واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
اگر تو مرا نمی شناسی ولی من تورا می شناسم
من ميهمان آن روز تو هستم كه از گوسفندت براى ما غذا فراهم كردى
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، ايام حج فرا رسيده بود. امام حسن و امام حسين - عليهما السلام - و عبدالله بن جعفر به همراه قافله اى براى انجام اعمال حج ، مدينه را ترك كردند. در بين راه از قافله عقب مانده و آن را گم كردند، خرج و خوراك آنها نيز با قافله بود، تشنه و گرسنه شدند و چيزى نداشتند كه بخورند، به سراغ خيمه اى كه در آن بيابان به چشم مى خورد رفتند، پيرزنى را در آنجا يافتند. به او گفتند: ما تشنه هستيم آيا نوشيدنى در نزد تو هست ؟ زن گفت : فقط گوسفندى دارم كه مى توانيد آن را بدوشيد و از شير آن استفاده كنيد. آنها از شير آن گوسفند نوشيدند. سپس گفتند: ما گرسنه نيز هستيم ، آيا غذايى نزد تو هست ؟ زن گفت : همان گوسفند را كه تنها دارايى من است سر ببريد تا برايتان غذا بپزم . يك نفر از آنها برخواست و گوسفند را ذبح كرد و پوست آن را كند و پيرزن غذا پخت و آنها خوردند و برخاستند تا بروند، به هنگام خداحافظى گفتند: ما از طايفه قريش هستيم ، اگر از سفر حج سالم مراجعت كرديم ، تو نزد ما بيا تا نيكى تو را جبران كنيم . اين را بگفتند و رفتند.
چيزى نگذشت كه شوهر آن زن به خيمه بازگشت و زن جريان ميهمانان و ذبح گوسفند را براى او تعريف كرد. مرد عصبانى شد و گفت : چرا گوسفند مرا براى عده اى كه نمى شناختى كشتى ؟ مدتى از جريان گذشت . فقر و تنگدستى آن زن و مرد را آزار مى داد تا اين كه سرانجام مجبور شدند به مدينه روند تا سر و سامانى به زندگى خود دهند. وارد مدينه شدند و به حفر چاه و جارى كردن آب مشغول شدند و با مزدى كه مى گرفتند زندگى مى گذراندند. روزى آن پيرزن از كوچه اى عبور مى كرد، امام حسن (ع ) جلوى در خانه اش نشسته بود و او را شناخت ، ولى پيرزن آن حضرت را نشناخت . حضرت غلام خود را دنبال آن زن فرستاد، آن زن آمد، به او فرمود:
آيا مرا مى شناسى ؟
زن گفت : نه ،
حضرت فرمود: من ميهمان آن روز تو هستم كه از گوسفندت براى ما غذا فراهم كردى !
زن گف ت : ولى من به ياد نمى آورم .
حضرت فرمود: مانعى ندارد، اگر تو مرا نمى شناسى من تو را مى شناسم . آنگاه دستور داد هزار گوسفند براى او خريدارى كردند و هزار دينار هم پول نقد به او داد، و او را با غلامش نزد امام حسين (ع ) فرستاد. امام حسين (ع ) به زن فرمود:
برادرم حسن چقدر به تو كمك كرد؟
زن گفت : هزار دينار و هزار گوسفند. امام حسين نيز دستور داد همان مقدار به او كمك كرد.
سپس او را با غلام خود به منزل عبدالله بن جعفر فرستاد، عبدالله گفت :
امام حسن و امام حسين - عليهما السلام - چقدر به تو كمك كرده اند؟
زن گفت : روى هم دو هزار دينار و دو هزار گوسفند. عبدالله دستور داد دو هزار دينار و دو هزار گوسفند به او دادند، سپس گفت : اگر اول نزد من آمده بودى آن دو بزرگوار را به زحمت نمى انداختى (و همه اين مقدار را من به تو مى دادم ).
زن با آن همه مال و ثروت نزد شوهر خود بازگشت
المحجة البيضاء، ج 4، ص 216
۰۱/۰۶/۱۳۹۳ - ۱۶:۲۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]