تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799556919




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وحدت و توحيد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وحدت و توحيد
وحدت و توحيد نويسنده: دكتر احمد بهشتى مساله وحدت و توحيد، از مسائلى است كه همواره فكر انسان را به خود مشغول داشته است. برخى وحدت شهودى شده و برخى به وحدت وجود گراييده‏اند. وحدت‏وجود برخى به معناى وحدت موجود است; بدون اين كه سخن از تجلى ‏يا تشكيك به ميان آورند. اين همان وحدت وجودى است كه فقيهان را بر آن داشته كه به كفر و نجاست قائلان به آن، فتوى دهند (1) . عارف، وجود و موجود را يكى مى‏داند; ولى معتقد است كه‏ ما سوى‏الله همه، تجليات اويند. خورشيد حقيقت وجود است كه با تجليات خود، تمام مراتب عالم امكان را منور ساخته و هر چه برآن، نام هستى مى‏نهيم ، جلوه‏هاى ذات بيمانند و پرفروغ اويند. صدرالمتالهين هرچند قائل به تشكيك شده، ولى با توجه به اين‏كه معلول را شانى از شوون علت مى‏داند، و معتقد است كه معلول، جز فقر محض و تعلق صرف نيست. معلوم مى‏شود كه او نيز گرايش به‏عرفا پيدا كرده و از معلوليت، وجود استقلالى در برابر علت، نفهميده است. در مقابل وحدت وجود، كثرت وجود است. آنهايى كه به كثرت وجود گراييده‏اند ، معتقدند كه وجود، حقيقت واحد نيست، بلكه حقايقى‏مستقل و متباين است و بنابراين، هيچگونه سنخيتى با يكديگر ندارند و اگر چنين باشد، چگونه ممكن است كه ماسوى‏الله را هركدام آيتى از وجود حق بدانيم. با اين كه آيت، به معناى نشان‏است و محال است كه نشان از صاحب نشان، بى‏نشان باشد. قرآن كريم، همه‏جا ممكنات را به عنوان آيات مطرح كرده و از انسانها خواسته است كه در آيات خدا فكر كنند و از طريق مطالعه‏در آيات، خدا را بشناسند و به حق بودن و حكيم بودن او پى‏ببرند. چنان كه فرموده: (ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل و النهار لايات لاولى‏الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك‏فقنا عذاب النار) (2) . «در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز، براى صاحبان‏خرد، آياتى است. آنان كه ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده،ياد خدا مى‏كنند و درباره آفرينش آسمانها و زمين مى‏انديشند (ودرپرتو تفكر روشن به اينجا مى‏رسند كه مى‏گويند:) پروردگارا ، اين‏را به باطل نيافريده‏اى منزهى تو. پس ما را از عذاب آتش نگاه‏دار» . اگر آيات خدا باطل نيست، حق است و اگر حق است، حق مطلق نيست; ولى مى‏تواند از حق مطلق خبر دهد. نه باطل، آيت‏حق است و نه‏ظلمت، آيت نور و نه ظل و سايه، آيت ‏حرور. بينش و گرايش وحدت يا كثرت وجودى، حكايت روشنى از اصالت وجوددارد; ولى در مقابل اصالت وجود و واقعيت داشتن هستى و منشاآثار بودن آن، اصالت ماهيت، مطرح است; حال آن كه ماهيت‏ يا چيستى شيى، هنگامى واقعيت‏دار مى‏شود و آن‏گاه، منشئيت آثار مى‏يابد، كه هستى يابد. اگر تحقق هر چيزى به هستى است، پس هستى ‏متحقق بالذات و چيستى متحقق بالعرض است. اگر با نگاه اصالت ماهيتى به جهان بنگريم، هيچگونه سنخيتى ‏ميان اشيا، نمى‏يابيم ، چرا كه ماهيات، خاستگاه كثرتند، نه وحدت. قرآن كريم، فكر و ذهن و بينش و شهود ما را به سوى وحدت، سوق‏ مى‏دهد، نه به سوى كثرت. خداوند متعال مى‏فرمايد: (و ما امرنا الا واحده) (3) . «امر ما جز يكى نيست‏» . و صد البته كه امر او چيزى جز فعل او نيست; چرا كه مى‏فرمايد: (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون) (4) . «همانا امر خدا چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، به اوگويد: باش و او باشد» . فعل واحد، مبدا واحد دارد. پس فاعل هم يكى است; گفتن اين كه‏« او يكى است‏» كار ساده‏اى نيست. اگر ذهنمان را ورزش و پالايش‏ندهيم، خيال مى‏كنيم يكى بودن او مانند يكى بودن كوه يا درخت ‏يا ماه يا خورشيد يا ستاره يا زيد و عمرو است; حال آن كه چنين‏نيست اميرالمومنين(ع)فرمود: «كل مسمى بالوحده غيره قليل‏» (5) . «هرچيزى غير او كه برآن ، نام وحدت و يگانگى نهند، كم است‏» . بنابراين، بايد ذهن انسان، از وحدت عددى -كه با آن، آشنايى‏كامل دارد- فراتر رود; هرچند وحدت عددى، وحدتى ست ‏حقيقى و نه‏از سنخ وحدتهاى غير حقيقى ، ولى وحدتهاى حقيقى داراى مراتبى ‏است. يكى از اين مراتب، همان وحدت عددى است وحدت عددى، قابل‏تكرار و كثرت است. هر اندازه واحدهاى عددى بيشترى در كنار هم‏نهيم، يا برهم انباشته كنيم، به كثرت بيشتر يا بزرگترى مى‏رسيم. آرى قطره‏قطره جمع گردد، وانگهى دريا شود. پس وحدت عددى ، كمترين و كوچكترين است. آيا وحدت خداوند، از سنخ چنين وحدتى است؟ چنين خدايى، كوچك و بى‏شكوه و كم‏اهميت است‏اين خدا چيزى يا كسى نيست كه در برابر خود ما را به حيرت آورد و رازمنديش ما را به شگفت اندازد. اين نه آن خدايى است كه ‏نيایشگر، خاضعانه از او تقاضا كند كه: «رب زدنى حيره‏» (6) . «بار پروردگارا بر حيرتم بيفزاى‏» .امام سجاد(ع)در راز و نياز عاشقانه و متحيرانه خود به‏پيشگاهش عرض كند: «و حارت فى كبريائك لطائف الاوهام‏» (7) . «در بزرگى و عظمت‏بى‏كران تو اوهام و پندارهاى لطيف، به حيرت فرو رفت‏» . امير المومنين(ع) از وحدتى ديگر سخن مى‏گويد: وحدتى كه باتناهى و قلت و محدوديت، بيگانه است; بلكه لايتناهى و نامحدوداست و اگر بگويى كثرت دارد بايد توجه كنى كه اين كثرت هم كثرت ‏عددى نيست; چنانكه وحدت او هم وحدت عددى نيست. بنابراين، وحدت ‏عددى هرچند وحدت حقيقيه است، ولى وحدت حقيقيه غير حقه است. پس‏بهترين نامى كه مى‏توان بر او نهاد، اين است كه بگوئيم وحدت او،وحدت حقيقيه حقه است. بدين جهت است كه تحليل عقلانى ما از عبارت كوتاه نهج‏البلاغه-كه يكى از متون معتبر دينى است- چنين نتيجه مى‏دهد كه يگانگى و وحدت او در سلسله مراتب وحدت و يگانگى، فوق همه مراتب است. وحدتى كه با عدم تناهى و نامحدود بودن، همراه و مساوق است. با اين بينشى كه درباره وحدت او پيدا كرديم، بر مى‏گرديم به‏وحدت امر او كه همان فعل او است، هرچند در آيه‏اى كه ذكر شد، ازآن تعبير به قول شده است، چرا كه اميرالمومنين(ع) فرمود: «يقول لمن اراد كونه «كن فيكون‏» لا بصوت يقرع و لا بنداء يسمع و انما كلامه سبحانه فعل منه انشاه لم يكن من قبل ذلك‏كائنا و لو كان قديما لكان الها ثانيا» (8) . «به هركه اراده هستى او كند، گويد: باش پس باشد، نه به ‏آوازى كه در گوشها فرو رود و نه ندايى كه شنيده شود. همانا سخن‏او فعل اوست كه آن را ايجاد كرده و از پيش، موجود نبوده و اگر قديم بود ، خدايى ديگر بود» . بنابراين، با استفاده از قرآن، مى‏گوييم: امر او يگانه است وبا استفاده از خطبه علوى فوق ، مى‏گوييم: امر او همان فعل اوست. پس فعل او هم يگانه است. چنانكه ذات او يگانه است; ولى همان ‏طوريكه يگانگى ذات او به وحدت حقيقيه حقه است، بايد يگانگى فعل اوهم از سنخ وحدت عددى نباشد; چرا كه فعل او نيز نامتناهى است. پس فعل او نيز به وحدت حقيقيه حقه، موصوف است. اينجا جاى سوال است كه چه فرقى است ميان ذات او و فعل او؟ پاسخ اين است كه فرق، معلوم است ذات، اصل است و فعل، فرع. فرع، تابع و اصل، متبوع است. وحدت خداوند، وحدت حقيقيه حقه‏اصليه و وحدت فعل، وحدت حقيقيه حقه ظليه است. اينگونه تعبيراتى كه در متون اصيل دينى آمده، نياز به تحليل‏عقلانى از نگاه برون دينى دارد و چنين كارى مربوط ست ‏به حوزه ‏فلسفه دين. قصد ما اين نيست كه مطالعات فلسفى و كلامى و عرفانى را برتعبيرات دينى تحميل كنيم و به گونه‏اى ، گرفتار تفسير به راى ‏شويم. ولى قطعا در اين تحليلات عقلانى فلسفه دينى ، مطالعات كلامى ‏و فلسفى و عرفانى -بلكه منطقى و علمى- به ذهن ما اين توانايى‏را داده كه بتوانيم قضيه وحدت خدا و وحدت فعلش را تحليل عقلانى‏كنيم. در اين تحليل عقلانى راهى نداريم كه از اصالت ماهيت ، روى‏گردان شويم و وحدت شهود را هم قانع كننده نينگاريم و رو به‏وحدت وجود آوريم. آن هم نه وحدت وجود صوفى عامى -كه همه چيز را خدا مى‏پندارد- و نه وحدت وجود «ذوق‏التاله‏» (9) كه هم اصالت رابه وجود مى‏دهد و وجود را منحصر در واجب‏الوجود مى‏كند و هم اصالت‏را به ماهيت مى‏دهد و موجوديت واجب را عين ذات و موجوديت ماهيات‏را به معناى انتساب آنها به وجود مى‏داند; بلكه وحدت وجودى كه‏عارف مى‏گويد و ما سوى‏الله را تجليات مى‏داند، نه موجودات و اگراز اين حد، تنزل كنيم، تنها وحدت تشكيكى را پذيرا مى‏شويم. حال به سراغ توحيد مى‏رويم. اميرالمومنين(ع)در وصيت‏خود به‏فرزند برومندش امام حسن مجتبى(ع)فرمود: «واعلم يا بنى انه لو كان لربك شريك لاتتك رسله و لرايت ‏آثار ملكه و سلطانه و لعرفت افعال‏له و صفاته‏» (10) . «فرزندم، بدان كه اگر پروردگارت را شريكى بود، پيامبرانش‏نزد تو مى‏آمدند و آثار پادشاهى و تسلط او را مى‏ديدى و افعال وصفاتش را مى‏شناختى‏» . آيا اين استدلالها درست است؟ آيا تحليل عقلانى اين قضايا ما رابه يك داورى مثبت مى‏رساند، يا يك داورى منفى؟ چرا استدلالها درست نباشد؟ اگر بر اين جهان واحد، خدايان‏متعدد، حكومت مى‏كنند، چرا پيامبران و فرستادگان، همه از جانب‏يك خدا باشند؟ چرا بقيه، فرستادگانى گسيل نكنند، تا مردم از آنها و خواسته‏ها و نظامات و شرايع آنها اطلاع پيدا كنند؟ چراآنها آثار ملك و سلطنت‏خود را به مردم نشان نمى‏دهند؟ چرا از افعال آنها كه مظاهر صفات آنها و از صفات آنها كه مظاهر ذوات ‏متعدد و متكثر آنهاست، خبرى نباشد؟ چرا بر عالم امكان، وحدت‏نظام و يگانگى و انسجام حاكم باشد، تا ما از وحدت مصنوع، به‏وحدت صانع و از وحدت آفريده، به وحدت آفريننده استدلال كنيم؟ جالب اين كه اميرالمومنين(ع)در عبارتى قبل از عبارت فوق، به‏تحليل عقلانى دين پرداخته و خود با نگاه برون‏دينى به محتواى ‏دين، وارد فلسفه دين شده است. در عبارت زير دقت كنيد: «واعلم يا بنى ان احدا لم ينبى عن الله كما انبا عنه‏الرسول(ص)فارض به رائدا و الى النجاه قائدا» (11) . «پسرم بدان كه هيچ‏كس مانند پيامبر خدا(ص)از خدا خبر نداده. پس از او به عنوان پيشرو و قائد نجات، خشنود باش‏» . خبر دادن از خدا، به دو صورت قابل تفسير است: يكى اين كه‏درباره خدا حقايقى گفته و معارفى آورده كه هيچ‏كس بهتر از آن‏نگفته و نياورده است. ديگرى اين كه احكام و قوانين و اخلاقيات و مطالبى از خداوند نقل قول كرده كه هيچ‏كس بهتر از آن، نقل نكرده‏است. حتى پيامبران سلف هم به چنين قله رفيعى دست نيافته‏اند. بنابراين، خود رهبران دين، راه تحليل عقلانى و نگاه برون‏ دينى‏را بر ما گشوده و بناى فلسفه دين را پى افكنده‏اند. به همين جهت‏است كه ما حق داريم درباره آيه زير به تحليل عقلانى بپردازيم: (لو كان فيهما آلهه الا الله لفسدتا) (12) . «اگر در زمين و آسمان، خدايانى غير از خداى يكتا بودند ،زمين و آسمان به فساد و تباهى كشانده مى‏شدند» . تحليل عقلانى اين است كه آيا استدلال فوق، جدلى و اقناعى است‏يا برهانى و يقينى؟ برخى گمان مى‏كنند كه جدلى و اقناعى است;چرا كه در صورتى تعدد خدايان موجب فساد زمين و آسمان مى‏شود كه‏خدايان باهم سر ناسازگارى داشته باشند; اما اگر باهم كنار بيايند و با تشكيل جلسات مشورتى با هم تفاهم كنند و تصميمات‏مشترك بگيرند، فسادى لازم نمى‏آيد. خدايان چرا باهم تفاهم نكنند؟ عدم تفاهم، يا نتيجه جهل است‏يا نتيجه هواى نفس. خدايان نه‏جاهلند و نه اسير هواى نفس. ولى در يك نگاه عميق، معلوم مى‏شود كه استدلال آيه، برهانى و يقينى است. آيه مى‏خواهد بگويد: تعدد ذوات خدايان، مستلزم تعدداراده‏ها، و تعدد اراده‏ها، مستلزم تعدد افعال و ناهماهنگى‏آنهاست و بنابراين، راهى براى تفاهم و توافق و سازش وجود نداردو تعدد آلهه ، نتيجه‏اى جز فساد در زمين و آسمان نخواهد داشت. چنين نگاهى به آيه، نگاه فلسفه دينى است. با اين نگاه‏ برون‏دينى، هرچه جلوتر رويم، به عقلانيت دين -مخصوصا در بخش‏عقايد- بيشتر پى مى‏بريم. اين عقلانيت، ما را به حقانيت مى‏رساند. اعتقاد به عقلانيت و حقانيت، انسان را از ترديد و دودلى رها مى‏كند و با اطمينان خاطر، راه سعادت را جز راه دين -آنهم دين‏يگانه اسلام- نمى‏شناسد. نگاهى به برهان فرجه‏اصل اين برهان، مستفاد از روايتى است از امام صادق(ع)مخاطب‏سخن، مرد زنديقى است كه منكر اصل الوهيت است. منتهى از آنجا كه‏قصدش شبهه‏ تراشى است، گاهى منكر اصل الوهيت مى‏شود و گاهى دست ‏به ‏دامن فرض تعدد خدايان مى‏شود. از آنجا كه روايت طولانى است، ما از نقل متن آن، خوددارى‏ مى‏كنيم طالبان مى‏توانند براى مطالعه متن، به كتاب كافى مراجعه‏كنند (13) . حضرت مى‏فرمايد: اگر قائل به دو مبدا شويم، يا هر دوى آنها قوى يا يكى از آنها قوى و ديگرى ضعيف يا هر دوى آنها ضعيفند. در صورت اول، بايد يكى از آنها ديگرى را مغلوب كند و گرنه فساد عالم، لازم آيد و در صورت دوم، همان كه قوى است، خداست و در صورت سوم، هيچ‏كدام لايق خدايى نيست. در صورتى كه قائل به دو خدا شويم، يا از هر جهت، باهم اتفاق‏دارند يا باهم فرق دارند. اگر از هر جهت، باهم اتفاق دارند، تعدد باطل است; چرا كه نظام‏واحد و تدبير واحد، حكايت از وحدت و يگانگى خدا دارد. و اگر باهم فرق دارند، بايد ميان آنها فرجه باشد، فرجه هم يك‏ واجب قديم است. پس سه واجب‏الوجود داريم. از فرض سه واجب، لازم‏است دو فرجه ديگر هم فرض كنيم. بنابراين، مى‏شوند پنج واجب. ميان اين پنج واجب، بايد چهار فرجه ديگر فرض كرد. بنابراين، نه‏واجب داريم و بدين ترتيب، بى‏نهايت واجب‏الوجود خواهيم داشت. مرحوم فيض كاشانى به تحليل عقلانى حديث پرداخته و بانگاهى ‏برون‏دينى به آن، كارى فلسفه دينى انجام داده است. او مى‏گويد: جمله «لم لا يدفع كل منهما صاحبه‏» (14) برهانى است كه به سه‏قاعده فلسفى اشاره مى‏كند: 1 - صانع عالم بايد قوى در ايجاد و تدبير همه موجودات باشد. 2 - يك حادثه شخصى را نمى‏توان منسوب به دو ايجاد از ناحيه دوخالق و دو موجود دانست. 3 - ترجيح بلا مرجح محال است. يعنى محال است كه يك حادثه بدون‏هيچ رجحانى به يكى از دو مبدا انتساب پيدا كند. سپس درباره جمله «لم يخل من ان يكونا متفقين من كل وجه اومفترقين من كل جهه‏» مى‏فرمايد: برهان ديگرى است كه بر سه مقدمه‏عقلى استوار است: 1 - دو چيزى كه از هر جهت متفقند، چون ما به ‏الامتياز ندارند، متعدد نيستند. 2 - دو چيزى كه از هر جهت مفترقند، صنع و تدبير يكى مرتبط به‏صنع و تدبير ديگرى نيست و بنابراين، محال است كه از آنها دو امر واحد شخصى پديد آيد. 3 - اجزاى عالم چنان به يكديگر مرتبطند كه گويى مجموع عالم‏شخص واحدى است (15) . پس از آن مى‏گويد: جمله «ثم يلزمك ان ادعيت اثنين فرجه ما بينهما» يا برهان ثالثى است‏يا تنوير و تشييد برهان دوم است واز آنجا كه در برهان دوم، دو مبدا را متفق من جميع‏الجهات و مفترق من جميع‏الجهات فرض كرد، مى‏خواهد آن برهان را به اين صورت‏تكميل كند كه دو مبدا را متفق از بعض جهات و مفترق از بعض‏جهات فرض كند. در اين صورت، ما به‏الافتراق آنها غير از ما به‏الامتياز آنهاست (16) . پى‏نوشت: 1) العروه‏الوثقى(مباحث طهارت و نجاست). 2) آل عمران: 190 و 191. 3) القمر: 51. 4) يس: 82. 5) نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 64، ص 146. 6) مضمونى است كه در برخى از ادعيه آمده است. 7) نهج‏البلاغه فيض الاسلام، خطبه 228، ص 737. 8) الصحيفه‏ السجاديه الكامله، صفحه 129 دعاى‏ 32 (المستشاريه‏ الثقافيه للجمهوريه‏ الاسلاميه الايرانيه بدمشق. 9) يكى از اساطين مكتب ذوق التاله، علامه دوانى است. 10) نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 31، ص 909. 11) همان. 12) الانبياء: 23. 13) الكافى، ج‏1، ص 81(كتاب التوحيد). 14) الشافى، ص 41 و 42. 15) همان، ص 42. 16) همان. منبع: مكتب اسلام-سال 1378-شماره 11/الف
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن