تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن در گرفتارى صبور است، و منافق در گرفتارى بى تاب.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796997936




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

معیارها و ضوابط اقناع اندیشه مخاطب از دیدگاه قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
معیارها و ضوابط اقناع اندیشه مخاطب از دیدگاه قرآن
از تبیین ویژگى هاى انسان قرآنى مى توان معیارهاى مختلفى را به دست آورد که یکى از آنها آزادى اندیشه انسانى است که از تطبیق و مقایسه بین دو ویژگى درونى او، یعنى علم و قدرت به دست مى آید. بنابراین، اقناع انسانى نباید در فرایند اندیشیدن او الزامى ایجاد کند.

خبرگزاری فارس: معیارها و ضوابط اقناع اندیشه مخاطب از دیدگاه قرآن



بخش اول چکیده اقناع، فرایندى ارتباطى است که هدف اساسى آن، انتقال محتوا با تأثیرگذارى بر مخاطب است. بر اساس تعاریف، تبیین ها و شیوه هاى اقناعى موجود، تأثیرگذارى اقناعى، در بسیارى از موارد در وضعیتى تحمیلى و با فریب اقناعى حاصل مى شود. آیات و آموزه هاى قرآن کریم، گرچه مؤید اقناع و به کارگیرى روش هاى تأثیرگذار اقناعى در انتقال اندیشه به دیگران است، ولى به هیچ روى با فریب اقناعى موافق نیست. از این رو، با طرح پرسش هایى از قرآن کریم مى توان به ضابطه هاى اقناع نیز دست یافت. این پژوهش، با رویکرد درون دینى آیات، به مهم ترین ضوابط هر فعالیت اقناعى مى پردازد. تحلیل آموزه ها و گزاره هاى قرآنى، با رویکردى تفسیرى و کلامى است. دو موضوع «آزادى اندیشه» و «به کارگیرى ابزارهاى صحیح» از معیارهاى مهم هرگونه فرایند اقناعى است. به کارگیرى ابزارهاى نامشروع و نیز استفاده از روش هایى که باعث سلب آزادى اندیشه و قدرت تصمیم گیرى مخاطب مى شود، نوعى فریب اقناعى محسوب شده، عملى نامشروع است. قرآن به مخاطبان خود نیز هشدار داده است تا تحت تأثیر فریب هاى اقناعى قرار نگیرند. مقدّمه انسان تمایل دارد افکار، اعتقادات و اعمال خود را نزد دیگران موجه و صحیح جلوه دهد و غالبا درصدد است تا افکارش را به دیگران منتقل کند و به اصطلاح، سعى در اقناع طرف مقابل دارد. امروزه احزاب، دولت ها و گروه هاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى تلاش مى کنند با استفاده از شیوه هاى مختلف رسانه اى، افکار عمومى را به سمت خود جلب کنند و آنها را در پذیرش افکار خود قانع ساخته، حمایت آنها را به دست آورند. اقناع، فرایندى است که با توسل به تعقل و احساس در قالب مهارت هاى کلامى، غیرکلامى و رسانه اى، ذهنیت افراد را غالبا جهت تغییر رفتار و وادار کردن آنها به عمل معینى، تحت تأثیر قرار مى دهد. (بینگلر، 1367، ص 10) به بیان دیگر، کوشش آگاهانه یک فرد یا سازمان براى تغییر نگرش، باور، ارزش ها یا دیدگاه هاى فرد یا گروهى دیگر را اقناع مى گویند. (گیل، 1384، ص 51) پیچیدگى مسئله اقناع به گونه اى است که مى توان آن را بارش فکرى یا یورش فکرى نامید. هریک از ما هر روز در معرض بمباران پى درپى ارتباطات اقناعى قرار داریم و ابزارهاى متعدد تبلیغاتى، با پیام هاى اقناعى خود سعى در جذب ما دارند. (پراتکانیس و آرنسون، 1379، ص 14) این فرایند، هرچند دربردارنده ویژگى روان شناختى آزادى است و ترغیب شونده احساس مى کند موافق میل خود، اهداف و رهنمودهاى تعیین شده را انجام مى دهد، اما در واقع متضمن نوعى فشار روانى است که در مسیر ترغیب، میان منطق و استدلال منطقى، به هیجان ها متوسل مى شود. (بینگلر، 1367) به گونه اى از خانواده اقناع به شمار مى آید و خطابه و سخنرانى، از شیوه هاى دیرباز و کهن تبلیغات اند. ازاین رو، در طول تاریخ بشر، دانشمندان و نخبگان و حاکمان هر عصرى با خطابه هاى خود، مردم را به اهداف موردنظر خویش متمایل مى ساخته اند. در عصر نوین تبلیغات و با ورود رشته ارتباطات در مواد درسى دانشگاه ها، نگاه به اقناع نیز تخصصى شد و اندیشمندان عرصه ارتباطات، به کاوش در روش شناسى اقناع پرداختند و براى اقناع مخاطبان، قالب ها و شیوهاى متعددى عرضه کردند. براساس این روش ها، مبلّغ پیام مى تواند حتى تفکر و اندیشه مخاطب را با نوعى جبر و تحمیل همراه سازد. طبق این مبنا، کارشناسان و اندیشمندان این عرصه تا آنجا پیش رفته اند که نه تنها بر جبر و تحمیل در اقناع مخاطب، مُهر تأیید مى زنند، بلکه قالب ها، شیوه ها و روش هاى گوناگونى براى آن مطرح و تبیین کرده اند. اندیشمندان اسلامى عرصه ارتباطات نیز به شیوه ها و روش هاى اقناع پرداخته اند؛ اما چون مبنا و تعریف آن در غرب شکل گرفته است، گاه گاهى این شیوه ها و روش ها با یکدیگر همخوانى ندارند و با مبانى دینى در تضاد قرار مى گیرند. از آنجاکه در عصر ارتباطات کنونى، اقناع هاى مداوم در ساحت فکر و اندیشه انسانى صورت مى گیرد و تفکر مخاطبان، پیوسته در حال جهت دهى در چارچوب اهداف خاص اقناع کنندگان است، پرداختن به اقناع اندیشه مخاطب از دیدگاه آیات قرآن کریم ضرورى است. گرچه در قرآن از اصطلاح اقناع، سخن به میان نیامده است، اما اصطلاحاتى چون تبلیغ، بلاغ، دعوت، حکمت، جدال احسن و آیات بینات، از اصطلاحاتى هستند که در مسیر انتقال اندیشه و اقناع اندیشه مخاطب به کار رفته اند. حال، پرسش مبنایى و مهمى که جلوه گرى مى کند و کمتر به آن پرداخته شده، تعیین ملاک اقناع براساس آیات قرآن است؛ معیار و ضابطه قرآن کریم در اقناع چیست؟ آیا قرآن هرگونه اقناعى را جایز مى داند یا اینکه مى توان ملاک و ممیزى مشخصى را از آن استخراج و استنباط کرد؟ آیا انسان در نظر قرآن مى تواند با هر ابزارى درصدد اقناع برآید؟ به تعبیر دیگر، آیا هدف وسیله را توجیه مى کند؟ چگونه مى توان شبهه دروغ مصلحت آمیز را نسبت به بحث ابزار مشروع و اهداف مشروع توجیه کرد؟ ویژگى هاى انسان و ارتباط آن با اقناع اندیشه ساده ترین و در عین حال ضرورى ترین راه تعیین میزان و معیار براى اقناع اندیشه مخاطب، شناخت ویژگى هاى اوست و با تبیین ویژگى هاى انسان در قرآن، مى توان به ضوابطى دست یافت. انسانِ قرآنى ـ که تعریفى فراتر از تعریف منطقى ها و والاتر از حیوان ناطق بودن را داراست ـ همان «حى متألّه» است؛ (جوادى آملى، 1384، ص 149) ی عنى حیاتى الهى دارد و باید حیات الهى و جاودانى، و تأله و خداخواهى فطرى خویش را به فعلیت برساند (همان، ص 151) و مراحل تکامل را بپیماید. از سوى دیگر، آیات قرآن، هویت انسان را فقر محض و تمایل به توحید معرفى مى کند. (فاطر: 15؛ روم: 30) بنابراین، اگر قرآن کریم انسان را با حیاتى الهى معرفى مى کند که فطرتا دنبال فعلیت بخشیدن این حیات جاودانه است، پس هنگام دعوت شدن به حق، فطرتا گرایش به حقیقت و قابلیت پذیرش حق در وجود او نهفته شده است. ساختار وجودى انسان داراى سه ساحت است: ساحت شناخت یا همان بُعد علمى؛ ساحت تمایلات یا همان بُعد ارادى و گرایش ها؛ و ساحت توانایى ها. (جوادى آملى، 1384، ص 193) انسان با استفاده از ابزار ادراک است که به آگاهى دست مى یابد. با این حال، علم و ادراک انسان، هم محدود است، هم گاهى دچار خطا مى شود و هم گاه به فراموشى سپرده مى شود. گاهى نیز بر عقل انسان حجاب مى افتد و قواى دیگر بر قوه عاقله و تفکر او غلبه مى کند. بر این اساس، نیاز انسان به دعوت، تبلیغ و اقناع، جلوه گرى مى کند. اقناع اندیشه انسانى باید در چارچوب ساختار علمى انسانى باشد؛ به ویژه آنکه قوه متفکره یکى از قواى این ساحت است و آزادانه به تجزیه و تحلیل مى پردازد. بنابراین، اقناع اندیشه در چارچوب آزادى قوه متفکره صحیح خواهد بود. قرآن کریم افزون بر توجه به ساحت خردورزى انسان، به ساحت تمایلات نیز عنایت کرده است. براى مثال، براى نفرت انسان از غیبت، تشبیه واقعى مرده خوارى را بیان مى کند و مى فرماید: «آیا کسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس کراهت دارید!» (حجرات: 12) ساختار وجودى انسان داراى بعد دیگرى به نام قدرت و توانایى است. قدرت او در دو منطقه وجودى «فطرت» و «طبیعت» بروز مى یابد که عقل عملى در بُعد فطرى است و قواى طبیعى، مجرى عقل عملى اند. نمونه هایى از توانایى هاى انسان که در پرتو عقل عملى بروز مى یابند، عبارت اند از: توانایى در تصمیم گیرى علمى؛ توانایى در تصمیم گیرى عملى؛ توانایى قاطعیت در اجرا؛ توانایى در تعیین هدف؛ توانایى در صبر و استقامت؛ توانایى در ارتباط و تعامل با دیگران؛ توانایى در ابراز توانایى هاى علمى، بدین معنا که مقهور آراى علمى دیگران نباشد؛ و توانایى در ابراز توانایى هاى عملى، بدین معنا که از نظر روانى به دیگران وابسته نباشد و از نظر عینى، قدرت انجام کار داشته باشد. (جوادى آملى، 1384، ص 198) توانایى هاى انسانى در دو جهت صادق و کاذب قرار دارد که انسان باید آنها را از همدیگر بازشناسد و بر اساس قدرت صادق عمل کند. این بازشناسى، نیازمند منطق قوى در اندیشه و محتاج اخلاق براى انگیزه است. قرآن کریم، توانایى هاى بسیارى را براى انسان برشمرده که استعمار، یکى از آنهاست. (هود: 14) این واژه که از پربرکت ترین واژه هاى قرآنى است و متأسفانه اکنون در شمار منحوس ترین کلمات قرار گرفته، نشانگر طلب الهى است؛ یعنى خداوند، آبادى زمین را از انسان خواسته است که در این راستا، نه سلطه پذیر باشد و نه سلطه گر. (بقره: 279) اینکه خداوند سبحان، آبادى زمین را طلب کرده است، نشان مى دهد که انسان توانایى آن را دارد. تسخیر، توانایى دیگرى است که خداوند متعال در وجود انسان قرار داده و همه چیز را مسخر او کرده است. (جاثیه: 12؛ ابراهیم: 33) انسانى که قدرت تسخیر و استعمار دارد، قطعا توانایى اقناع دیگران را هم دارد؛ زیرا اقناع، جلب رضایت دیگران و نفوذ به گونه تسخیر و استعمار است. پس اقناعگرى، در وجود انسان قرار داده شده است. قرآن کریم افزون بر بیان ساختار وجودى، اوصاف بسیارى را نیز براى انسان برمى شمارد؛ بعضى اوصاف، حاکى از ستایش انسان، و برخى دیگر ناظر بر نکوهش اوست. مهم ترین وصف ستایشگرى انسان، وصف کرامت و فضیلت اوست: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً.» (اسراء: 70) منظور از کرامت، کرامت تکوینى آدمى است و مراد از فضیلت انسانى، فضیلت او در مقایسه با مخلوقات دیگر است که بر آنها برترى دارد. (طباطبائى، 1417ق، ج 13، ص 156؛ مصباح، 1386، ص 363؛ جوادى آملى، 1384، ص 216) به چند نمونه از جلوه هاى قرآنى کرامت و فضیلت انسانى که مرتبط با موضوع اقناع است، اشاره مى شود: انسان، هم اسماء الهى را تعلیم دیده است «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (بقره: 31) و هم آنها را تعلیم داده است: «قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ.» (بقره: 33) بنابراین، تعلیم و تعلم از ویژگى هاى انسان است و اقناع اندیشه مى تواند در قالب تعلیم و تعلم حقایق صورت گیرد؛ اما با توجه به اینکه انسان اشرف مخلوقات است و آفرینش او احسن تقویم است (تین: 4) اندیشه او نیز باید با احسن طرق شکل گیرد. (نحل: 125) بدون شک، دعوت به برهان، در هر صورت حسن و مطابق خلقت انسانى است. دعوت به موعظه، دو گونه مى تواند باشد: حسن و غیرحسن. موعظه غیرحسنه مورد عنایت قرآن نیست. دعوت به جدال نیز سه گونه است که تنها جدال احسن مورد توجه آیه شریفه است. (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 372) در هر سه گونه دعوت، نوعى آزادى، اختیار و حق انتخاب انسانى وجود دارد. بصیرت و تشخیص خیر از شر، فضیلت دیگرى است که براى انسان برشمرده شده. (قیامت: 14) وقتى انسان ذاتا بصیر آفریده شده است، دعوت او به سوى حق نیز باید براساس بصیرت باشد:«قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ.»(یوسف: 108) حال اگر اقناع نیز براساس بصیرت انجام بگیرد، اقناع شونده با تجزیه و تحلیل قوه متفکره، و با بصیرت درونى خویش مى تواند خیر را از شر و صحیح را از باطل تشخیص دهد. از دیگر اوصاف انسانى در قرآن، مى توان خلقت و طبیعت ضعیف او را برشمرد. (نساء: 28) اگر طبیعت انسانى از فطرت الهى او تبعیت نکند، اوصاف نکوهیده اى را پدید مى آورد که قرآن کریم آنها را برمى شمارد. (جوادى آملى، 1384، ص 238) عجول بودن او، وصف دیگرى است که نکوهیده شده است. (اسراء: 11) گرچه بصیرت و قوه متفکره، درون هر انسانى وجود دارد، اما با وجود این صفت مذموم، ممکن است تجزیه و تحلیل درست صورت نگیرد و اقناعى صحیح رخ ندهد یا اینکه انسان تحت تأثیر فریب اقناعى قرار گیرد. همچنین انسان در برابر طوفان غرایز، ضعیف است و امکان دارد این ضعف در اندیشه او نیز مؤثر بیفتد. (نساء: 27ـ28) جدل، از دیگر طبیعت هاى انسان است: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً.» (کهف: 54) گاهى به علت جدال مذموم، حقیقت دیده نمى شود. براساس آیات قرآن، باید با جدال احسن، به حق دعوت کرد. قرآن کریم به نکوهیده ترین اوصاف انسانى، یعنى طغیانگرى اشاره مى کند: «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى.» (علق: 6و7) همیشه انسان هایى هستند که مى کوشند از ساختار وجودى خویش پا را فراتر گذارند. طغیان در تمام اعمال ایشان رخنه مى کند و آنان حتى در اقناع دیگران نیز طغیانگرند و به هر شیوه اى قصد متقاعدسازى دیگران را دارند. ستیزه جویى نیز مصداق همان طغیانگرى است. (نحل: 4) ستیزه جو، در برابر حق و دعوت به حق، نه تنها قانع نمى شود، بلکه خصومت هم پیدا مى کند. آخرین مورد که از آیات به دست مى آید، توجیه گرى است. اگرچه تکوینا به انسان بصیرت عنایت شده است و او با قوه متفکره و نیروى عاقله به راحتى مى تواند مسائل را تجزیه و تحلیل کند، اما توجیه گرى باعث مى شود که انسان حق را کنار زده، خویشتن را محور قرار دهد. (قیامت: 14ـ15) ممکن است در انسانِ توجیه گر، اقناع رخ دهد، اما او همواره سعى در توجیه آن دارد. بنابراین، منشأ صفات نکوهیده انسانى، جهل علمى انسان یا جهالت عملى اوست که بر اثر تسلط کامل خیال و وهم، یاسیطره شهوت وغضب حاصل مى شود. اختیار در انتخاب؛ حاصل ویژگى هاى انسان چنان که بیان شد، انسان موجودى با ساختارهاى متنوع وجودى و اوصاف متعدد است. این ساختارهاى وجودى و اوصاف گوناگون، در تعامل با همدیگر و هماهنگ با یکدیگر در فعالیت مى باشند. در فرایند اقناع اندیشه انسانى، اگرچه مستقیما بُعد اندیشه او مورد رصد و تکاپو قرار گرفته است، اما با توجه به تعامل ساحت فکرى او با ساحت ها و قواى دیگر، به سایر ابعاد وجودى او نیز باید به طور ویژه توجه کرد. در تک تک آنها اختیار انسانى، نقطه برجسته اى به نظر مى رسد. در ساحت علمى انسان، قوه متفکره قرار دارد که از ترکیب آن با قدرت، آزادى اندیشه حاصل مى شود. در ساحت توانایى هاى انسان، به دو نمونه استعمار و تسخیر اشاره شد که انسان در تعامل با جهان هستى، با انتخاب خود مى تواند استعمارگرى و تسخیر را در جهت مطلوب و غیرمطلوب تغییر دهد. در تمام اوصاف انسانى، این اختیار اوست که جلوه گرى مى کند. اگر تبیین ویژگى هاى انسان با موضوع اقناع سنجیده و مرتبط شود، ضابطه مهمى را مى توان به دست آورد که همان اختیار انسانى و حق انتخاب اوست. اگر به صورت خاص و یک به یک، تعامل اندیشه با دیگر ساختارها، ساحت ها، ابعاد و قواى انسانى جست وجو شود، قطعا نتایج مهمى به دست مى آید که در اینجا به یک مورد پرداخته و بسنده مى شود. قدرت از منظر حکما و فلاسفه، «صفتى است که به واسطه آن، موجود داراى حیات براساس اراده، توانایى انجام فعل یا ترک آن را داراست.» (سجادى، 1373، ج 3، ص 147) و «انسان به سبب آن صفت مى تواند کارى را انجام دهد یا ترک کند.» (همان، به نقل از: شفا، ج 2، ص 469) و «قادر کسى است که هرگاه اراده کند، فعل از او صادر شود.» (همان، ص 87، به نقل از: کشف المراد، ص 135) بنابراین، انسان قدرت دارد، یعنى او موجودى مختار است. از سوى دیگر، در ساحت علمى انسان نیز ـ همان گونه که بیان شد ـ عقل در بالاترین مرتبه، و اندیشه در رتبه هاى میانى قرار دارد. قدرت و اختیار انسانى بر ساختار و ساحت هاى گوناگون انسان، تأثیرهاى متفاوتى دارد. همچنین هنگام تعامل قدرت یا همان اختیار با اندیشه، نتیجه اى حاصل خواهد شد و این نتیجه، قطعا چیزى جز آزادى اندیشه نخواهد بود. ذات و ماهیت اندیشه به گونه اى است که قابلیت جبر و تحمیل ندارد. اگرچه ممکن است دیگران مقدماتى ایجاد کنند تا تفکر آدمى همسو با آن باشد، اما باز هم اندیشیدن انسانى است که مسئله را ادراک، تجزیه و تحلیل، و گزینش مى کند. البته اگر انسان، عملیات اندیشیدن را با تمام مراحلش به درستى طى نکند، ممکن است با توجه به مقدمات غلط یا چینش نادرست به خطا و بیراهه برود. بنابراین، آزادى اندیشه که از تعامل قدرت و علم به دست مى آید، خود یک ضابطه و قاعده در اقناع اندیشه است؛ بنابراین، در اقناع اندیشه، مخاطب، باید آزادى اندیشه انسانى حفظ شود و براساس آزادى فکرى او اقناع صورت گیرد؛ یعنى مقدمات و چینش درست به فکر مخاطب القا گردد. در غیر این صورت، فریب اقناعى رخ مى دهد؛ هرچند هدف اقناع کننده باارزش و در جهت اهداف قرآنى و دینى باشد. رابطه هدف با وسیله در اقناع اندیشه در اینکه در بحث اقناع اندیشه مخاطب، هدف باید متعالى باشد، شکى نیست. سخن در این است که آیا کیفیت استخدام وسیله براى این هدف مقدس نیز باید مقدس و ارزشى باشد؟ آیا باید تنها از ابزارهاى مقدس استفاده کرد؟ شهید مطهرى با ذکر مصادیق متعدد اثبات مى کند هدف مقدس هم نمى تواند توجیه گر ابزار نامقدس باشد؛ مثلاً با هدف تبلیغ و گسترش دین، نمى توان براى ساخت یک مسجد، از منابع و امکانات حرام استفاده کرد و براى هدایت مردم، به جعل حدیث روى آورد. (مطهرى، 1368، ج 1، ص 119) بنابراین، شهید مطهرى سخن آن عده را رد مى کند که مى گویند: «الغایات تُبَرّر المبادى» و معتقدند هدف، وسیله را مباح مى کند. علّامه طباطبائى ذیل آیات 2ـ6 سوره مبارکه «نساء» مى فرماید: «دعوت اسلامى بر مبناى "حق صریح" است و نمى تواند با مقدمات و وسایل باطل به هدف برسد.» (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 155) آیات قرآن و استخدام وسیله برخى از آیات قرآن به صراحت یا به التزام ما را از به کارگیرى ابزارهاى نادرست براى رسیدن به هدف یا اهداف متعالى بازمى دارد که در اینجا به ذکر و بیان مواردى مى پردازیم. ـ «وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئا قَلِیلاً إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرا» (اسراء: 73ـ75)؛ نزدیک بود تو را از آنچه به تو وحى کرده بودیم، منحرف کنند که غیر آن را به ما به دروغ نسبت دهى؛ آن گاه تو را به دوستى مى گرفتند. اگر تو را ثابت قدم نکرده بودیم، نزدیک بود که اندکى به آنها تمایل پیدا کنى. اگر چنین مى کردى، دو برابر در دنیا و دو برابر در آخرت عذابت مى کردیم. براى خود در برابر ما یاورى نمى یافتى. در شأن نزول این آیات شریفه آمده است که گروهى از قبیله ثقیف خدمت پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله رسیدند و گفتند با تو بیعت مى کنیم، به سه شرط: یکى اینکه در نماز خم نشویم؛ دیگر اینکه بت هایمان را با دست خودمان نشکنیم؛ سوم اینکه یک سال دیگر از بت «لات» استفاده کنیم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: دینى که رکوع و سجود ندارد، خیرى در آن نیست، اما شکستن بت ها به دست خودتان، اختیار به دست شماست [یعنى بت ها را ما مى شکنیم]؛ اما اینکه یک سال دیگر از بت «لات» استفاده کنید، من چنین اجازه اى به شما نمى دهم. (طبرسى، بى تا، ج 6، ص 277) در برخى روایات اسباب نزول آمده است که قبیله ثقیف درخواست هاى دیگرى داشتند، از جمله اینکه آنها بر عرب برترى دارند و به پیامبر مى گفتند: اگر از مردم ترس دارى، بگو خدا چنین امر کرده است. پیامبر هم تمایل داشت که خواسته آنها را بپذیرد که این آیه نازل شد. (واحدى، 1411ق، ص 297) در روایت دیگرى آمده است که شبى قریش با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهخلوت کردند و انواع سخن تعظیم آمیز و دوستانه و نزدیک در میان آوردند و او را به بزرگى و سرورى شناختند و گفتند تو چیزى آورده اى که هیچ کس نیاورده و تو سید مایى. چیزى نمانده بود که پیامبر با پذیرفتن بعضى درخواست هایشان بدیشان نزدیکى جوید و خداى تعالى وى را حفظ فرمود و این آیه نازل شد. (همان) همچنین گفته شده است که گروهى از قریش آمدند و به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفتند: به دین تو درمى آییم به شرط اینکه بت هاى ما را استلام کنى، و پیامبر چون مى خواست آنها ایمان بیاورند، تمایل داشت درخواستشان را بپذیرد که این آیه نازل شد. (سیوطى، 1410ق، ص 231) در روایت دیگرى آمده است که گروهى از قریش گفتند: اگر افراد پایین دست را از خود دور کنى، به تو ایمان مى آوریم و از اصحاب تو مى شویم و رسول خدا مى خواست به آنها اعتماد کند که این آیه نازل شد. (همان) مطابق این آیات شریفه، به ویژه با توجه به آنچه در روایات اسباب نزول آمده است، هدف وسیله را توجیه نمى کند، وگرنه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهمى توانست مثلاً براى گسترش دین اسلام، تقاضاى آنها را بپذیرد؛ اما پذیرش تقاضاى آنها قطعا با مبانى وحى ناسازگار بود. ـ «وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیرا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ»(مائده: 49)؛ و میان آنان، به موجب آنچه خدا نازل کرده، داورى کن و از هواهایشان پیروى مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل کرده، به فتنه دراندازند. پس اگر پشت کردند، بدان که خدا مى خواهد آنان را فقط به [سزاى] پاره اى از گناهانشان برساند و در حقیقت، بسیارى از مردم نافرمان اند. در شأن نزول این آیه آمده است: چند تن از بزرگان یهود به رسول خدا گفتند: تو مى دانى که ما از بزرگان و دانشمندان یهودیم و اگر ما به تو بگرویم، یهود مخالفت نکرده، پیروى مى کنند. همچنین بین ما و عده اى خصومتى هست و تو را حَکم قرار داده ایم. اگر به نفع ما و بر ضد ایشان حکم کنى، ایمان مى آوریم و تو را تصدیق مى کنیم. پیامبر از پیشنهاد ایشان امتناع ورزید و این آیه نازل شد. (واحدى،1411ق،ص200؛ سیوطى، 1410ق، ص 146ـ147) طبق آیه شریفه مى توان چنین استنباط کرد که هدف وسیله را توجیه نمى کند. بنابراین، نباید براى مسلمان شدن گروهى، از داورى و قضاوت ناروا کمک گرفت. (قرائتى، 1383، ج 3، ص 102) ـ «وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِم مِن شَیْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِم مِن شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انعام: 52)؛ و کسانى را که بامدادان و شامگاهان پروردگار خود را مى خوانند، در حالى که خشنودى او را مى خواهند، مران. از حساب آنان چیزى بر عهده تو نیست و از حساب تو نیز چیزى بر عهده آنان نیست تا ایشان را برانى و از ستمکاران باشى. در شأن نزول آیه آمده است که جمعى از کفار ثروتمند، چون دیدند فقیرانى مانند عمار، بلال و خباب دور پیامبر صلى الله علیه و آله را گرفته اند، پیشنهاد کردند که آن حضرت اینان را طرد کند تا آنان گرد او جمع آیند. (سیوطى، 1410ق، ص 161) در روایتى آمده است که عده اى از اشراف مشرک نزد ابوطالب رفتند و گفتند: اگر محمد موالى و بردگان و مزدوران ما را از خویش براند، در دل ما مقامش بزرگ تر مى شود و پیروى و اطاعت و تصدیقش براى ما ممکن خواهد بود. ابوطالب نزد پیامبر آمد و سخن ایشان را حکایت کرد. عمر به پیامبر گفت: چه شود اگر این کار را بکنى تا ببینیم قصدشان چیست و تا کجا بر سر قول خویش هستند. این آیه نازل شد و عمر از گفته خویش پوزش خواست. (واحدى، 1411ق، ص 221) در روایت دیگرى آمده است که آنها خواستند وقتى نزد پیامبر مى آیند، کسانى که فرودست اند، نزد پیامبر نباشند. پیامبر هم این را پذیرفت؛ اما آنها گفتند: همین قرار را بنویسیم و دوات و پوست حاضر کردند. همان دم آیه 52و53 سوره انعام نازل شد. (همان، ص 220) طبق این آیات شریفه، هدف، وسیله را توجیه نمى کند و پیامبر صلى الله علیه و آلهبراى جذب سران کفر، هیچ گاه به مسلمانان موجود اهانت نکرد. (قرائتى، 1383، ج 3، ص 265) ـ «وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطا» (کهف: 27ـ28)؛ و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان. کلمات او را تغییردهنده اى نیست و جز او هرگز پناهى نخواهى یافت. و با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند و خشنودى او را مى خواهند، شکیبایى پیشه کن و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگى دنیا را بخواهى، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروى کرده و اساس کارش بر زیاده روى است، اطاعت مکن. در دوران غربت اسلام که مسلمانان نیاز شدیدى به نیرو و امکانات داشتند، چند تن از سران قبایل نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و گفتند: بهتر بود در صدر مجلس مى نشستى و اینها (سلمان و ابوذر و دیگر مسلمانان فقیر) را با بوى بد جبه هایشان از ما دور مى کردى تا با تو مى نشستیم و صحبت مى کردیم و چیز مى آموختیم. این آیات در رد درخواست آنها نازل شد. (واحدى، 1411ق، ص 305ـ306) از آیات یادشده به خوبى استفاده مى شود که از نظر خداوند، ارزش هاى الهى در هر شرایطى باید رعایت شود و نمى توان به بهانه مصلحت جویى آنها را کنار گذاشت. بنابراین، هدف وسیله را توجیه نمى کند. (جعفرى، 1381، ج 6، ص 401) البته ممکن است در این رابطه اشکالى وارد شود که مربوط به دستور پیامبر درباره تصاحب اموال کفار قریش است. (انفال: 7) ابوسفیان با کاروانى از قریش از شام رهسپار مکه شده بود. پیامبر صلى الله علیه و آله به اصحاب دستور داد که بر سر راه کاروان بروند و اموال قریش را مصادره کنند. (طبرسى، بى تا، ج 4، ص 431) پرسش این است که اگر طبق آیات دیگر قرآن، جایز نیست از ابزار نامشروع براى هدف مشروع استفاده کرد و هدف، وسیله را توجیه نمى کند، پس چرا پیامبر صلى الله علیه و آله دستور مصادره و تصاحب اموال کفار قریش را صادر کرد؟ این کار چگونه قابل توجیه است؟ پاسخ این است که بحث مصادره اموال قریش، بحث جهاد است؛ و چون قریش تمام اموال مهاجرین را در مکه ضبط و مصادره کرده بودند، این مصادره به تلافى کار آنها بود. (سند، بى تا، ص 120) در چنین مواردى، همچون جهاد، مال و ثروت، عنوان ابزار نامشروع ندارند. آرى، مال و ثروت «انسان» محترم است؛ اما اگر انسانى بر ضد انسانیت، توحید، آزادى، عدالت و تمام ارزش ها قیام کند، جان و مالش محترم نیست و کارى که برضد او انجام شود، به هیچ روى ابزار نامشروع و نامقدس تلقى نمى شود. مانند قصاص که قرآن کریم، تعبیرى بسیار روشن در این زمینه دارد. (بقره: 179) به تعبیر علّامه طباطبائى، هرچند عفو، تخفیف و رحمتى نسبت به قاتل است، اما مصلحت عمومى تنها با قصاص تأمین مى شود. از این رو، انسان قاتلى که عالما و عامدا و با خیانت قتل انجام مى دهد، حرمت ندارد. (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 433) بنابراین، اشکالى که وارد شد، درباره جهاد است و بحث جهاد از این ادعا که هدف وسیله را توجیه نمى کند، بیرون است؛ زیرا محتواى ادعاى مدنظر ما این است که در راه دعوت مردم به حق و حقیقت و اسلام، نباید از باطل استفاده کرد؛ یعنى ایمان و دعوت به راه حق، طبیعتش به گونه اى است که وسیله پوچ و باطل و نامشروع را نمى پذیرد. (مطهرى، 1368، ج 1، ص 167) بنابراین، از آنجاکه هدف وسیله را توجیه نمى کند، اهداف مقدس هم نمى توانند توجیه گر استفاده از ابزار نامشروع باشند. مطلب دیگرى که از آیات یادشده استفاده مى شود این است که چه بسا برخى از سخنان حاوى مطالبى باشد که بیشتر شبیه فریب اقناعى اند تا استدلال منطقى. برخى از این آیات به اشاره، و شأن نزول هاى مأثور به صراحت بیانگر این معنایند که گاهى نزدیک بود پیامبر نیز قانع شود و به امرى تن در دهد که حاصل یک فریب اقناعى بوده است که پیامبر با راهنمایى وحى، توطئه دشمنان اسلام را خنثى مى کرد و ثابت و استوار در راه حق مى ایستاد. این نکته نیز از این آیات استفاده مى شود که در کنار تعقل، تفکر، حق نگرى و عاقبت اندیشى، بشر به هدایت الهى، توکل به خدا و اعتماد بر حق و احکام و آموزه هاى وحیانى نیاز دارد؛ زیرا چه بسا عقل انسان در دام مغالطات و مصلحت اندیشى هاى دنیاگرایانه یا تمایلات و احساسات تعقل گریز بیفتد.     منابع ـ انصارى، مرتضى (1415ق)، المکاسب المحرمه، قم، کنگره جهانى بزرگداشت شیخ اعظم انصارى. ـ بحرانى، سیدهاشم (1419ق)، البرهان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسة البعثة. ـ بینگلر، اتولر (1367)، ارتباطات اقناعى، ترجمه على رستمى، تهران، مرکز تحقیقات مطالعات و سنجش برنامه اى صدا و سیما. ـ پراتکانیس، آنتونى و الیوت آرنسون (1379)، عصر تبلیغات؛ استفاده و سوءاستفاده روزمره از اقناع، ترجمه کاووس سیدامامى و محمدصادق عباسى، تهران، سروش. ـ جعفرى، یعقوب (1381)، تفسیر کوثر، چ دوم، قم، هجرت. ـ جوادى آملى، عبداللّه (1384)، تفسیر انسان به انسان، قم، اسراء. ـ راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، دارالعلم. ـ سجادى، جعفر (1373)، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، دانشگاه تهران. ـ سند، محمد (بى تا)، الصحابه بین العدالة و العصمة، به کوشش مصطفى اسکندرى، قم، لسان الصدق. ـ سیوطى، جلال الدین (1410ق)، اسباب النزول، تحقیق بدیع السید اللحام، بیروت، دارالهجره. ـ شاهرودى، سیدمحمود و جمعى از پژوهشگران (1426ق)، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، قم، دائره المعارف فقه اسلامى. ـ شیروانى، على (1386)، ترجمه و شرح کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، قم، دارالعلم. ـ طباطبائى، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى. ـ طبرسى، فضل بن حسن (بى تا)، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى. ـ طیب، عبدالحسین (1378)، اطیب البیان فى تفسیرالقرآن، تهران، اسلام. ـ عیاشى، محمدبن مسعود (1380ق)، تفسیر العیاشى، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، المطبعة العلمیة. ـ قرائتى، محسن (1383)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن. ـ قمى، على بن ابراهیم (1412ق)، تفسیر القمى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات. ـ کلینى، محمدبن یعقوب (1362)، الکافى، تهران، اسلامیه. ـ گیل، دیوید و بریجت ادفر (1384)، الفباى ارتباطات، ترجمه رامین کریمیان و همکاران، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها. ـ مصباح، محمدتقى (1386)، معارف قرآن (خداشناسى، کیهان شناسى، انسان شناسى)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. ـ مطهّرى، مرتضى (1368)، سیرى در سیره نبوى (1368)، تهران، صدرا. ـ معرفت، محمدهادى (1385)، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ترجمه حسین حکیم باشى و دیگران، قم، تمهید. ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران (1374) تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه. ـ واحدى نیشابورى، ابوالحسن على بن احمد (1411ق)، اسباب نزول القرآن، تحقیق کمال بسیونى زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة.   محمدکاظم شاکر حسین حاجى پور   منبع: ماهنامه معرفت شماره 181 ادامه دارد/

93/07/30 - 00:29





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن