واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۳۱ شهريور ۱۳۹۳ (۰:۲۸ق.ظ)
علل فروپاشي سريع ارتش هاي خاورميانه در حوادث سياسي اخير گروه بين الملل خبرگزاري موج
به گزارش خبرنگار بين الملل خبرگزاري موج، حوادث سياسي اخير در خاورميانه از ليبي تا عراق و حتي فراتر از اين منطقه در افغانستان، نشان از ناکارآمدي ارتش مي دهد. ماموريت هاي آموزشي مي تواند به نيروها آموزش تير اندازي و راهپيمايي بدهد، اما؛ نمي تواند زير آتش مقاومت کنند. چند ارتش با وجود تسليحات برتر، آموزش و نفرات در درگيري هاي اخير سقوط کردند. فقط چند موردشان توانستند از عهده وقايع برآيند.
ارتش ليبي در مواجهه با شورشيان مسلح به تجهيزات سبک و با در نتيجه پشتيباني هوايي ناتو سقوط کرد. ارتش سوريه نيز با خروج برخي افسران و تشکيل اپوزيسيون افرسان آزاد روبرو شد.
ارتش عراق در مقابل چند هزار شبه نظامي داهش از هم گسيخت و تنها با کمک هاي خارجي توانست بر بخشي از سرزمين هاي از دست رفته اش تملک يابد و البته ارتش صدام حسين در عرض چند روز توسط ايالات متحده و متحدانش در سال هاي 1991 و 2003 نابود شد.
اين نتايج بر اثر اسلام يا ميراث استعمار نيست؛ زيرا حوادث مذکور تنها به خاورميانه محدود نشده است. به عنوان مثال بايد به عملکرد ارتش اوکراين در کريمه اشاره کرد. اين مسائل در اثر مشکلات سازماني و فردي است و بعيد است در سال هاي آتي حل شود و تأثيرات زيادي بر امنيت منطقه و اتحاد با قدرت هاي فرامنطقه اي خواهد داشت.
*ريشه يابي مشکلات:
ارتش يک سازمان است. اين نهاد با استخدام سربازان، يکپارچه سازي آنها در ساختارهاي ملي بدون در نظر گرفتن زمينه هاي اين افراد و آموزش ها با طيف گسترده اي سلاح از تفنگ تا هواپيماهاي جنگنده شکل مي يابد. ارتش بايد قادر باشد در کنار تغيير تهديدات و آموزه هاي نظامي حفظ شود. آنها بايد مانورهاي با مقياس هاي بزرگ و در سخت ترين شرايط را اجرا کنند.
اما اين سازمان در نتيجه فقدان افسران حرفه اي نتوانسته است اثربخشي خود را نشان دهد. افسران انتخاب شده بيشتر بر مبناي وفادريشان انتخاب مي شوند تا تسلط شان بر فنون جنگ. اين امر به نارضايتي و عدم اعتماد در ميان نيروهاي نظامي نسبت به مافوق منجر مي شود و در نتيجه فرماندهان نيز در موقعيت هاي لازم، شاهد از جان گذشتگي سربازان نيستند.
محققان علوم اجتماعي در دهه 1960 استدلال کردند که ارتش در کشورهاي در حال توسعه به ايجاد ملت هاي جديد کمک مي کند. مردم از مناطق و گروههاي متضاد گرد هم آورده مي شوند و در يک نهاد متحد مي گردند.
اما تجربه نشان داد منطقه گرايي، قبيله گرايي و فرقه گرايي با ناسيوناليسم کاهش نيافت.
فرماندهان نظامي کماکان به مناطق، قوم و فرقه خود متمايل هستند. سني ها در عراق تحت حاکميت صدام، شيعيان در عراق امروز، علوي ها در سوريه و پشتون ها در افغانستان نمونه اي از اين مورد هستند. در مقابل گروه هاي ديگر اغلب تحت ستم و بي عدالتي قرار مي گيرند. در مقابل ارتش قوم گرايي را نه تنها تداوم داد که تقويت نيز کرد. لکن ارتش مصر به عنوان تنها ارتش منطقه خاورميانه است که داراي اين شکاف ها نيست.
*چشم انداز اصلاحات:
انتظار مي رود يک کشور با ديدن کاستي هاي نظامي اش تغييرات سيستماتيک را در افسران خود شروع کند.
برخي از کشورهاي اروپايي به تهديدات ارتش انقلابي فرانسه اينگونه پاسخ دادند. اگرچه اين اقدام آنها موقتي بود. اما کشورهاي خاورميانه بعيد است به تهديدات گروه داعش اينگونه پاسخ بدهند. چنانکه عربستان در پاسخ به خطر داعش در مرز خود با عراق حصار ايجاد کرد. تبعيض در استخدام ها در ارتش و دولت نه تنها بايد کاهش يابد که لغو گردد. قبيله گرايي يک بخش مهمي از ارتش و دولت است.
غربي ها ممکن است که عدم مشارکت سياسي را علت اصلي نبود روح مبارزه ببينند، اما؛ در منطقه خاورميانه رهبران اصلاحات سياسي را آغازگر افراط گرايي و هرج و مرج مي دانند. شايد بزرگترين موانع بر سر اصلاحات اعتقاد به اين است که شبکه هاي قديمي پارتي بازي مي تواند از پس بحران هاي گذرا برآيند و همچنان به کار خود ادامه دهند.
زهرا سادات حسيني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]