تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):قلب‏هاى ما جايگاه خواسته ‏هاى الهى است؛ هرگاه او بخواهد ما نيز مى‏&...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799583388




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (2)
بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (2) نویسنده : مهدی حسن زاده منبع : راسخون ب) مورخان شيعه 1. يعقوبي مي‏گويد: «پس بيرون رفتند و هر كه در خانه بود رفت و چند روزي ماندند سپس يكي پس از ديگري بيعت مي‏كردند ليكن علي جز پس از شش ماه و به قولي چهل روز بيعت نكرد.» (33) 2. ابراهيم ثقفي كوفي اصفهاني در الغارات در شرح ماجراي بيعت علي (علیه السّلام) و بني‏هاشم چنين مي‏نويسد: «... ناگهان مشاهده كردم كه مردم به طرف ابوبكر رفته‏اند و شتابان با او بيعت كردند، من خودداري كردم چون خود را از همگان به مقام ـ جانشيني ـ رسول خدا شايسته‏تر مي‏دانستم. من مدتي صبر كردم تا آن‏گاه مشاهده نمودم گروهي از اسلام برگشتند و از دين اسلام دست برداشتند. در اين هنگام براي حفظ اسلام من با خود به مصلحت اسلام فكر كردم و ديدم مسئله مهم‏تر از خلافت پيش آمده و خلافت در اين‏جا چندان اهميتي ندارد.» (34) 3. شيخ مفيد درباره بيعت اميرالمومنین (علیه السّلام) مي‏نويسد: «اتفاق نظر همه ـ دانشمندان ـ اين است كه بيعت اميرالمومنین (علیه السّلام) با ابوبكر به تأخير افتاد (يعني در روز سقيفه اين اتفاق نيفتاد) برخي كمترين زمان بيعت ايشان را سه روز [پس از ماجراي سقيفه] مطرح كرده‏اند.عده‏اي مي‏گويند: بيعت علي (علیه السّلام) بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) بود. برخي نيز مي‏گويند: چهل روز بعد بيعت كرد. و گروهي ديگر مي‏گويند: شش ماه طول كشيد. نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه امير مؤمنان علي بن ابي طالب (علیه السّلام) هرگز با ابوبكر بيعت نكرد. آن‏ها اتفاق نظر دارند كه بيعت علي (علیه السّلام) با ابوبكر از همان روز سقيفه به تأخير افتاد، سپس در خصوص بيعت ايشان بعد از اين زمان، اختلاف كرده‏اند. اما دليل بر اينكه هرگز بيعت نكرده اينست كه ترك بيعت آن مولا براى مدت معينى خالى نيست از اينكه: 1- يا هدايت بوده و صحيح و انجام بيعت گمراهى و ضلالت ؛ 2-و يا بيعت را تأخير كردن ضلالت بوده و ترك آن درست و صحيح ؛ 3- يا هم تأخير درست بوده و هم بيعت كردن ؛ 4-و يا تأخير و تقديم هر دو اشتباه بوده. اگر بگوئيم تأخير انداختن ضلالت و گمراهى است بايد بگوئيم امير المؤمنين (علیه السّلام) پس از پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)گمراه شده است به واسطه ترك بيعت كه بايد انجام مى‏داده، درحالی که تمام امت اجماع دارند بر اينكه امير المؤمنين (علیه السّلام) پس از پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هرگز گمراه نشده است،در تمام دوران ابا بكر و عمر و عثمان و مدتى از ايام حكومت خويش تا آن زمانى كه خوارج مخالفت كردند هنگام تحكيم و از امت جدا گرديدند. پس نمى‏تواند تأخير بيعت با ابا بكر ضلالت باشد. اگر تأخير صحيح بوده و ترك آن خطا و اشتباه ؛صحيح نيست كه على (علیه السّلام) كار صحيح را رها كرده و به اشتباه گرائيده باشد و نه از هدايت به ضلالت. مخصوصا كه اجماع امت بر عدم ضلالت على (علیه السّلام) در طول مدت زمامدارى آنها(خلیفه اول ودوم وسوم ) كه جلو افتادند . و هرگز نمى‏تواند تأخير و تعجيل بيعت هر دو خطا باشد به واسطه اجماع بر اينكه چنين چيزى باطل است و قاعده هم اين ادعا را باطل مى‏داند.و نمى‏تواند تأخير و عدم تأخير هر دو درست باشد زيرانمى‏تواند حق و واقعيت در دو جهت مخالف باشد و دو صفت متضاد.» (35) اختلاف و تشتت اقوال در اين زمينه به گونه‏اي است كه شيخ مفيد نيز آن‏ها را مطرح كرده است، از اين رو به سختي مي‏توان در اين باره اظهار نظر كرد و يك نظريه را پذيرفت. بنابراين، به نظر مي‏رسد شيخ مفيد به عنوان متكلم و فقيه برجسته شيعه ممكن نيست كه بدون دليل و مدرك سخني را نقل كند و از آن دفاع كند، اما اين امكان نيز وجود دارد كه گوشه‏اي از نكات تلخ تاريخي براي ايشان از حيث كلامي قابل توجيه نبوده و آن را نپذيرفته باشند. پس ممكن است با توجه به معنا و مفهوم بيعت و انشايي نبودن آن، يعني الزام شرعي در عمل به آن، اكراه امام (علیه السّلام) به بيعت و ديدگاه كلامي شيعه، به‏ويژه شيخ مفيد درباره عصمت ائمه وي قائل به عدم بيعت علي (علیه السّلام) با ابوبكر شده باشد. به عبارت ديگر، شيخ مفيد درباره بيعت امام علي (علیه السّلام) با توجه به استدلال عقلي و مبناي كلامي خود به بحث پرداخته و به عدم بيعت علي (علیه السّلام) با ابوبكر استدلال مي‏كند. چنان‏كه در كتاب الجمل مي‏نويسد: «اكراه بر بيعت، دليل بر فساد آن است با اين‏كه اين روايت ـ بيعت علي با ابوبكر ـ در نهايت ضعف قرار دارد.» (36) توجيه ديگر اين‏كه بگوييم امام علي (علیه السّلام) براي نجات اسلام و پايمال نشدن زحمات پيامبر به نوعي با ابوبكر به مصالحه پرداخته است كه در اين صورت، معناي آن، بيعت اصطلاحي نيست، زيرا اين سخن با مباني كلامي و اعتقادي شيعه سازگارتر است. 4. سيدحسين‏محمد جعفري در « تشيع در مسير تاريخ » بعد از ذكر روايات مختلف درباره زمان و چگونگي بيعت مي‏گويد: ولي بنا به متعارف‏ترين روايات نقل شده كه مي‏بايد به جهت مدرك تاريخي جامع و شرايط محيطي به عنوان رواياتي موثق پذيرفته شوند، علي (علیه السّلام) تا هنگام مرگ فاطمه (سلام الله علیها) يعني شش ماه بعد، خود را كنار كشيد. (37) 5. سيدجعفر شهيدي نيز از ميان معاصران چنين مي‏نويسد: جز سعد، علي (علیه السّلام) و بني‏هاشم و چند تن ديگر از صحابه نيز تا مدتي، از بيعت با ابوبكر سر باز زدند. بعضي مورخان نوشته‏اند علي (علیه السّلام) در مدت شش ماه كه فاطمه پس از محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد، ولي اين اظهار نظر قابل بررسی است ، چه خيرخواهي علي (علیه السّلام) براي امت و بيمي كه از تفرقه مسلمانان داشت مانع از تأخير مي‏گرديد. از اين گذشته، سران قوم كه مي‏خواستند پايه حكومت را هرچه زودتر استوار كنند مسلما اين مدت دراز، او را به حال خود نمي‏گذاشتند. (38) جمع ‏بندي از جمع‏بندي مجموع اقوال مورخان چنين به نظر مي‏رسد كه با تثبيت حكومت ابوبكر، بيعت‏گيري از مخالفان به شدت دنبال شد و در اين راه از عامل فشار نيز بهره بردند. البته امیر المؤمنین علي (علیه السّلام) تا مدتي با خليفه خصومت كرد، چنان‏كه آن حضرت در خصوص نپذيرفتن بيعت ابوبكر در سقيفه تا سپري شدن مدت زماني، مي‏فرمايند: «به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نمي‏گذشت كه عرب پس از رحلت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)خلافت را از اهل‏بيت او به ديگري واگذارد يا مرا پس از او از جانشيني‏اش بازدارد و مرا به رنج نيفكند جز شتافتن مردم به سوي فلان و بيعت كردن با او. من چندي دست نگه داشتم تا آن‏كه ديدم گروهي از مردم از اسلام برمي‏گردند و مي‏خواهند دين محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)را از بن برافكنند، ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري ندهم در دين، رخنه‏اي يا ويراني خواهم ديد كه براي من مصيبت‏بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود.» (39) ابن ابي الحديد نيز در تفسير و شرح اين جمله اميرالمومنین در نهج‏البلاغه كه فرمود: «فأمسكت يدي» مي‏گويد: «منظور از اين جمله، يعني از بيعت با او (ابوبكر) خودداري كردم تا آن‏كه ديدم مردم از دنيا برمي‏گردند؛ يعني اهل رده... و اين تلاش علي (علیه السّلام) از باب دفع ضرر از دين بوده است و اين كار واجب است، چه براي مردم امامي باشد چه نباشد.» (40) چرا ابن ابی الحدید جمله «فأمسكت يدي» را این گونه معنا کرده اند و بقیه هم پیروی کرده اند ؟ لذا این داده های خام تاریخی است که باید اهل آن تحلیل کنند ونتیجه صحیح را استخراج کنند .البته احتیاج به تاویل نیست کمااینکه برخی از اهل سنت ادعاکرده اند . (41) اختلاف دیگر در گزارش برخي مورخان، اختلاف در زمان دقيق بيعت است. چنان‏كه گذشت بيشتر مورخان اهل تسنن، شش ماه بعد از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)را تأييد مي‏كنند و معتقدند بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) بيعت صورت گرفته است. طبق اين قول، فاطمه (سلام الله علیها) بعد از درگذشت پيامبر شش ماه حيات داشته است. اما برخي اقوال زمان بيعت را كمتر از شش ماه مي‏دانند كه در اين گزارش‏ها نيز بيعت بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) مطرح شده است. اين تشتت آرا در زمان دقيق بيعت، مانع اظهار نظر قطعي مي‏شود، چراكه درباره زمان وفات فاطمه (سلام الله علیها) اقوال ديگري نيز مطرح است، چنان‏كه طبق گزارش ابن‏قتيبه دينوري كه تا حدودي موافق با يك ديدگاه شيعه نيز مي‏باشد، زمان وفات فاطمه (سلام الله علیها) 75 روز پس از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)مي‏باشد و طبق گزارش ديگري از سوي شيعيان، شهادت آن حضرت پس از 95 روز است. بنابراين، اين تشتت آرا به خوبی می رساند که این فعل حضرت بیعت نبوده است بلکه ترک خصومت باخلافت بوده است ؛کما اینکه سید مرتضی (42)، شیخ طوسی (43)، علامه امینی (44)، پسر ایشان دکتر امینی (45)و علامه سید مرتضی عسکری (46) تعبیر به «ترک النکیر» و« ترک خصومت » کرده اند . اگر قبول كنيم كه صلح بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) صورت گرفته است، طبق ديدگاه شيعه، علي (علیه السّلام) حدود سه ماه و نيم از صلح خودداري كرده است؛ يعني تا زماني كه فاطمه (سلام الله علیها) زنده بود صلحی از سوي امام علي (علیه السّلام) با ابوبكر صورت نگرفت. لذا اين ديدگاه با قول برخي از مورخان سني كه بيعت علي بن ابي طالب (علیه السّلام) را پس از فوت فاطمه (سلام الله علیها) مي‏دانند سازگارتر است. اما طبق گزارش برخي ديگر از مورخان سني، صلح پس از گذشت شش ماه از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)انجام شده است. اين ديدگاه پذيرفته نيست، زيرا با مدت زمان وفات فاطمه (سلام الله علیها) در ديدگاه شيعه مخالف است. نيز با توجه به شرح ماجراي سقيفه و اقوال مورخان كه بيان شد، و بر اساس شدت عجله حاكميت در تثبيت جايگاه خود و برانداختن صداي مخالفین و تهديد علي S، به نظر مي‏رسد آنان در پي بهترين فرصت براي گرفتن بيعت از ايشان بودند. از اين رو، بعد از وفات فاطمه(سلام الله علیها) ؛ يعني پس از گذشت سه ماه و نيم از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، يعني هم‏زمان با اوج‏گيري حركت جنگ‏هاي رده و مبارزه با مرتدان، از امام علي (علیه السّلام) قول مصالحه گرفته شد؛ اقدامی كه بر اساس مصلحت بوده و در واقع نوعي مصالحه براي دفع ضرر بود، لذا ازنظر عقلای عالم بيعت اصطلاحي به حساب نمي‏آيد. با توجه به آن‏چه گفته شد به نظر مي‏رسد كه نظريه شیخ مفید علیه الرحمه وجناب استاد مطهری با مدعاي اين تحقيق هم‏خواني داشته باشد، چنان‏كه ايشان مي‏نويسند: «همچنین حضرت امیر Sبعد از رسول اکرم در اجتماع مسلمین شرکت کرد ،به اصحاب خاص اجازه همکاری داد ،جواب استفتا می داد ،قضاوت می کرد ،مورد مشورت در مسایل سیاسی قرار می گرفت و... هرچند بین امیر المؤمنین وخلفای ثلاثه قرار داد صلحی در امر خلافت امضا نشده بود بلکه طبق نقل اهل سنت آن حضرت بیعت کرده بود ،اما عملا درست مثل اینکه قرارداد صلحی امضا شده باشد . علی در آن مو قع هرگونه ایجاد اختلافی را فتنه می دانست (شقوا امواج الفتن ...) نه اینکه آنرا قیامی برای خاموش شدن فتنه وقلع ریشه فساد به حکم «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ...». حضرت در زمان خلافت عثمان فرمودند :«والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین ولم یکن فیها جور الا علی خاصه ...»علی Sنیز قرارداد حکمیت با معاویه امضا کرد » (47) همچنین قرارداد صلح امام حسن (علیه السّلام) با معاویه چنین است .واینها را هیچ منصفی دلیل بر پذیرش بیعت خلفا نمی داند،گرچه اهل سنت آنرا ادعا کنند. وکلام شهیدی وامثال آن راباید حمل بر این معنا کرد که بیان کرده اند: چه خيرخواهي علي (علیه السّلام) براي امت و بيمي كه از تفرقه مسلمانان داشت مانع از تأخير مي‏گرديد. از اين گذشته سران قوم كه مي‏خواستند پايه حكومت را هرچه زودتر استوار كنند مسلما اين مدت دراز، او را به حال خود نمي‏گذاشتند. (48) معاوية بن ابي سفيان نيز كه بي‏انصاف‏تر از او در تاريخ كمتر شناخته شده است، در نامه‏اي به امام علي (علیه السّلام) در بيان شدت جريان سقيفه مي‏نويسد: دستگاه خلافت، تو را همانند شتر سركشي كه به بند شده باشد، كشان‏كشان براي بيعت سوق داد. (49) امام علي (علیه السّلام) در پاسخ معاويه مي‏فرمايد: «به خدا سوگند، خواستي مرا نكوهش كني ولي ستودي». (50) اكنون پس از روشن شدن حدود زماني صلح ، بايد به اين نكته اساسي پاسخ داد كه چه انگيزه‏اي باعث شد تا امام علي (علیه السّلام) تن به صلح با ابوبكر بدهد؟ علل صلح از سوي حضرت امیر (علیه السّلام) پس از روشن شدن اين نكته كه صلح علي (علیه السّلام) بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) اتفاق افتاده است بايد ديد كه چه عواملي سبب پذيريش اين صلح از سوي آن حضرت شد. بررسي سخنان مورخان حكايت از اين دارد كه دستگاه حاكم تلاش داشت جايگاه نامشروع خود را مشروعيت بخشد و براي اين كار از اعمال فشار بر بني‏هاشم بهره برد. لذا اينان در پي فرصت بودند تا اين كار را عملي كنند. از جهتي نيز علي (علیه السّلام) كسي نبود كه بدون دليل ، به صلح با خلافت غاصبان حقش تن دهد. از اين رو بايد هدف و مصلحتي مهم وجود داشته باشد تا ايشان به اين مصالحه و بيعت اكراهي تن داده باشد. اميرالمومنين علي (علیه السّلام) درباره جريان سقيفه و غصب حق اهل‏بيت (علیهم السّلام) ، و چگونگي رفتار خود چنين مي‏فرمايند: «هان به خدا سوگند ابن ابي قحافه جامه خلافت پوشيد و نيك مي‏دانست خلافت جز مرا نشايد كه آسياسنگ، تنها گرد استوانه به گردش درآيد. آري من آن بلندقله‏ام كه امواج معارف، سيل‏آسا از دامنه‏هايش سرازير باشد و هيچ پروازگر آسمان‏سايي را ياراي تسخير بلندي آن نباشد. پس ميان خود و مقام خلافت پرده‏اي آويختم و از همه چيز كناره گزيدم و به چاره‏جويي نشستم كه: آيا با شانه‏هايي بي‏نصيب مانده از دست، يورش برم يا چنان ظلماتي را تاب آرم كه در آن پير، فرسوده و كودك، پير شود، و مؤن تا ديدار پروردگارش دست و پا زند. پس خردمندانه‏تر آن ديدم كه با خاري در چشم و استخواني در گلو، صبر پيشه كنم، و كردم در حالي كه به يغما رفتن ميراثم را به تماشا نشسته بودم. (51) به كار خود درنگريستم، ديدم پيش از آن‏كه بيعت كنم مي‏بايست از فرمان رسول‏الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)اطاعت كنم كه مرا به مدارا خوانده بود. آري، در آن هنگام، عهد و پيمان ديگري به گردن من بود.» (52) واقعيت اين است كه اگر به خاطر اسلام و مسلمانان نبود و ميان امت اختلاف نمي‏افتاد آن جناب حتي به اندازه يك نيم‏روز، حكومت غاصب خلفا را تحمل نمي‏كرد، زيرا بارها به غصب حقش از سوي خلفا اشاره مي‏فرمود و از آن دفاع مي‏كرد، چنان‏كه در همان روز اول جريان سقيفه از اولويت خود به خلافت سخن به ميان آورد. غائله ارتداد و همگام با آن، ظهور پيامبران دروغين، حكومت نوپاي اسلامي را با بحراني ديگر روبه‏رو ساخت، چراكه داخل مدينه نيز مخالفت‏هاي انصار و جمع زيادي از مهاجران، خليفه اول را در تنگناي سياسي قرار داده بود.امام علي (علیه السّلام) نيز تا مدت‏ها از صلح با ابوبكر امتناع ورزيد و مخالفت خود را اعلام كرد، اما وقتي مسئله ارتداد رخ داد و حكومت اسلامي با خطر روبه‏رو شد، علي (علیه السّلام) از حق خويش گذشت و براي هدف والاتري صلح با خليفه را پذيرفت، (53) زيرا در صورت صلح نکردن حضرت امیر(علیه السّلام) ممكن بود بسياري، از جمله ياران باوفاي وي از همراهي در جنگ خودداري كنند. آن حضرت در خصوص علت صلح خود با ابوبكر چنين مي‏فرمايد: من چندي دست نگه داشتم، تا آن‏كه ديدم گروهي از مردم از اسلام برمي‏گردند و مي‏خواهند دين محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)را از بن برافكنند. ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري ندهم در دين رخنه‏اي يا ويراني خواهم ديد كه براي من مصيبت‏بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود... در گيرودار آن حوادث از جاي برخاستم تا باطل نيست و نابود شد و دين برجاي خود آرام گرفت و استواري يافت. (54) آري در اين شرايط دشوار، نقش علي براي حكومت نوپاي اسلام سرنوشت‏ساز بود. حاضر نبودن ايشان در صحنه سياسي، به‏ويژه در ماجراي ارتداد، در حالي كه اولين مسلمان، داماد پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)و نزديك‏ترين ياور او بود، مي‏توانست ابهام‏آميز باشد و دستگاه خلافت را زير سوال ببرد. دستگاه خلافت مي‏دانست كه در هر شرايطي به عدم خصومت علي (علیه السّلام) نياز دارد، زيرا كسي تمايل به شركت در جهاد ندارد و از طرف ديگر علي (علیه السّلام) نيز خود را مقيد به دفاع از اسلام مي‏داند. لذا به همين سبب، عثمان نزد آن حضرت رفته و در گفت‏وگوي با ايشان اظهار مي‏دارد كه اگر بيعت نكني، هيچ كس به جنگ با دشمن نمي‏رود. با اصرار فراوان عثمان، امام علي (علیه السّلام) با ابوبكر صلح كرد و مسلمانان خرسند شده، براي جنگ با مرتدان كمر همت بستند. (55) اما امام علي (علیه السّلام) براي اين‏كه نشان دهد حاكميت موجود را نپذيرفته يا آن را مشروع نمي‏داند، علاوه بر عدم بيعت ابتدايي، هيچ مسئوليت حكومتي را نپذيرفت و علاوه بر تصحيح اشتباه خلفا همواره از سياست نادرست آنان انتقاد مي‏كرد. بنابر این علل صلح حضرت را در موارد زیر می توان خلاصه کرد : 1. بیم اختلاف 2. بیم ارتداد 3. بی یاور بودن 4. اجبار نتيجه بيعت‏گرفتن این چنانی از علي (علیه السّلام) با هجوم به خانه فاطمه(سلام الله علیها) صورت گرفت و كساني كه آن حضرت را در فشار قرار دادند ظاهرا به پيروزي خود اميدوار بودند، زيرا اگر علي (علیه السّلام) قيام مي‏كرد از آن‏جا كه زمينه قيام فراهم نبود، اختلافي پردامنه ميان مسلمانان به وجود مي‏آمد، و اگر هم تسليم مي‏شد، گروه مخالف به آساني به حكومت نامشروع خود دست مي‏يافتند.لذا چون رکن اصلی بیعت یعنی« آزادی در بیعت» وجود نداشت به علاوه وجود قراین دیگر، این فعل حضرت بیعت نبوده بلکه صلح بوده است .اما زمان صلح علي (علیه السّلام) با توجه به شرايط موجود، بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، يعني پس از سه ماه و نيم، با اعمال فشار دستگاه حاكم و مصلحت‏انديشي امام علي (علیه السّلام) به حفظ وحدت اسلامي، صورت گرفت؛ يعني در زماني كه ابوبكر تمام تلاش خود را براي مقابله با جريان مرتدان به كار بسته بود، آن حضرت به منظور حمايت همگان از اسلام و شركت مسلمانان در سپاه ابوبكر با اوصلح كرد. پی نوشت : 33- يعقوبي، همان، ج 1، ص 527. 34- ثقفي كوفي اصفهاني، الغارات، ج 1، ص 306: «فلما مضي لسبيله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)تنازع المسلمون الأمر بعده، فواللّه‏ ما كان يلقي في روعي، ولا يخطر علي بالي ان العرب تعدل هذا الأمر بعد محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)عن أهل بيته ولا أنّهم منّحوه عنّي من بعده، فما راعني إلاّ انثيال الناس علي ابي‏بكر واجفالهم اليه ليبايعوه، فامسكت يدي و رأيت أنّي أحق بمقام رسول‏اللّه‏ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)في الناس ممّن تولّي الأمر من بعده فلبثت بذاك ما شاءاللّه‏ حتي رأيت راجعة من الناس رجعت عن الإسلام يدعون الي محق دين اللّه‏ وملّة محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)وابراهيم عليه‏السلام فخشيت أنْ لم انصر الاسلام واهله أن أري فيه ثلماً وهدما يكون مصيبته أعظم علي من فوات ولاية أموركم التي انّما هي متاع ايام قلائل، ثم يزول ما كان منها كما يزول السراب و كما يتقشع السحاب فمشيت عند ذلك الي ابي‏بكر فبايعته ونهضت في تلك الأحداث حتي ذاغ الباطل وزهق وكانت كلمه‏اللّه‏ هي العليا». 35- شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 56 ـ59. 36- شيخ مفيد، الجمل، ص 59. 37- سيدحسين‏محمد جعفري، تشيع در مسير تاريخ، ص 68. 38- سيدجعفر شهيدي، تاريخ تحليلي اسلام، ص 93. 39- نهج‏البلاغه، نامه 62؛ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص- نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ- فَلَمَّا مَضَى ع تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ- فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي- وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ- مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ- وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ- فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ- فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ- قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ- يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ص- فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ- أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً- تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ- الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ- يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ- أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ- فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ- وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَه ... ‏نهج‏البلاغة(صبحي‏الصالح)، صفحه‏ى 451 40- ابن ابي‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ص 146 ـ 147. 41- شبهات احمد الکاتب به نقل از سید السامی البدری « شبهات وردود » 42- الشافی 3/72-92 43- خلاصة الشافی 3/72-92 44- الغدیر 45- السقیفه وفدک عبدالعزیز جوهری ، تحقیق و تعلیق دکتر امینی 46- افسانه عبدالله بن سبا 135. 47- یادداشتهای شهید مطهری، ج9،ص313 48- سيدجعفر شهيدي، همان. 49- نهج‏البلاغه، نامه 28، ص 651. 50- همان. 51- همان، خطبه 3، ص 45. 52- همان، خطبه 37. 53- رسول جعفريان، تاريخ تحول دولت و خلافت، ص 87. 54- نهج البلاغه، نامه 62، ص 763. 55- بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 587 و شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ج 3، ص 77. /خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن