محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1797777736
هرشب یک داستان کوتاه: از مشهدالرضا تا جمکران
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
هرشب یک "داستان کوتاه": از مشهدالرضا تا جمکران
كبوتراي حرم بق بقو كنان پایین ميآمدند دانه ميخوردند و با قلبي پر نشاط به سوي آغوش رضوي برميگشتند. مرد نگاهش از كبوترها و پنجرة فولاد گذشت و به گنبد طلایي رسید.
به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران؛هوا صاف و آبي بود. عقیق زردي در دل آبي آسمان خودنمایي ميكرد. عقیق زردي به درشتي یك گنبد. مرد غمگین، تا چشمش به گنبد طلایي امامرضا(ع) افتاد، دست بر سینه گذاشت و با اشارة سر سلامي به آقا كرد و آهسته آهسته به سمت حرم رفت.
كبوتراي حرم بق بقو كنان پایین ميآمدند دانه ميخوردند و با قلبي پر نشاط به سوي آغوش رضوي برميگشتند. مرد نگاهش از كبوترها و پنجرة فولاد گذشت و به گنبد طلایي رسید.
چند وقت پیش براي علاج درد دندانش پیش دكتر رفته بود. دكتر گفته بود ?غدهاي مشكوك كنار زبانت است كه باید حتماً عمل شود?. مرد هم این كار را انجام داده بود. ولي اي كاش عمل نميكرد. بعد از عمل زبانش الكن و سپس براي همیشه لال شدهبود. پیش هر دكتري كه رفت گفتند تارهاي صوتيات آسیب دیده و هیچ كاري هم نميتوان كرد.
مرد وقتي یاد گذشته ميافتاد به جز حسرت چیزي به قلبش راه نميیافت. نگاهش به سمت گنبد امامرضا(ع) كشیده شده و با زبان بيزباني به راز و نیاز با امامش پرداخت و از او مدد خواست.
اشك از گونههاي مرد جاري بود. وقتي به خودش آمد دید مردم دور او را گرفتهاند و نگاهش ميكنند. پسربچهاي چادر مادرش را كشید و گفت، مامان مامان آقاهه مثل اینكه لاله نه؟ مرد جواني گفت انشاءالله خود امام رضا(ع) شفاش بده! پیرزني كه چادر چروكي به سرش بود و گوشهاي از آن را هم به دهان گرفته بود گفت، ?ننه! خدا بهت كمك كنه. ما كه نفهمیدیم تو به امام رضا چي ميگي ننه. قربون غریبي امام رضا برم. این آدم با زبون دلش اینقدر ناله كرد كه دل ما براش سوخت.? بعد رو كرد به حرم و گفت: یا امام غریب، خودت شفاش بده!
مرد كه تازه متوجه شده بود كه مردم دورهاش كردن، خجالت كشید و به سمت صحني دیگر رفت. توي راه متوجه سلام یكي از خدام شد. با سرش علیك گفت. خادم كه ميشناختش و ميدانست كه پس از عمل قدرت تكلمش را از دست داده توصیه كرد كه پیش یكي دو دكتر متخصص در تهران برود.
به دیدن آقاي علوي رفت كه از دوستانش بود و حال و روز او را طاقت نميآورد. آقاي علوي اصرار ميكرد و ميگفت:
نذر كن و چهل شب چهارشنبه، برو به مسجد جمكران. برو خدمت آقا امامزمان(عج) و از او بخواه تا كمكت كنه.
مرد ته دلش روشن بود. به دلش افتاده بود كه حتماً امام زمان(عج) خواستة او را بيجواب نميگذارد. تصمیم گرفت هر هفته شب چهارشنبه با هواپیما برود تهران و سپس جمكران و بعد به مشهد برگردد. توكلت علياللهي توي دلش گفت و از همان هفته شروع كرد.
هفتة سي و هشتم بود، داخل مسجد نشسته بود و نماز امامزمان(عج) ميخواند. سرش را روي مهر گذاشت و شروع كرد به صلوات فرستادن. عطر گل محمدي همه جا را پر كرده بود. نوري سفید نه، نارنجي، یك نور عجیبي كه تا حالا ندیده بود همه جا را گرفت. هیاهویي شنید.
انگار كسي وارد مسجد شده بود. جرأت نداشت سرش را از روي مهر بردارد. حال غریبي بهش دست داد. سر از مهر برداشت. مرد نوراني و زیبارویي داخل مسجد شده بود. مردم دورادورش را گرفته بودند. درست ميشنید. همه ميگفتند یا حجةبنالحسنالعسكري! یعني او امام زمان بود. باورش براي او سخت بود. همه سلام ميكردند.
هر كسي حاجت خودش را ميگفت. مرد مات و مبهوت ایستاده بود. در دلش گفت ?اي كاش ميتونستم به آقا سلام بدهم? و شروع به گریه كرد. سراسر وجودش پر از نور شد. خودش را توي یك بهشت بزرگ ميدید. همه جا پر از نور و عطر خوش گلهاي محمدي بود. حضرت به سمت او آمده بود. رو به او كرد و فرمود ?سلام كن!? مرد ناباورانه نگاه ميكرد.
چگونه ميتوانست سلام بكند. اگر ميتوانست نه یك سلام، صد سلام به او ميگفت. اگر ميتوانست خیلي حرفها داشت كه بزند. با شرمندگي به زبانش اشاره كرد و كلمات گنگ و نامفهومي را ادا كرد.
حضرت حجت(عج) دوباره گفت: ?سلام كن?. مرد خجالت زده شد. آنقدر كه دوست داشت زمین دهان باز كند و او را ببلعد. نگاهش از پشت دریاي مواج اشكهایش گذر كرد تا به امام رسید. بلند گفت، ?السلام علیك یا اباصالح?. زبانش باز شد. متحیر شد. به خود آمد. دید هنوز در سجده است و دارد براي امام زمان(عج) صلوات ميفرستد. با خود گفت یعني من شفا گرفتم.
مرد تمام راه تا برگردد به مشهد در فكر اتفاقي بود كه برایش افتاده بود. وقتي ماوقع را براي خدام گفت همگي اشك در چشمانشان حلقه زده بود. *
برگرفته از كتاب كرامات المهدي ـ چاپ انتشارات مسجد مقدس جمكران
تاریخ انتشار: ۰۱ مهر ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]
صفحات پیشنهادی
هرشب یک داستان کوتاه: کاش بلاها را در دنیا با توسل دفع نمیکردم
هرشب یک داستان کوتاه کاش بلاها را در دنیا با توسل دفع نمیکردم خيلى از بلاها كه بر من نازل مى شد با توسل آنها را دفع مى كردم اى كاش حرفى نمى زدم به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران يكى از شاگردان مرحوم شيخ رجبعلى خياط مى گفت بعد از فوت مرحوم شيخ ايشان را در خواب ديدهرشب یک داستان کوتاه؛ چشم چرانی جوان و کوزه ی عالم
هرشب یک داستان کوتاه چشم چرانی جوان و کوزه ی عالم جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید من جوان کم سن و سالی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود رااز نگاه کردن به دختران منع کنم چاره ام چیست به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید من جوانهرشب یک داستان کوتاه: حساب کردم 21 هزار گناه مرتکب شدم
هرشب یک داستان کوتاه حساب کردم 21 هزار گناه مرتکب شدم روزی وی عمر خود را حساب کرد و دید شصت سال از عمرش گذشته است آن را به روز حساب کرد و دریافت مدت 21500 روز از عمرش گذشته است به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران شخصی به نام توبه بیشتر اوقات شب و روز از نَفَس خود حساب میهرشب یک داستان کوتاه: احترام به پدر به سبک بچه های جبهه
هرشب یک داستان کوتاه احترام به پدر به سبک بچه های جبهه رفتم سراغش دیدم کسی زیر دستش نیست طمع کردم و جلدی با چرب زبانی قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران نزدیک عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود باید کوتاهش می کردم مانده بودم معطهرشب یک داستان کوتاه: مناظره ای پیروزمندانه
هرشب یک داستان کوتاه مناظره ای پیروزمندانه مجلس ریخت به هم هیچ کس دیگر جرأت سوال کردن نداشت جلسه ی مناظره با پیروزی کامل امام تمام شد به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران عمران صابی از متکلمین بود گفت من کوفه و بصره و شام و الجزیره را گشتم اما هیچ کس نتوانسته واحدیهرشب یک داستان کوتاه: روزی که خدا بیمار بود
هرشب یک داستان کوتاه روزی که خدا بیمار بود غروب نزدیک بود خورشید اندک اندک نور طلایی رنگ خود را از سر خانه ها درخت ها و دیوارها می چید و با خود به آن سوی زمین می برد به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران غروب نزدیک بود خورشید اندک اندک نور طلایی رنگ خود را از سر خانه هاهرشب یک داستان کوتاه؛ برنامه ای که خشم انوشیروان را کنترل کرد
هرشب یک داستان کوتاه برنامه ای که خشم انوشیروان را کنترل کرد انوشیروان خدمتکار مخصوص درباری داشت که همواره در خدمتش بود به او سه کاغذ داد و گفت هر وقت من خشمگین شدم و خشمم شدید شد این سه نوشته را یکی پس از دیگری به من بده به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران انوشیروان خدمتهرشب یک داستان کوتاه:بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ نجاتش داد
هرشب یک داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ نجاتش داد راننده اى كه اهل تقوى بود تعريف مى كرد من خودم را عادت داده ام هميشه وقتى پشت فرمان مى نشينم ابتدا بسم الله الرحمن الرحيم بگويم به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران يكى از معانى ب در عربىهرشب یک داستان کوتاه: روی قبر سلطان محمود چه نوشته است؟
هرشب یک داستان کوتاه روی قبر سلطان محمود چه نوشته است سلطان محمود غزنوی گوری برای خود ساخت و به یکی از ندیمان گفت آیه مناسبی از قرآن پیدا کن که بر روی سنگ گور خود حک کنم به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران سلطان محمود غزنوی گوری برای خود ساخت و به یکی از ندیمان گفتهرشب یک داستان کوتاه: الله الله و استجابت دعا
هرشب یک داستان کوتاه الله الله و استجابت دعا شخصی در تاریکی شب در حال دعا با سوز و گداز الله الله می گفت شیطان نزد آن دعا کننده آمد به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران شخصی در تاریکی شب در حال دعا با سوز و گداز الله الله می گفت شیطان نزد آن دعا کننده آمد و گفت آن قدرهرشب یک داستان کوتاه؛ کور شدن یکی از بندگان مقرب
هرشب یک داستان کوتاه کور شدن یکی از بندگان مقرب حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست از جبرئیل پرسید جبرئیل عرض کرد الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران یه روز حضرت موسی بهرشب یک داستان کوتاه؛گوارايت باد اي ولي من!!!
هرشب یک داستان کوتاه گوارايت باد اي ولي من آنگاه ظرف آب را به حضرت زهرا س داد و پس از آنكه آشاميدن به او فرمود گوارايت باد اي مادر نيكوكاران پاك سرشت به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران ابن عباس از رسول خدا ص روايت كرده است آن حضرت روزي آب خواستند و نزد آن حضرهرشب یک داستان کوتاه :حضرت سلیمان(ع) و مورچه
هرشب یک داستان کوتاه حضرت سلیمان ع و مورچه روزی حضرت سلیمان ع در کنار دریا نشسته بود نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران روزی حضرت سلیمان ع در کنار دریا نشسته بود نگاهش به مورچه ای افتاد کهفلکیان، نادری و نعمتی هیأت انتخاب فیلمهای داستانی جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند
فلکیان نادری و نعمتیهیأت انتخاب فیلمهای داستانی جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدندطیبه فلکیان مهدی نادری و نقی نعمتی اعضای هیأت انتخاب فیلمهای داستانی سی و یکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران شدند به گزارش خبرگزاری فارس اعضای هیأت انتخاب بخش فیلمهای داستانی جشنواره فیلم کوتاهفیلمهای داستانی راه یافته به جشنواره فیلم کوتاه تهران
شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۸ ۲۸ فیلمهای داستانی راهیافته به بخش مسابقه جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند به گزارش ایسنا مهدی نادری نقی نعمتی و طیبه فلکیان از میان 983 فیلم داستانی رسیده به دبیرخانه سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران 79 اثر را برای حضور در بخش مسابقمعرفی فیلمهای داستانی راهیافته به جشنواره فیلم كوتاه «تهران»
فرهنگ و هنر رادیو و تلویزیون معرفی فیلمهای داستانی راهیافته به جشنواره فیلم كوتاه تهران اعضای هیأت انتخاب بخش فیلمهای داستانی جشنواره فیلم كوتاه تهران و فیلمهای داستانی راهیافته به بخش مسابقه این جشنواره معرفی شدند به گزارش خبرگزاری مهر طیبه فلکیان مهدی نادری و نقیانتشار یازده داستان کوتاه در کتابی به نام «بیست و سه»
فرهنگ و ادب کتاب انتشار یازده داستان کوتاه در کتابی به نام بیست و سه تازهترین مجموعه داستان آرش سالاری با عنوان بیست و سه از سوی نشر آرما منتشر شد به گزارش خبرنگار مهر دومین مجموعه داستان آرش سالاری با عنوان «بیست و سه» از سوی موسسه نشر آرما منتشر شد این کتا-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها