. باید از ابتدا یک شورایی شامل وزیر و معاونان و مدیرکلها را جمع کنیم تا هشت ساعت آموزش ببینند. بعد خودشان کمیسیون تشکیل دهند و مسائل را به پیش برند. 
کلمه امور تربیتی یک فهم سنتی دارد و یک فهم علمی. فهم سنتی بر این اساس است که امور تربیتی ابتدا در یک جمعی مطرح شد و تصور خیلیها این است که امور تربیتی یک جمع است، یک گروهی مثل پیشاهنگی، مثل سازمان دانشآموزی. اما یک فهم علمی دارد. امور جمع امر است؛ همه اموری که مربوط به آموزش میشود و آموزش مقدمه تربیت است. امور تربیتی باید به صورت علمی به آنها آموزش داده شود. کمیسیونهایی تشکیل شود و طراحی کنند. این سند تحول راهبردی مجموعهای جهانی است که حتی در ترکیه لائیک هم قابل اجراست؛ در عربستان سعودی هم قابل اجراست؛ در جمهوری اسلامی هم به همین صورت. این موضوع همانطور که نقطه مثبت است، به همان صورت نقطه منفی نیز محسوب میشود. مفاهیمی دارد که میتوان آن را در نقاط مختلف اجرا کرد. مثلاً از حیات طیبه خیلی استفاده کردهاند، ولی گفته نشده که چیست؛ شاخصهای روشنی ندارد، نظام ندارد و نمیداند چه چیزهایی باید مبنی بر این حرکت باشد. نمیداند از کجا باید شروع شود و به کجا ختم شود. اینها باید شناسایی شود و شروع شود به حرکت کردن. امور تربیتی هم خود را در این دستگاه نشان دهد؛ دستگاهی که سند تحول راهبردی ابهامات و اشکالاتش برطرف شده باشد و حداقل برای مجریان آن روشن شده باشد.
تربیت: بخشی از بحثهای ما مانده که اگر اجازه دهید، وارد آن مباحث بشویم. میدانیم فرزندان ما در دوران کودکی عمدتاً با هویت فردی تعریف میشوند ولی وقتی بزرگ میشوند به دنبال نقش اجتماعی میگردند و به دنبال تعریف هویت جمعی خودشان هستند. به همین دلیل به گروههایی ملحق میشوند و پیوند میخورند و به سمت فعالیتهای جمعی میروند چون در این گروهها، برای آنها هم هویت تعریف میشود و هم نقش. این مقوله که تحت عنوان جامعهپذیری و جامعهپذیری سیاسی برای آنها موضوعیت پیدا میکند، میتواند نگاه مشخصی را در کار پرورشی تعیین کند. ما میتوانیم مشکلات نسل امروز را جزئی تصور کنیم و با مشاوره و رویکرد روانشناسانه به سراغ آنها برویم و مورد به مورد آنها را بررسی کنیم و احتمالاً راهحل نشان دهیم. اما واقعیت نسل جوان ما نشان میدهد که مسئلهای عام است و با رویکردهای فردی و روانشناسانه نمیتوان کاری از پیش برد بلکه نیازمند راهکارهای جامعهشناسانه و جمعی هستیم یعنی موجآفرینی برای نسل جوان تا بتواند در یک بستر مناسب، هم جمعپذیری پیدا کند و هم هویت جمعی خود را تعریف کند و هم با نیازهای جامعه، مشاغل اجتماعی، کار گروهی و... آشنا شود و به هر حال، در مسیری اینچنینی قرار گیرد. شما با همان دستگاه فکری و فهمی که نسبت به مقوله امور تربیتی دارید، چگونه فعالیتهایی را در این زمینه مؤثر میدانید؟
زاهدی: این هم یکی از چیزهایی است که در ذات بشر است، نه واقعیتهای امروزی. واقعیت این است که انسان از مرحله کودکی به نوجوانی و جوانی که پا میگذارد، دوست دارد اجتماعی شود. در همه زمانها چنین بوده. اسلام از روز اول اندیشههای جمعی و گروهی داشته و عرصههای عظیمی را طراحی کرده است. خدای خالق میداند این بشر به محض اینکه به سن تکلیف میرسد، به مسائل جمعی علاقه پیدا میکند. بحثهای تعاون و حرکتهای گروهی به میزان زیادی در اسلام توسعه دارد. خداوند هم یک شاخص گذاشته برای اینکه ما را از رفتارهای تشکیلاتی سیاسی راحت کند. متأسفانه گروههای سیاسی که میتوانیم از آنها بهعنوان گرگهای سیاسی نام ببریم، از این ذاتیات انسانی بسیار سوءاستفاده کردند. منافقین یک گروه از این بچهها را بردند، کمونیستها گروه دیگری را و به همین صورت گروههای دیگر. مبارزه با هرگونه سکوت، سازشکاری و زور جزو مسائل ذاتی سنین جوانی انسان است؛ دفاع از مظلوم جزو ذات جوان است، تولید و توزیع و تجلی عدل جزو ذات جوان است؛ همین طور برابری و برادری. خداوند فرموده: «تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان». خداوند میداند یک عده فرصتطلب هستند که از این صفت زیبای نوجوانی و جوانی در جهت تشکیلات سیاسی خود استفاده میبرند. این تعاون میتواند در مسائل مختلفی باشد؛ از تولید و توزیع تا تعاون در فکر و اندیشه و... و با این تع





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری پانا]
[مشاهده در: www.pana.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن