تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797974525




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

الزامات اخلاقی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
الزامات اخلاقی
نتیجة مهم نظریة آیت الله مصباح آن است که تمام قضایای اخلاقی را ناظر به واقعیات می داند، قضایای واقعی که موضوع و محمول آنها از یک واقعیت خارجی حکایت می کند. باید اخلاقی نیز برخاسته از سنخ ضرورت بالقیاس است.

خبرگزاری فارس: الزامات اخلاقی



بخش اول چکیده الزامات اخلاقی در جایی به کار می رود که افعال اختیاری ما موضوع احکام اخلاقی هستند. مفاهیم الزامی یا به عبارتی «بایدها و نبایدها»، از نظر آیت الله مصباح جزء مفاهیم فلسفی بوده و بیانگر رابطة واقعی و ضروری بین فعل اختیاری انسان و نتایج مترتب بر آن می باشند، نه فاعل و فعل، و این ضرورت از نوع ضرورت بالقیاس الی الغیر است. نتیجة مهم این نظریه این است که تمام قضایای اخلاقی ناظر به واقعیات اند، حتی بایدها و نبایدها، و مفهوم اعتباری ضرورت نیز منشأ خارجی داشته و حاکی از واقعیت نفس الامری است، ازاین رو از نظر ایشان مغالطه «هست- باید» در احکام اخلاقی رخت برمی بندد و بر این اساس، بایدها و نباید ها در واقع ریشه دارند و ابتنای قضایای ارزشی بر قضایای ناظر به واقع و حقیقی، ممکن است. مقدمه ما در زندگی روزمرة خود با قضایا و احکامی روبه رو هستیم که ما را ملزم به انجام کاری یا ترک آن می کند. معمولاً این قضایا به صورت جمله هایی که در آنها «باید» یا «نباید» به کار رفته است. برای مثال، پزشک به بیمار می گوید «باید از این دارو استفاده کنی تا بهبود یابی» یا معلم اخلاق می گوید: «باید راست گفت» یا «نباید غیبت کرد». چنان که می بینیم، «باید» هم در جمله های ارزشی و هم در جمله های غیرارزشی به کار رفته است. در این زمینه، پرسش های چندی مطرح است: آیا بایدهای ارزشی و غیرارزشی یک مفاد دارند؟ «باید» در احکام اخلاقی جزء کدام سنخ از مفاهیم اخلاقی است؟ آیا این «باید» الزام آور است؟ اگر الزام آور است، مصداق الزام اخلاقی کدام قسم از ضرورت است؟ به عبارت دیگر، مفاد «باید» چیست؟ آیا «باید» مفهومی صرفاً اعتباری است یا واقعی؟ چه ارتباطی با فعل اختیاری انسان دارد؟ آیا «باید» رابطه و نسبت بین فاعل و فعل اختیاری اوست یا رابطه بین فعل و غایت فعل؟ مثلاً هنگامی که می گوییم «باید به عدالت رفتارکرد» آیا «باید» نسبت بین فاعل و عدالت است یا نسبت بین عدالت و نظم اجتماعی و یا کمالات نفسانی؟ آیا این «بایدها» با واقعیات ارتباط دارند یا فقط در حوزة اعتبارات هستند؟ آیا این دو حوزه با یکدیگر هیچ ارتباطی نداشته یا مرتبط بوده و قابل استنتاج از یکدیگرند؟ نویسنده در این مقاله در پی آن است که دیدگاه آیت الله محمدتقی مصباح را در این زمینه تبیین کرده و نقدهای طرح شده در این زمینه را بررسی کند.1 مفاهیم اخلاقی مفاهیم اخلاقی تصوراتی هستند که با به کار بردن الفاظ اخلاقی در ذهن انسان نقش می بندند. این مفاهیم در فلسفة اخلاق دو کاربرد اعم و اخص دارند. گاهی تمام مفاهیمی که در گزاره های اخلاقی به کار می روند، اعم از اینکه محمول باشند یا موضوع، مفاهیم اخلاقی به حساب می آیند. برای مثال، در جمله «عدالت خوب است» یا «باید به عدالت رفتار کرد»، هم «عدالت» و هم «خوبی» و «باید» همگی مفاهیمی اخلاقی هستند. اما مفاهیم اخلاقی در معنای اخص آن، تنها شامل آن دسته اند مفاهیم اخلاقی می شوند که در محمول جمله های اخلاقی به کار می روند. بنابراین، اولاً: موضوع گزاره های اخلاقی که غالباً افعال اختیاری هستند و در علوم مختلف، مانند روان شناسی و جامعه شناسی به کار می روند، مفاهیم اخلاقی نیستند، ثانیاً: «خوب»، « بد»، «باید»، «نباید»، «درست»، «نادرست»، «صحیح»، «ناصحیح»، «وظیفه» و «مسئولیت» تنها در معنای خاصی که در این گزاره های اخلاقی دارند، مفهوم اخلاقی به حساب آمده و سایر معانی این الفاظ، دیگر اخلاقی نیستند.2 اما مفاهیمی که در جمله های اخلاقی به کار می روند خود به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته، مفاهیمی که موضوع جمله های اخلاقی واقع می شوند، مانند مفاهیم عدل، ظلم، راستگویی و غضب. این دسته از مفاهیم اخلاقی را نمی توان از مفاهیم ماهوی دانست، زیرا نه بیانگر چیستی اشیای خارجی اند و نه مابازای عینی دارند، بلکه از مفاهیم ماهوی انتزاع شده و به مقتضای نیازهای عملی انسان در زمینه های فردی و اجتماعی در معانی قراردادی و اعتباری به کار می روند. از طرفی، اعتبار این مفاهیم گرچه در گرو جعل و قرارداد است، ولی در حقیقت از روابط تکوینی میان افعال انسانی و نتایج مترتب بر آنها، انتزاع می شوند، ازاین رو این مفاهیم نه جزء مفاهیم ماهوی اند و نه از جمله مفاهیم ثانی منطقی به حساب می آیند که صفت مفاهیم ذهنی باشند، بلکه از سنخ مفاهیم فلسفی هستند. گاهی ممکن است گفته شود که یک امر عینی موضوع حکم اخلاقی قرار گرفته است، مثل «راه رفتن» در جمله اخلاقی «راه رفتن در زمین دیگران ظلم است»، اما این امر عینی «راه رفتن» به سبب آنکه مصداق عنوان انتزاعی «غصب» است، موضوع حکم اخلاقی واقع شده است، ازاین رو ماهیت خود فعل «راه رفتن» در انتزاع دخالتی ندارد.3 اما بحث اصلی و دغدغة فیلسوفان اخلاق مربوط به مفاهیمی است که در جمله های اخلاقی، محمول واقع می شوند. این مفاهیم را می توان به دو دستة ارزشی و الزامی تقسیم کرد.4 مفاهیم ارزشی و الزامی مفاهیم خوب و بد را مفهوم ارزشی، و مفاهیم باید، نباید، درست، نادرست، وظیفه و تکلیف را مفاهیم الزامی می گویند.5 در این میان برخی از عالمان علم اخلاق بر این عقیده اند که می توان مفاهیم الزامی را نیز به مفاهیم ارزشی بازگرداند و به این ترتیب، تنها یک سنخ مفاهیم اخلاقی محمولی داریم و آن مفاهیم ارزشی است. برخی نیز کوشیده اند که مفاهیم ارزشی را به مفاهیم الزامی برگردانده و قوام حکم اخلاقی را به الزام بازگردانند.6 از دیدگاه آیت الله مصباح دو مفهوم «باید» و «نباید» از اساسی ترین مفاهیم الزامی اند. کاربرد مفاهیم الزامی مهم ترین مفاهیم الزامی اخلاقی باید و نباید است و عمده بحث فلاسفة اخلاق دربارة دو واژه است. آیت الله مصباح معتقد است واژه های باید و نباید دو کاربرد متفاوت دارند:7 الف ـ کاربرد انشایی: باید و نباید در این کاربرد معنای مستقلی نداشته و برای امر و نهی به کار می روند، مانند «باید بگویی» که به معنای «بگو» است. این کاربرد گرچه ممکن است صرفاً بر اساس امیال و احساسات درونی گوینده باشد، اما تنها در صورتی موجه و معقول است که بر مبنای رابطه ای ضروری و واقعی میان فعل و نتیجه آن، اعتبار شده باشد. ب ـ کاربرد اخباری: در این نوع کاربرد، واژة «باید» اگر در قضایای علوم طبیعی و ریاضی به کار رود، به هیچ وجه جنبة ارزشی ندارد، چنان که معلم در آزمایشگاه به دانش آموز می گوید: «باید کلر و سدیم را با هم ترکیب کنی تا نمک طعام به دست آید.» چنین عبارات هایی فقط برای بیان رابطة فعل و انفعال و تأثیر و تأثر بین ترکیب دو عنصر و پدید آمدن یک ماده شیمیایی است. واژه های «باید» و «نباید» در این موارد، بیانگر ضرورت انجام یا ترک کار خاصی در مقایسه با هدف معینی است. اما اگر «باید» در جمله های اخلاقی و حقوقی به کار رود جنبة ارزشی پیدا کرده و بیانگر رابطة واقعی و ضروری بین فعل اختیاری انسان و نتیجه مطلوب اخلاق است. گفتنی است که چون با شناخت مفهوم «باید» می توان به مفهوم «نباید» نیز پی برد، ازاین رو فقط به تبیین مفاد مفهوم «باید» پرداخته می شود. اقسام ضرورت ضرورت اقسامی دارد: ضرورت منطقی و ضرورت فلسفی. در هر دو قسم، ضرورت در مقابل امکان و امتناع قرار دارد. ضرورت (و امکان و امتناع) در منطق اساساً ناظر به رابطه هر محمول با هر موضوع است و اختصاص به محمول معینی ندارد، بلکه هر محمول با هر موضوعی سنجیده شود، اتصاف موضوع به آن محمول، یا ضروری است یا ممکن و یا ممتنع. بحث ضرورت منطقی در مبحث قضایا صورت می گیرد و علمای منطق به دو قسم ضرورت اشاره کرده اند که عبارت اند از: ضرورت ذاتی و ضرورت وصفی. اما ضرورت (و نیز امکان و امتناع) در فلسفه اساساً ناظر به واقع و نفس الامر است، در حالی که ضرورت منطقی، برای همة محمولات عمومیت ندارد، بلکه اختصاص به محمول معینی دارد که همانا موجودیت است و از این نظر هرگاه واجب یا ممکن و ممتنع گفته شود، واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود قصد می شود. براین اساس، بحث ضرورت فلسفی در مبحث وجوب و امکان و امتناع است و فلاسفه این نوع ضرورت را به سه قسم تقسیم می کنند:8 قسم اول، ضرورت ذاتی است که براساس آن، ضرورت محمول برای موضوع، ناشی از ذات موضوع است ولاغیر. قسم دوم، ضرورت بالغیر است که مختص به معلول است؛ یعنی وجود معلول با تحقق علت تامه اش ضروری می شود و از ناحیة علت خود وجوب وجود غیری یا وجوب بالغیر پیدا می کند. قسم سوم، ضرورت بالقیاس الی الغیر است که قوامش به مقایسه دو چیز با یکدیگر است؛ به این معنا که با فرض وجود الف، وجود ب نیز ضروری است و اگر الف موجود باشد، محال است ب موجود نباشد. نمونة این نوع ضرورت بین علت و معلول است که با فرض وجود معلول، وجود علت نیز ضرورت دارد، چنان که هر معلولی نسبت به علت تامه اش وجوب بالقیاس دارد. حال باید بررسی شود که مفاهیم الزامی اخلاقی جزء کدام دسته از اقسام وجوب اند. مفاد باید اخلاقی دربارة مفاد باید اخلاقی دیدگاه های گوناگونی وجود دارد.9 آیت الله مصباح مفاد بایدهای اخلاقی را از سنخ ضرورت بالقیاس دانسته و در تبیین نظریه خود می گویند: یکی از مصادیق ضرورت بالقیاس در رابطه طرفینی علت و معلول است. وقتی علت تامه چیزی موجود بود، معلولش نیز ضروری الوجود می شود و هر جا معلول وجود داشت، علت نیز می بایست موجود باشد. اکنون باید توجه کرد رابطة علیت گاهی ممکن است بین دو امر حقیقی و عینی باشد، مثل آتش و حرارت که نسبت به یکدیگر ضرورت بالقیاس دارند، و گاهی ممکن است میان یک کار اختیاری و نتیجه آن باشد. روشن است که فعل انسان از آن جهت که پدیدة خاصی است می تواند آثار درونی و بیرونی و پیامدهای فردی و اجتماعی خاصی هم داشته باشد. به هر حال، فعل اختیاری انسان را وقتی با آثار مترتب بر آن می سنجیم، بین آنها رابطه ضرورت بالقیاس می یابیم، مثلاً اگر مطلوب انسان رسیدن به قرب الهی باشد و او بخواهد به آن هدف دست یابد، و از طرفی، به هر طریقی (عقل یا شرع) فهمیده ایم که تحقق این هدف بدون انجام افعال اختیاری خاصی ممکن نیست، در این صورت گفته می شود که بین آن هدف و انجام این افعال، رابطه ضرورت بالقیاس است. و این را می توانیم به صورت یک قضیة اخلاقی بیان کنیم که فعل مزبور در آن، متعلَّق «باید» است و می گوییم: «برای تحقق آن معلول (قرب الهی) باید آن کار خاص را انجام داد». یا مثلاً «باید راست گفت» که مفاد آن، بیان ضرورتی است که بین راستگویی و قرب الهی (کمال مطلوب انسان) برقرار است. درست به همان معنایی که در علوم تجربی می گفتیم که مثلاً «برای پیدایش آب باید اکسیژن و هیدروژن را با نسبت خاصی با هم ترکیب کرد»10 ازاین رو ایشان مفاد بایدهای اخلاقی را اخباری و به معنای ضرورت بالقیاس که بیانگر رابطة واقعی افعال اختیاری انسان با هدف مطلوب اخلاق است، می داند و معتقد است حتی مفاد باید و نباید در کابرد انشایی آن نیز از واقعیت نفس الامری حکایت می کند، زیرا اعتباریات را ناشی از امور حقیقی و عینی می دانند، چنان که علّامه طباطبائی نیز اعتبار را ابداع و اختراع صرف ذهن نمی داند، بلکه این فعالیت ذهن را با تمسک به مصادیق حقیقی برای رفع نیازهای انسان می داند.11 تفاوت باید ارزشی و غیر ارزشی حال این سؤال پیش می آید که آیا مفهوم باید همه جا به یک معناست. به عبارت دیگر، تفاوت گزاره های ارزشی و گزاره های تجربی و علوم طبیعی در چیست؟ برخی گمان می کنند که مفهوم باید در «گزاره های علوم تجربی» حکایت از امر واقعی و خارجی می کند و از طریق مطابقت با واقع، قابل صدق و کذب است، اما مفهوم باید در «گزاره های ارزشی» صرفاً اعتباری بوده و نمی توان صدق و کذب آن را از طریق انطباق یا عدم انطباق با واقع تعیین کرد. در پاسخ می توان گفت که این تفاوت در قیود باید و نباید است نه در حقیقت و مفهوم آنها. مفهوم «باید» در گزاره های ارزشی با قید خاصی لحاظ می شود که همان بیان «رابطة علیت میان فعل اختیاری و نتیجه است12» و از این جهت تنها دایرة کاربرد «باید» در گزاره های ارزشی در مقایسه با گزاره های تجربی، محدودتر می شود، اما از نظر مفهوم «باید» این دو نوع گزاره هیچ تفاوتی با هم ندارند. تفاوت باید اخلاقی و حقوقی چگونگی بیان و شکل ظاهری احکام اخلاقی و قوانین حقوقی یک سان است و «هر دو بیانگر رابطة حقیقی میان فعل و غایت مطلوب است.»13 به نظر می رسد یکی از تفاوت های اساسی احکام حقوقی و اخلاقی در ضمانت اجرایی آنهاست. به تعبیر دیگر، تفاوت آنها در روشی است که در کنترل رفتار افراد به کار می رود، این گونه که در حقوق از دستگاه های قانونی، نظیر مجلس و قوة قضاییه استفاده می شود، اما در اخلاق از طریق سنت، عرف، افکار عمومی و باورهای شخصی افراد، کنترل درونی دارند. از نظر آیت الله مصباح هرچند مسائل حقوقی و اخلاقی از جهات مختلفی با هم تفاوت دارند، اما وی معتقد است: «تفاوت اساسی آنها در هدف و نحوة فعلی است که تأمین کنندة آن هدف خاص است.»14 هدف حقوق جلوگیری از مفاسد و برقراری نظم اجتماعی است و برای تحصیل این هدف، قوانینی را وضع می کند. رعایت قوانین وضع شده توسط افراد ناشی از افعال اختیاری آنهاست، اما برای قانون گذار فرقی نمی کند که شخص، قوانین را از روی ریا یا احترام به قانون و دیگران یا قرب الهی انجام دهد. درحالی که هدف احکام اخلاقی، تحصیل سعادت و وصول آدمی به کمال حقیقی است که تحقق این هدف بدون نیت فاعل مختار ممکن نیست. بنابراین، تفاوت اساسی بین حقوق و اخلاق، در نوع هدف آنهاست؛ در حقوق تنها حسن فعلی مدنظر است و چون هدف آن صرفاً تأمین نیازهای جامعه است، حتی بالاجبار هم می تواند انجام می گیرد، اما در اخلاق علاوه بر اختیار و حسن فعلی، انگیزه و نیت فرد که از آن تعبیر به حسن فاعلی می شود، نیز شرط است، ازاین رو اگر فردی در خواب کسی را بی اختیار بکشد، از نظر اخلاقی حکمی شامل او نمی شود، اما از نظر حقوقی باید دیه او را بپردازد. تحلیل نظریة آیت الله مصباح تحلیل نظریة آیت الله مصباح این است که «بین نفس، افعال وی و نتایج مترتبه بر این افعال دو رابطه و نسبت وجود دارد: یکی، رابطة نفس و فعل، و دیگری، رابطة فعل و غایت و آثار مترتبه. مفاد قضایای اخلاقی رابطه فعل است با غایت. افعال اخلاقی با آن غایات مطلوب بالذات انسان رابطة ضرورت بالقیاس الی الغیر دارند.»15 ضرورت بالغیر مخصوص معلول است و ضرورت بالقیاس هم با توجه به معلول بر علت صادق است و باتوجه به علت بر معلول صادق است. فعل که علت تحقق کمال مطلوبی در خارج می شود با توجه به معلول خودش ضرورت بالقیاس دارد. «وقتی می گوییم: «باید به عدالت رفتار کنی» یا به تعبیر دیگر، «عدالت ورزیدن ضروری است» به معنای این است که عدالت ورزیدن با کمال مطلوب ضرورت بالقیاس دارد؛ گویا می گویم اگر می خواهی به کمال مطلوب برسی باید این فعل را انجام دهی. این «باید» بیانی است برای ضرورت بین فعل و غایت.»16 چون عدالت ورزی ما را به آن کمال مطلوب می رساند نسبت آن با کمال مطلوب، ضرورت بالقیاس الی الغیر است که ما از آن به «باید» تعبیر می کنیم. نتیجة مهمی که این نظریه دارد این است که تمام قضایای اخلاقی را ناظر به واقعیات می داند. به بیان دیگر، قضایای اخلاقی را قضایایی واقعی می داند با موضوع و محمولی که از یک واقعیت خارجی حکایت می کنند. چون مفهوم ضرورت، مفهومی انتزاعی است و به عبارت دیگر، مفهومی اعتباری است که منشأ انتزاعی خارجی دارد، از حقیقتی نفس الامری حکایت می کند. نقد نظریة آیت الله مصباح به نظر استاد صادق لاریجانی در عبارت های آیت الله مصباح ابهام هست و معلوم نیست جمله هایی، نظیر «باید به عدالت رفتار کنی» انشاست یا اخبار. استاد لاریجانی می گوید: «برداشت من این است که لااقل در بعضی عبارت ها، ایشان می گوید انشاست، منتهی انشایی که در لبّ اخبار است.»17 احتمال دیگر این است که «بعضی از عبارت های ایشان (آیت الله مصباح) ناظر به این است که اصلاً مفاد این «باید» اخبار است و گویا از یک صیغة انشایی برای بیان یک اخبار کمک گرفته شده است، همچنان که عکسش واقع می شود و گاهی از صیغة خبری برای انشاء استفاده می شود.»18 الف) اگر برداشت اول درست باشد می توان پرسید اینکه گفته اید بایدها انشاهایی هستند که در لب اخبارند، یعنی چه؟ انشا یک کار است، اخبار هم کار دیگر، و یکی دانستن آن دو معنای محصلی ندارد. بله، پاره ای از انشاها دلالت التزامی به اخبار دارند مثل انشای شارع در باب احکام که مدعی هستیم به دلالت التزامی «اخبار از تحقق مصلحت در متعلق به حساب می آید»، ولی این نکته به بحث ایشان ربطی ندارد و ظاهر نظر ایشان این است که خود همین انشا اخبار است. ب) در صورت درست بودن برداشت اول، اشکال مهم تر این است که ایشان چیزی را حل نکرده، چون بحث عمده این است که مفهوم ضرورت چیست؟ حتی اگر آن را ملازم اخبار دیگری که ضرورت تکوینی باشد بدانیم، معلوم نیست مفهوم ضرورت در قضیه «باید به عدالت رفتار کنی» از کجا آمده است. دیگر نمی توان گفت ضرورت بالقیاس است، چون مفاد انشایی برای این «باید» درست کرده اید، حال این بایدی که انشا می پذیرد چه نوع مفهومی دارد؟ ج) اگر برداشت دوم درست باشد که مفاد «باید» در قضایای اخلاقی که مبین رابطة فعل و غایت است، ضرورت بالقیاس الی الغیر، یعنی یک خبر باشد، اشکال های عمده ای به آن وارد است، از جمله اینکه: اشکال اول یکی از اشکالات، مربوط به تحلیل زبانی است. نظر آیت الله مصباح این است که در اینجا دو نسبت داریم: نسبت فاعل و فعل، و نسبت فعل با غایت. ایشان مفاد الزامات اخلاقی را ناظر به نسبت دوم، یعنی فعل و غایت می داند. اما باید گفت که «یک عالم الزامات واقعی و حقیقی داریم به نام الزام اخلاقی؛ آن الزام واقعی ناظر به نسبت اول، یعنی نسبت انسان و فعل است، زیرا شواهد زبانی سخن ایشان را تأیید نمی کند.»19 به نظر استاد لاریجانی سه عبارت امری «باید به عدالت رفتار کنی»، «به عدالت رفتارکن» و «همه باید به عدالت رفتار کنند» فرقی نداشته و مفاد «باید» در هر سه عبارت یکی است. اما آیت الله مصباح می پذیرند که «مفاد امر انشاست و ربطی به آن ضرورت بالقیاس ندارد و اوامری که در حقوق و جاهای دیگر به کار برده می شوند، مفاهیم اعتباری هستند، اما در اخلاقیات ضرورت بالقیاس را مطرح می کند.»20 استاد لاریجانی می گوید: «مدلول های این جملات به لحاظ عرفی و ارتکازات زبانی یکی و همه ناظر به رابطة انسان و فعل هستند. پس تحلیل ایشان (آیت الله مصباح) تأیید زبانی ندارد. خود ایشان باید بپذیرد که وقتی به فرزندش می گوید که آب بیاور، چیزی راجع به او و آب آوردن القا می کند، نه راجع به اینکه چه غایتی بر آب آوردن مترتب است و ایشان این را در اوامر معمولی قبول دارد.»21 ولی «چه تفاوتی هست بین "آب بیاور" و این حکم که "باید راست بگویی"، چون در این حکم نیز به مأمور می گوید فعلی را انجام دهد که مفاد آن، تحلیلاً هرچه هست راجع به رابطة مخاطب و فعل خاصی، راجع به رفتار مخاطب است، نه راجع به رابطة فعل وی با کمال مطلوب (آمر یا مأمور).»22 به نظر استاد لاریجانی واقعاً هیئت امر یا مفاد، «باید»، یا جمله «هذا واجب» در این دو نوع قضیه دو معنا ندارد. همچنین استاد لاریجانی می گوید: ممکن است گفته شود که خصوصیت گزاره های اخلاقی این گونه است که بر فعل، غایاتی مترتب می شود و همین امر ممکن است دلالت آن را معطوف به رابطة میان فعل و غایت سازد. اما این توجیه، صحیح نیست و وجود غایت ربطی به مفاد جمله امری ندارد، به دلیل اینکه در اوامر به لحاظ آثار مخصوصی که در هر مورد بار می شود، نمی توان مفهوم جمله را عوض کرد. مثلاً «آتش بازی نکن» یک آثاری دارد و بر «آب نخور» هم آثار دیگری مترتب است، اما به دلیل آثار مختلف نمی توان گفت مفاد هیئت امر و نهی فرق می کند و در همه موارد مفاد جمله واحد است.23 از نظر استاد لاریجانی، مشکل دیگر در همین راستا این است که اگر پذیرفته شود که در اخلاقیات واقعاً رابطه ای بین فعل و غایت مطلوب هست، این ادعا با تحلیل جمله های اخلاقی ارتباط ندارد و مشخص نیست که باید تکوینی است. وی می گوید: اگر در اخلاقیات رابطه ای بین فعل و غایت مطلوب هم باشد، ربطی به تحلیل جملات اخلاقی ندارد، در حالی که ایشان (آیت الله مصباح)که این نسبت را بین فاعل و فعل می داند، نمی تواند مفاد «باید» را با ضرورت بین دو طرف مذکور تبیین کند.24 ایشان در ادامه می گوید: اگر هم بپذیریم مفاد باید اخلاقی، ناظر به رابطه من و فعل است، سؤال می شود چون بین من و فعل، ضرورت تکوینی نیست، پس این انتساب ضرورت به فعلی که هنوز ضرورت پیدا نکرده،25 منشأش چیست؟ در پاسخ باید گفت: مطابق سخن مرحوم علّامه طباطبائی این «باید» اعتباری است که آیت الله مصباح به شدت از این نظر تحاشی دارد و نکته محوری فلسفة اخلاق ایشان آزاد کردن اخلاق از اعتباریات است، یا تحلیل دیگری ارائه کنید که در هر دو صورت، مسئله به این صورت حل نمی شود.26 وی همچنین می گوید: «اگر هم مفاد باید اخلاقی معطوف به رابطه فعل و غایت باشد، دچار همان مشکلات قبلی است.»27 بررسی اشکال اول اگرچه مدلول های جمله های یادشده به لحاظ عرفی و ارتکازات زبانی به رابطة انسان و فعل ناظر است، اما اولاً و بالذات به رابطه فعل و غایت ناظر است و ثانیاً و بالعرض به رابطه فاعل و فعل ناظر است؛ یعنی تا فاعل، علم به آثار مترتب بر فعل پیدا نکند، آن رابطه را به خود و فعل تسری نمی دهد. دیگر اینکه در اوامر که از سنخ انشا هستند، اگر غایتی بر انجام آنها مترتب نباشد به لحاظ این است که امر است و مأمور مخیر در انجام آن نیست، در حالی که گزاره های اخلاقی، اخباری و در خصوص فعل اختیاری است و اگر هم غایتی بر آنها مترتب باشد؛ یعنی انشایی که در لب اخبار است، مأمور فرض می گیرد که آمر با آگاهی بر غایت مترتب بر امر، به مأمور دستور می دهد. خانم قریشی دربارة اشکال استاد لاریجانی در باب ارتکازات عرفی می گوید: استاد لاریجانی فهم و ارتکاز عرفی را دلیل بر بطلان نظریة آیت الله مصباح مطرح کرده اند، در صورتی که وجود چنین فهم عرفی در باب مدلول قضایای اخلاقی، خود، محل تأمّل است. اگر چنین فهم عرفی در باب مدلول قضایای اخلاقی وجود داشت، دیگر اختلافی بر سر این مباحث مطرح نمی شد.28 به نظر خانم قریشی این بزرگواران، دو نوع فهم عرفی متفاوت را در باب این نوع قضایا مطرح کرده اند که به نظر می رسد هیچ کدام از آنها قابل دفاع برهانی نیست. علاوه بر این، کاری که فهم عرفی می تواند بکند، فقط تعریف معجمی (فرهنگی) مفاهیم اخلاقی است، و این تعریف نمی تواند در این گونه مباحث عقلی راهگشا باشد.   پی نوشت 1 . آراء ایشان در آثار مختلفشان آمده است، از جمله در: محمد تقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، نگارش و تحقیق احمد حسین شریفی؛ همان، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، نگارش و تحقیق احمد حسین شریفی؛ همان، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری. 2. مجتبی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 25. 3. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، نگارش و تحقیق احمد حسین شریفی، ص 37-39 ؛ همان، آموزش فلسفه، ج1، ص 205- 207 4. همان، فلسفه اخلاق، ص 39-40. 5. محسن جوادی، مسأله باید و هست، ص 20- 21؛ ویلیام کی فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، ص 36؛ مجتبی مصباح، بنیاد اخلاق، ص 66 6. امیر خواص و دیگران، فلسفه اخلاق، ص 40 7. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 58-59؛ همان، آموزش فلسفه، ج 1، ص 204 8. ر.ک: مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، ج 3، ص 61- 80؛ محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقه علی نهایه الحکمه. 9. ر.ک: حسن معلمی، مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی، ص 198- 227 10. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 60- 61 11. سیدمحمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 165- 167 12. محمدتقی مصباح یزدی،همان، ص 61 13. همان، ص 61- 62 14. همان، ص 63 15. جزوه درسی فلسفه اخلاق استاد صادق لاریجانی، ص 47 16. محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 3 و 27 17. صادق لاریجانی، «نظریه ای در تحلیل الزامات اخلاقی و عقلی»، علم اصول، سال سوم، ش7، پاییز1386، ص212؛ باستناد: محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 24 18. همان، ص 212؛ قبلاً در بحث کاربرد مفاهیم الزامی گفته شد که از نظر آیت الله مصباح انشائیات، تنها در صورتی موجه و معقولند که بر مبنای رابطه ای ضروری و واقعی میان فعل و نتیجه آن، اعتبار شده باشند. اما به نظر نگارنده بالعکسش از نظر آیت الله مصباح درباره الزامات اخلاقی مصداق ندارد. 19. همان، ص213 20. محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 22 21. صادق لاریجانی، همان، ص214 22. صادق لاریجانی، جزوه درسی فلسفه اخلاق، ص 49؛ بنظر نگارنده تا کمال مطلوب حاصله از فعل برای فاعل، از آن فعل انتزاع نشود، بین فاعل و فعل رابطه‌ای برقرار نمی‌شود یعنی فاعل بسراغ انجام یا ترک آن فعل نمی‌رود. و این مسأله می‌تواند در مورد اوامر هم قابل تسری باشد. زیرا ممکن است به مأمور امر شود که «به فلانی آب بدهد» و او از اینکه ممکن است چه اتفاق بدی بیافتد (مثلاً آن شخص یک مجروح دارای خونریزی باشد)، آن عمل را انجام ندهد. 23. صادق لاریجانی، «نظریه‌ای در تحلیل الزامات اخلاقی و عقلی»، علم اصول، ص 214 24. همان 25. به نظر نگارنده این انتساب ضرورت همان باید است که نمادی از ضرورت تکوینی است که بدون آن، فاعل هیچ انگیزه و حرکتی برای انجام فعل ندارد و فعل محقق نمی‌شود و به هنگام تحقق فعل مصداق و مفهوم در خارج یکی می‌شود. 26. همان، ص 214 27. همان، ص 215 28. ماریه سیدقریشی، دین و اخلاق، ص 76- 77   منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 10 ادامه دارد/

93/08/04 - 01:20





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن