تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند متعال، به بنده‏اش در هر روز نصيحتى عرضه مى‏كند، كه اگر بپذيرد، خوشبخت و ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799707460




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير آمده است. جام جم: خواص دوپهلو«خواص دوپهلو» عنوان سرمقاله‌ روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي خوانيد؛بيش از هفت ماه از برگزاري انتخابات باشكوه رياست‌جمهوري دهم سپري شده و كشور طي اين مدت شاهد اتفاقات گوناگون و بعضاً بي‌سابقه‌اي بوده است.در طول اين مدت، جريان‌هاي سياسي، شخصيت‌ها و نخبگان عرصه‌هاي گوناگون، اپوزيسيون داخل و خارج كشور و همه و همه ديدگاه‌ها و نظرات خود را درباره وقايع مختلف اعلام كرده‌اند. برخي صريح و شفاف و بعضي هم در لفافه، كنايه‌آميز يا دوپهلو. آنان كه صريح و شفاف موضعي له يا عليه اتخاذ كرده‌اند، هم تكليف خودشان را روشن كرده‌اند و هم تكليف مردم با آنها روشن است؛ اما آنان كه همواره به‌گونه‌اي اعلام موضع كرده‌اند كه هم چيزي گفته باشند و هم به گمان خود جانب احتياط را رعايت كرده باشند و به‌قولي تلاش كنند نه سيخ بسوزد و نه كباب، با سوالي جدي روبه‌رو هستند و آن چرايي اين نحو موضع‌گيري است؟اين نوشتار بر آن است تا برخي دلايل اين دو پهلويي را بازشناسي كند.1)‌ برخي خواص مورد نظر، در جريان رقابت‌هاي انتخاباتي علناً يا در خفا پشت سر نامزدهاي ناكام انتخابات بويژه آقاي موسوي بودند و شكست اين نامزدها، شكست آنان نيز محسوب مي‌شد. لذا شايد حداقل در وهله اول از آنچه پيش آمد خيلي ناراحت نبودند و اميد داشتند اعتراضات غيرقانوني به جايي برسد، خصوصاً آنكه بعضاً پيش‌بيني هم كرده بودند!‌اين خواص از سويي هم به دليل روحيه محافظه‌كاري، هم تعلقات يا رودربايستي كه با نظام و رهبري داشتند و هم نگران از اين كه همه تخم‌مرغ‌هايشان را در سبد آقاي موسوي بگذارند، يا سكوت پيشه كردند و يا حداكثر مواضعي دوپهلو اتخاذ كردند.2)‌‌ غالب خواص مورد نظر، همچنين نسبت به نامزد پيروز نه اين كه انتقاد داشتند يا رقيب بودند، بلكه به‌دلايلي درست يا غلط به مرز كينه و نفرت نزديك شده‌اند و پيروزي قاطع دوباره احمدي‌نژاد آتش اين كينه را برافروخته بود.بزرگ‌ترين اشتباه اين گروه از خواص اين بود و هست كه آنچه پس از انتخابات رخ داد را ادامه رقابت‌هاي انتخاباتي تلقي كردند و متوجه نشدند يا نخواستند متوجه بشوند كه ماجرا ديگر بحث انتخابات و احمدي‌نژاد نيست بلكه موضوع فراتر از آن است و انتخابات براي عده‌اي صرفاً بهانه‌ برخي ساختارشكني‌ها و زيرپا گذاشتن اصول شده است.3‌ عدم تشخيص حق از باطل، دليل ديگر رفتار دوپهلوي برخي خواص است. اين‌كه در شرايط فتنه، اوضاع غبارآلود است و تشخيص حق از باطل دشوار در جاي خود صحيح است ولي اين‌كه خواص هم نتوانند حق را از باطل تشخيص دهند فقط به غبارآلود بودن صحنه برنمي‌گردد بلكه به چشم و دل اين گروه از خواص نيز مربوط مي‌شود. چشم و دلي كه نتواند حق را ببيند و آن را تشخيص دهد بايد به خود بازگردد و علت آن را در خود جستجو كند. شايد چرب و شيرين دنيا مانع اصلي اين تشخيص باشد!بحث در اين نيست كه همه حق يك طرف جمع شده است و همه باطل طرف ديگر كه در چنين حالتي عنوان «فتنه» مصداق نداشت و «بصيرت» لازم نبود.بحث در تشخيص دو جبهه است. جبهه حق و جبهه باطل. در جبهه حق نيز ممكن است خطاهايي رخ دهد كه داده است و در جبهه باطل نيز ممكن است حرف‌هاي حقي هم باشد كه هست.اين‌كه چه كساني شروع‌كننده بودند و چگونه شروع كردند و توجه به اين‌كه نتيجه‌ اين رفتار چه بود و چه كساني از اين رفتار حمايت كردند، مي‌تواند به تشخيص جبهه حق از باطل كمك كند.4)‌ عامل ديگر رفتار دوپهلوي برخي خواص، ضعف در ولايت‌پذيري و التزام به آن است. اين ضعف در عمل و در صحنه واقعي رويدادها خود را نشان مي‌دهد و اگر صدها بار از رهبري تجليل شود يا گفته شود توجه به سخنان رهبري حلال مشكلات است، اما در عمل التزام نشان داده نشود، مشكلي حل نخواهد شد.اگر بصيرت مهم‌ترين عامل برون‌رفت از فتنه‌هاست كه هست، ولايت نقطه نهايي بصيرت است و هيچ‌كس بدون پيروي از ولي‌ حق نمي‌تواند به بصيرت دست يابد.5)‌ از ديگر عوامل رفتار و مواضع دو نبش برخي خواص، «عافيت‌طلبي» است. برخي خواص ممكن است واقعاً نه علاقه‌اي به نامزدهاي ناكام داشته باشند و نه تقابلي با نامزد پيروز. حقيقت را هم ممكن است بدانند و در تشخيص آن مشكلي نداشته باشند، اما «عافيت‌طلبي» و ميانه راه رفتن براي مصون ماندن از هزينه‌‌هاي احتمالي، آنان را از بيان آشكار حق باز مي‌دارد. اين گروه نيز عملاً كمكي به جبهه حق نمي‌كنند و در شرايط فتنه مثل ديگر خواص دوپهلو رفتارشان به نفع جبهه باطل تمام مي‌شود.و اما سخن آخر ما با اين گروه از خواص يعني آناني كه تاكنون به هر دليل، از موضعگيري شفاف پرهيز كرده‌اند اين است كه: انتخابات رياست جمهوري تمام شده است و دولت قانوني مستقر شده و مشغول فعاليت‌ها و انجام وظايف خويش است. آنچه پس از انتخابات رخ داد، اگر بپذيريم در آغاز اعتراض به نتيجه انتخابات بود و هيجانات مربوط به اين مساله، ولي با اعلام نهايي نظر نهادهاي قانوني و سخنان رهبر معظم انقلاب ديگر جاي هيچ توجيهي براي آنها باقي نمانده است خصوصاً آن كه بتدريج جريان‌هاي معاند نظام بر اين موج سوار شدند و كردند آنچه را همه مي‌دانيم و تكرارش هم ملال‌آور است. مردم خداجوي، انقلابي و هوشيار كشور نيز با حضور در حماسه 9 دي به همه اتمام حجت كردند و نشان دادند براي تبعيت از رهبري و حمايت از نظام خودشان منتظر خواص نمي‌مانند.خواص مورد نظر هرچند دير شده است اما هنوز مي‌توانند با موضعگيري شفاف و بيان صريح عليه فتنه‌جويان و ظلم بزرگي كه با ادعاي تقلب به نظام و مردم شد، در جبهه حق قرار گيرند. اين گروه البته مي‌توانند انتقادات خود به دولت و تاكيد بر پيگيري برخي خطاها و اشتباهاتي كه در جبهه حق رخ داد و در جاي خود بسيار تاسف‌برانگيز است را دنبال كنند. اين گروه همچنين مي‌توانند از هم‌اكنون براي انتخابات‌ آينده برنامه‌ريزي كنند و مجدداً در چارچوب نظام و قانون به نشاط سياسي جامعه رونق ببخشند.مردم سالاري: از «واقعه سازي» تا «شايعه سازي»«از واقعه سازي تا شايعه سازي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛پنج شنبه شب هفته گذشته، رسانه ملي برچشمان منتظر مناظره ، خاکستري آغشته با نمک پاشيد و براي آتش آناني که تداوم مناظره هاي واقعي را التيام بخش حوادث اجتماعي بعد از انتخابات 22 خرداد مي دانستند، آب سرد پاشيد.مناظره يعني دو طرف در حقيقت و ماهيت چيزي يا پديده اي با يکديگر بحث و مجادله نمايند تا بينندگان يا شنوندگان يا خوانندگان مناظره به مصدق آيه مبارکه قرآن کريم:«فبشرعباد الذين يستمعون القول فيتبعون  احسنه... »به تبعيت از قول احسن هدايت شوند و نتيجه بحث و گفت وگو، سوال و جواب ،نقد و نظر «واقعه سازي»يک رويداد يا موضوع در نزد اهل نظر و فاصله گرفتن از «شايعه سازي»  را سزاست.در جوامع مدرن و امروزي کار اصلي رسانه ها «واقعه سازي» است، لذا اگر چه رسانه ها، خود شايعه را به وجود نمي آورند، اما به عنوان واسطه آن را تقويت مي کنند و يا گاهي با  دادن نظراتي که مردم را تشنه قبول شايعات مي کنند، شايعه سازي را تقويت مي نمايند.به دنبال وقايع بعد از انتخابات و ابهامات فراوان شکل  گرفته در اذهان عمومي، وعده داده شد که رسانه  ملي با رويارويي ديدگاه هاي مختلف در مورد زواياي پنهان و مبهم وقايع به افکار  عمومي کمک خواهد کرد.تا پاسخي بر سوالات خود بيابد و حرف هاي شنيده و ادعاهاي يکسويه را در ترازوي منطق قرار دهد و خود را به وادي حقيقت برساند و در چند مناظره برگزار شده طي دو هفته گذشته، افکار عمومي آهسته، آهسته مي خواست باور کند که گويا اراده «واقع نمايي» در رسانه  ملي رنگ حقيقت دارد. مي گويند دختري کوچک براي يکي از مسوولين آموزش و پرورش نوشته بود که پدرم آن قدر با ما، (خانواده اش)، بدرفتاري کرده بود که چون ديشب به خانه آمد و در اتاق به برادرم گفته: پسرم! من و برادرم از خوشحالي شنيدن اين کلمه تا صبح نخوابيديم. رسانه ملي در چند ماه گذشته آنقدر يک سويه سخن گفته بود و آنقدر بين افکار عمومي و واقعيت فاصله ساخته بود که وقتي اجازه داد راوياني از درون واقعيت ها سخن از چيستي و هستي مسائل بر زبان آورند، همگان از خوشحالي به آسمان خيال  پرواز کردند و آناني که به شرکت کنندگان در مناظره خرده مي گرفتند که ابزار جلب بيشتري براي جعبه جادويي شده اند را افراطي ناميدند و به آينده اين رويکرد بسي اميد بستند.اما اتفاق پنج شنبه شب آب سردي به آتش اميد آنها افکند، طرفين شرکت کننده در مناظره نه تنها اختلافي و بحثي با هم نداشتند، که هر دو درخت افراط را آبياري کردند و سخنان مناظره کنان چند جلسه گذشته را در غياب آنها به سخره گرفتند و نگران از تاثير احتمالي آن سخنان، برآن بودند که آن را خنثي کنند و راه گشوده شده بر «واقعه سازي» را مسدود و تلا ش دلسوزانه پي گرفته شده را ناکام وهمچون گذشته به همگان القا نمايند که جز نگاه سياه وسفيد، نگاه ديگري را باور نکنند! دو طرف مناظره بر يکي از طرفين مناظره کننده هاي قبلي که با آنها همسو نبودند تاختند و نه بر يکديگر.دليل مجري از اين شکل ومحتواي مناظره عدم قبول ديگران براي شرکت در مناظره بود.به هر علت از جمله علتي که مجري برنامه «روبه فردا» بر آن تکيه داشت اين برنامه نه تنها مناظره نبود بلکه مباحثه هم نبود و به لحاظ اخلا ق رسانه اي طعن و تمسخر شرکت کنندگان قبلي که احترامي به اين برنامه روا داشتند و آبرويي به آن دادند نه حق بود ونه انصاف و نه مفيد، زيرا اين تصور که گفتمان رسانه ها مستقيما در افکار عمومي تغيير ايجاد مي کند، پنداري غير علمي و ساده بينانه است، بلکه اين گفتمانها فقط مي تواند به افراد کمک کند تا به نظرات خود شکل دهند و براي حضور در يک فضاي تعاملي تعريف پيدا کنند. برنامه «روبه فردا»ي پنج شنبه شب نه با طبيعت افکار عمومي سازگاري داشت و نه با طبيعت گفتمان رسانه اي.كيهان: جاي خالي سخنگو«جاي خالي سخنگو»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي‌خوانيد؛1- در فضاي غبارآلود فتنه كه شك و دودلي و ترديد دائماً و بي وقفه ميان افراد جامعه پمپاژ مي شود و شيپورهاي فريب با سرو صداي فراوان در اذهان عمومي دميده مي شود تشخيص حقيقت و تبيين آن مي تواند ترديدها را از اذهان و افكار عمومي دور كند و غبار فتنه را فرو نشاند.روشنگري و تبيين خط حقيقت و افشاي جريان باطلي كه تنها نقاب حق بر چهره زده مسئوليت بزرگ خواص و دستگاه هاي مسئولي است كه در اين زمينه نقش محوري و اساسي دارند.ناگفته پيداست كه اگر خواص و دستگاه هاي مسئول در دوره فتنه به وظيفه خود عمل كنند فضاي غبارآلود از جامعه رخت برخواهد بست و شفافيت مانع پيشروي فتنه خواهد شد.فارغ از نقش كليدي و حساس خواص در دوره فتنه، دستگاه هاي مسئول در حاكميت نيز هر كدام وظيفه خطير و مهمي برعهده دارند و مي توانند با عمل به مر قانون از تداوم و استمرار فتنه جلوگيري كنند.در فتنه پس از انتخابات دستگاه هاي مسئول اعم از نهادهاي اطلاعاتي، امنيتي، انتظامي و قضايي هر كدام وظيفه حساس و ظريفي را برعهده داشتند.بي شك اگر تا چند ماه قبل بزرگ ترين بار بر دوش دستگاه هاي اطلاعاتي بود اكنون كه نقاب فتنه گران و طراحان و مسببان وقايع رازآلود و مرموز پس از انتخابات به زير كشيده شده و چهره واقعي فتنه گران و آشوبگران عيان و برملا گشته است نقش دستگاه قضايي در اين ميان بي بديل و تعيين كننده است. امروز انتظار به حق مردم از دستگاه قضا برخورد بدون مماشات و بي مسامحه با آشوبگران و اغتشاشگران و مخصوصاً سركرده هاي آنان است كه خسارت مادي و معنوي بيشماري را به جامعه تحميل كرده اند.آتش زدن مغازه ها، بانك ها، موتورسيكلت ها، سطل هاي زباله و تخريب اموال خصوصي و عمومي و همچنين اخلال در امنيت اجتماعي و نقض حقوق آحاد شهروندان، قتل افراد بي گناه و ضربه زدن به چهره نظام در عرصه بين المللي گوشه اي از حجم انبوه جرايمي است كه فتنه گران طي 7 ماه گذشته مرتكب شده اند.گستاخي و بي شرمي فتنه گران در رويارويي با نظام و ضربه زدن به دو ركن ركين آن- يعني جمهوريت و اسلاميت- با ادعاي واهي و پوچ تقلب در انتخابات شروع شد و بعد با اردوكشي هاي خياباني كار را به جايي رساندند كه در روز قدس كه متعلق به جهان اسلام و خط مقاومت است شعار ساختارشكنانه «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» سر داده شد. در ادامه پيگيري همين «خط ساختارشكنانه» كه به هيچ وجه نمي توان آن را «خطا» توجيه كرد در 13 آبان، -روز تسخير لانه جاسوسي- شعار فرعي «مرگ بر روسيه»- بجاي مرگ بر آمريكا- را سردادند و در 16 آذر به تمثال مبارك حضرت امام راحل(ره) جسارت كردند. در روز عاشوراي حسيني(ع) نيز كه انقلاب اسلامي پرتويي از آن است مقدسات و آرمان هاي اصيل ملت را نشانه رفتند و گستاخانه به هلهله و سوت و كف و شادي پرداختند!اما مردم كه طي تمام ماه هاي پس از انتخابات در بزنگاه هاي حساس و سرنوشت ساز نشان داده بودند حتي از خواص جامعه جلوتر حركت مي كنند در قيام 9 دي با تظاهرات و راهپيمايي چند ده ميليوني خود حجت را بر مسئولين تمام كردند و با فرياد بلند از مسئولان ارشد دستگاه قضايي خواستند تا سران فتنه و مسببان اصلي را تعقيب، محاكمه و مجازات نمايند. به طوري كه رئيس محترم دستگاه قضا پس از قيام بزرگ و كم نظير مردم در 9 دي تصريح كردند كه پيام ملت را شنيده اند و با سران فتنه و فتنه گران برخورد قاطع خواهد شد.از آن زمان به بعد اگرچه قوه قضاييه جدي تر و مصمم تر تلاش كرده است تا فتنه گران را پاي ميز محاكمه بكشاند ولي سأالات و ابهامات زيادي نيز در اذهان عمومي وجود دارد كه هنوز پاسخ روشني نيافته است.اين روزها هر چند وقت يكبار خبري بر روي خروجي خبرگزاري ها و شبكه هاي خبري به نقل از روابط عمومي دادسرا و دادگاه هاي عمومي يا انقلاب قرار مي گيرد كه از ارسال پرونده تعدادي از مجرمان حوادث اخير به دادگاه حكايت دارد.به عنوان نمونه همين ديروز روابط عمومي دادسراي عمومي و انقلاب تهران اعلام كرد كه پرونده 18 نفر از متهمان اغتشاشات روز عاشورا به دادگاه انقلاب ارسال شده است. يا اواخر هفته گذشته بود كه يك مقام مسئول قضايي از صدور 6 حكم برائت، 4 حكم تعليق و تاييد 13 رأي صادره از دادگاه بدوي در رابطه با بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات در دادگاه تجديدنظر خبر داد.اما سوال از دستگاه محترم قضا اين است كه آيا براستي اطلاع رساني اين قوه در اين حد براي افكارعمومي آنهم در شرايط حساس و خطير كنوني كفايت مي كند؟البته در مقاطعي مسئولان قضايي همچون دادستان كل كشور و يا دادستان تهران با خبرنگاران به گفت وگو پرداخته اند و توضيحاتي ارايه نموده اند ولي در شرايطي كه فتنه گران طيفي از گروه هاي مختلف از سلطنت طلب ها، توده اي ها، اعضاي گروهك منافقين، اراذل و اوباش و... هستند انتظار مي رود دستگاه محترم قضايي نسبت به ماهيت اين گروه ها و مجازات افرادي كه در اين زمينه دستگير و بازداشت شده اند بطور دقيق و با جزئيات مستند روشنگري نمايند و فرصت سوءاستفاده به بنگاه هاي خبري دروغ پراكن ندهند.امروز مردم و خانواده هاي ايراني انتظار دارند دستگاه محترم قضايي علاوه بر اينكه بدون مماشات با فتنه گران و آشوبگران و طراحان اصلي فتنه پس از انتخابات برخورد مي كند نسبت به اين فتنه پيچيده و تودرتو و عاملان اصلي آن اطلاع رساني نمايد تا هيچ گونه ابهام و ترديدي براي عموم افراد جامعه باقي نماند.البته بديهي است كه تا حكم به مرحله قطعيت نرسيده است دستگاه محترم قضايي براي توضيح بيشتر و همراه با مشخصات مجرمان منع قانوني دارد اما اين منع قانوني نمي تواند از اطلاع رساني درباره «موضوع» و «ريشه» قضايا جلوگيري كند.جاي تأسف است كه طي چند ماه گذشته و در شرايطي كه مديريت جديد دستگاه قضايي كار خود را شروع كرده است هنوز اين قوه-آنهم با توجه به شرايط حساس پس از انتخابات - «سخنگو» ندارد تا با برگزاري نشست هاي خبري منظم با خبرنگاران و اصحاب رسانه در تبيين حقيقت و عقبه جريان فتنه اطلاع رساني كند و افكارعمومي را در زمينه هاي مختلف و بروز شبهات اقناع نمايد.بنابراين به نظر مي رسد ترتيب دادن ساز وكاري مناسب براي اطلاع رساني و تعامل با صداوسيما از اولويت هاي اصلي دستگاه محترم قضا در دوره فتنه است.رسالت:علم مبارزه با امپرياليسم«علم مبارزه با امپرياليسم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد کاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛در دهه30 و40 در ايران يک حقه فکري باعث شد شمار زيادي از جوانان کشور جذب ايدئولوژي بشوند که مبناي درست و عقلاني نداشت. اين حقه فکري اين بود که علم مبارزه با امپرياليسم، “سوسياليسم است. مبتني بر همين تفکر افراد زيادي اسلام را رها مي کردند و جذب مارکسيسم مي شدند. حتي برخي بچه مسلمان ها هم به زعم اينکه اين حرف درست است شروع به يادگيري آموزه هاي مارکسيسم مي کردند و مي گفتند ما با انديشه هاي فلسفي مارکسيسم کاري نداريم - آن را از اسلام مي گيريم- ما با ديدگاه هاي اجتماعي و سياسي واقتصادي مارکسيسم که کمر امپرياليسم را در نيمي ازکشورهاي جهان شکسته کار داريم. لذا در يک پروسه6 ماهه يا يکساله به تدريج اسلام را رها مي کردند و مارکسيست مي شدند اما چون خجالت مي کشيدند بگويند ما مسلمان نيستيم، آن را مخفي مي کردند که بعدها همين جماعت با عنوان “منافقين توسط مردم شناسايي شدند. ضربه اي را که منافقين به نهضت اسلامي امام خميني(ره) زدند، مارکسيست ها نتوانستند بزنند.در دهه30  و40  در ايران يک حقه فکري باعث شد شمار زيادي از جوانان کشور جذب ايدئولوژي بشوند که مبناي درست و عقلاني نداشت. اين حقه فکري اين بود که علم مبارزه با امپرياليسم، “سوسياليسم است. مبتني بر همين تفکر افراد زيادي اسلام را رها مي کردند و جذب مارکسيسم مي شدند. حتي برخي بچه مسلمان ها هم به زعم اينکه اين حرف درست است شروع به يادگيري آموزه هاي مارکسيسم مي کردند و مي گفتند ما با انديشه هاي فلسفي مارکسيسم کاري نداريم- آن را از اسلام مي گيريم- ما با ديدگاه هاي اجتماعي و سياسي واقتصادي مارکسيسم که کمر امپرياليسم را در نيمي ازکشورهاي جهان شکسته کار داريم. لذا در يک پروسه6  ماهه يا يکساله به تدريج اسلام را رها مي کردند و مارکسيست مي شدند اما چون خجالت مي کشيدند بگويند ما مسلمان نيستيم، آن را مخفي مي کردند که بعدها همين جماعت با عنوان “منافقين توسط مردم شناسايي شدند. ضربه اي را که منافقين به نهضت اسلامي امام خميني(ره) زدند، مارکسيست ها نتوانستند بزنند.بعد از فروپاشي شوروي و سپردن مارکسيسم به موزه هاي تاريخ، امپرياليست ها نامردي نکردند و مارکسيست ها را تحت عنوان نئومارکسيست ها بازپروري کردند و به نوعي آنها را در اردوگاه خود ادغام کردند. الان هر دو ايدئولوژي با هم زندگي مسالمت آميزي دارند. سوسيال دموکراسي يا ليبرال دموکراسي اکنون دو روي سکه ايدئولوژي غرب محسوب مي شوند.پس از سقوط مارکسيسم اين سوال در جوامع تحت ستم امپرياليسم پديد آمدکه آيا واقعا مبارزه با امپرياليسم يک علم است؟پاسخ اين سوال اين است که اگر امپرياليسم به مثابه آخرين شکل و شمايل شيطان در عصر ما تصور شود، طبيعي است اديان الهي بويژه دين اسلام علم مبارزه با امپرياليسم مي تواند باشد.پرچم علم مبارزه با امپرياليسم در ايران در نهضت هاي يکصد سال اخير به عهده علماي عامل دين بوده است. متاسفانه در انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت و نهضت امام خميني(ره) هر وقت که ملت به پيروزي دست مي يافتند، سوسيال دموکرات ها و ليبرال دموکرات ها دست به دست هم مي دادند و از پشت به ملت خنجر مي زدند و به صورت دور بر گردان به جاده امپرياليسم عمل مي کردند.حال ببينيم اين علم مبارزه با امپرياليسم چيست؟ اين علم همان “فقه است. علم فقه مسير انسان را در رسيدن به خدا و دستورات الهي با مسير شيطاني متمايز مي کند. لذا فقها پرچمداران مبارزه با شيطان بزرگ يعني همان امپرياليسم هستند. البته هر فقيهي توفيق مبارزه با امپرياليسم را پيدا نمي کند. تنها فقهايي که موفق به سير و سلوک الهي و طي مراحل “اسفار اربعه مي شوند به اين مقام مي رسند. غير از دو ويژگي ياد شده، فقيه بايد فيلسوف هم باشد يعني از نحله هاي فکري و فلسفي عصر خود و نقد هوشمندانه آن با خبر باشد. اگر صفت شجاعت، مديريت و تدبير و آگاهي به زمان را به اين ويژگي ها اضافه کنيم رهبري مبارزه با امپرياليسم شکل مي گيرد.يک فقيه با صفات و ويژگي فوق را نمي شود ترساند، فريب داد و يا خريد. شکست همه نهضت ها از خريد و فروش رهبران شروع مي شود. زيربناي فروپاشي شوروي فروش کادرهاي اصلي نظامي، امنيتي، فرهنگي و رسانه اي به ثمن بخس به امپرياليسم بود. صدام قبل از سقوط تمام کادرهاي سياسي و امنيتي و نظامي خود را در معرض فروش ديد.طي سه دهه گذشته امپرياليسم هر چه سعي کرد در بازار سياست منطقه و جهان به معامله و خريد و فروش کادرهاي وفادار به نظام دست يازد، موفق نشد. طي30  سال گذشته همواره کساني بوده اند که از رسانه هاي دشمن براي ملت ايران شکلک درآورند و پولي بگيرند. اما اين ادا و اطوارها شيوع نداشته است و گاهي مورد خنده و تمسخر هم واقع شده اند.اما ظهور امپرياليسم در دهه چهارم در اندازه اي متفاوت بود، که رهبري معظم انقلاب قبل از اين ظهور با هشدارهايي چون تهاجم فرهنگي، شبيخون فرهنگي و شکل گيري “ناتوي فرهنگي چون چشمي بيدار همه را رصد کرده بود.برخي نخبگان از همان ابتدا نمي خواستند اين هشدارها را جدي بگيرند چون خود آنها در دام فريب دشمن بودند و يا قيمت فروش خود را دريافت کرده بودند. يادم مي آيد وقتي مقام معظم رهبري بحث تهاجم فرهنگي را مطرح فرمودند همين عطاء الله مهاجراني که اکنون يکي از افسران تهاجم فرهنگي امپرياليسم عليه ملت ما در تلويزيون بي بي سي است مي گفت، “تهاجمي در کار نيست، بحث “تبادل فرهنگي مطرح است! امپرياليسم روي کساني که فساد اخلاقي و فساد مالي دارند حساب باز کرده است و اکنون جمعي را در رسانه هاي استکباري عليه ملت ساماندهي کرده است و وقتي در پيشينه آنها مطالعه مي کنيم مي بينيم تعداد اندکي از آنها فريب خورده اند و بقيه يا مشکل مالي داشته اند يا اخلاقي!امپرياليسم در ايران طي30  سال گذشته بارها شکست خورده است. چرا؟ براي اينکه نتوانسته است امام(ره) يا رهبري را بخرد. چرا؟ براي اينکه امام فقط با خدا معامله مي کند و هر گونه معامله با شيطان را حرام مي داند!وقتي “امامت شکل گرفت “امت هم شکل مي گيرد. اگر امام خود را نفروخت،پس محال است “امت خود را به دشمن و شيطان بفروشد.آنچه امام و امت را به هم پيوند مي دهد، “بصيرت است. افق ديد انسان بصير آن دورها را مي بيند. پشت هر انديشه و تفکري را به درستي مي بيند که خدا هست يا شيطان. انسان بصير عقل خود را در مسير صحيح به کار مي گيرد. انسان بصير يک قرائت از اسلام را به رسميت مي شناسد آن هم قرائت امام و قرائت هاي ديگر را قرائت شيطان مي داند لذا در شناخت اسلام اشتباه نمي کند.انسان بصير در اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر دچا خطا نمي شود. لذا شيطان را به جاي ولي امر متابعت نمي کند.انسان بصير محکم را از متشابه و اصل را از فرع تشخيص مي دهد و به دنبال کشف حقيقت است و انگيزه حقيقت يابي دارد.امروز ما در ايران70  ميليون بصير داريم، اينها همه اهل بصيرت هستند خدا را خوب مي شناسند، شيطان را هم خوب مي شناسند. حقيقت ولايت فقيه را - حداقل سه دهه- درک کرده اند و حقيقت ولايت امپرياليسم را هم مورد شناسايي قرار داده اند. اين وسط عده اي عرض خود را مي برند و زحمت ملت را زياد مي کنند. موساي ما همواره در ميان امت خود بوده و اجازه نمي دهد سامري با صداي گوساله اي که از رسانه هاي امپرياليستي شنيده مي شود امت را فريب دهد. امت هم گوشش به موسيقي الهي قرآن عادت کرده است و هيچ صدايي را جز صداي خدا بر نمي تابد. احکام قرآن، علم مبارزه با امپرياليسم يعني شيطان است. ولايت فقيه اين مبارزه را مديريت مي کند. جهان اسلام امروز به اين علم دست يافته  است. روزي چهره منطقه و جهان در سايه اين مبارزه مقدس دگرگون خواهد شد. آن روز خيلي دور نيست.جمهوري اسلامي:احيا نژادپرستي در آمريكا«احيا نژادپرستي در آمريكا»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اظهارات تحقيرآميز « هري ريد » رهبر دمكراتهاي سناي آمريكا در كتاب « بازي عوض مي شود » زمزمه هاي نژادپرستانه در آمريكا را به شدت گسترش داده است . حتي عذرخواهي رسمي « هري ريد » نسبت به اظهاراتش هم نتوانسته از تاثير مواضعش چيزي را بكاهد. رهبر دمكراتهاي سناي آمريكا رئيس جمهور كنوني آمريكا را « فردي سياهپوست با پوست روشن » توصيف كرده كه لهجه سياه پوستان را ندارد ولي اگر بخواهد مي تواند داشته باشد.اين اظهارات همزمان حاوي چند نكته است . اول آنكه حساسيت برروي رنگين پوستان را به رخ مي كشد. دوم آنكه نشان مي دهد « اوباما » فردي « دو رو » است كه لهجه ندارد ولي مي تواند داشته باشد. سوم آنكه « هري ريد » عليرغم اينكه از رهبران دمكرات است و به همين دليل قطعا خودش در انتخابات اوباما نقش داشته ولي اكنون عليه او موضع گرفته است.با اينكه نژادپرستي با تاريخ استعماري آمريكا درآميخته و يادآور خاطرات تلخي از دوران جنگهاي داخلي اين كشور است ولي به نظر مي رسيد كه در تاريخ معاصر آمريكا تا حدود زيادي به فراموشي سپرده شده است . اگرچه انتخاب اوباما مي توانست باعث دفن هميشگي نژادپرستي در آمريكا شود ولي دقيقا برعكس گويا نقطه آغازي بر احياي نژادپرستي در اين كشور بوده است.نكته ظريف اينست كه دو حزب رقيب كه گهگاه و تقريبا به نوبت به كاخ سفيد راه مي يابند براي جلب نظر سياهان برخي از مقامات سياسي نظامي را از ميان سياهان انتخاب كرده اند. از جمله جرج بوش پدر ژنرال « كالين پاول » را بعنوان فرمانده نيروهاي آمريكائي در تهاجم اول عليه رژيم عراق برگزيده بود و بوش كوچك نيز خود ژنرال كالين پاول را بعنوان وزير امورخارجه اش در دولت اول انتخاب كرد و « كاندوليزا رايس » را به سمت مشاور امنيت ملي خود گماشت . وي در دولت دوم سمت وزيرخارجه آمريكا را برعهده داشت.صرفنظر از اين مسائل كه در جاي خود بسيار با اهميت جلوه مي كنند مسئله از ديدگاه ديگري هم قابل بررسي است كه قاعدتا جاذبه هاي بيشتري هم دارد. مقامات آمريكائي اعم از سياه و سفيد وقتي به قدرت مي رسند مجري سياستهاي جنون آميزي مي شوند كه صرفنظر از رنگ پوست و جناح بندي سياسي آنها تقريبا به يك اندازه شرم آور است و قابل دفاع و توجيه نيست . آمريكا در جنگ عراق همواره به جنايت و كشتار بعنوان وسيله اي در جهت تامين اهداف و برنامه هايش نگريسته و از هيچ جنايتي در حق مردم مظلوم عراق كوتاهي نكرده است.بدين ترتيب اگرچه سياهان در طول تاريخ آمريكا در معرض انواع ظلم و ستم قرار داشته اند ولي هرگاه خود به قدرتي دست يافته اند نيز از تكرار جنايات شرم آور عليه ديگران ابائي نداشته اند.ژنرال « كالين پاول » فرماندهي ارتش آمريكا در جنگ اول خليج فارس را برعهده داشته و در طول اين دوره ارتش آمريكا و نيروهاي تحت فرمان وي به انواع جنايات جنگي متوسل شده اند و پرونده اي سياه از عملكرد نيروهاي متجاوز آمريكائي را برجا گذاشته اند. « كاندوليزا رايس » مشاور وقت امنيت ملي آمريكا در آغاز جنگ دوم خليج فارس و پيش از حمله به عراق تمامي تظاهرات مردمي در آمريكا اروپا و كل جهان را يكسره ناديده مي گرفت و تصريح مي كرد كه سياست آمريكا در كوچه و خيابان و تحت تاثير افكار عمومي اتخاذ نمي شود و بر اثر فشار مخالفين جنگ نيز تعديل نخواهد شد.كاملا آشكار است كه رنگ پوست ژنرال كالين پاول و كاندوليزا رايس ابتدا انتظاراتي را براي « نوعي برخورد متفاوت » در ذهن ها القا مي كند ولي در ميدان عمل با كمال تعجب احساس مي شود كه رنگ پوست و حتي جناح بندي سياسي افراد تاثير قابل توجهي بهمراه ندارد. با اينحال انتظار مي رفت كه رنگ پوست اوباما چنين تفاوتي را ايجاد كند. البته وي نيز با توسل به انواع حيله هاي تبليغاتي و فريبكاريهاي انتخاباتي در القاي چنين شبهه اي موثر بوده است .اوباما سعي كرد با شعار « تغيير » به ميدان مبارزات انتخاباتي وارد شود. او حتي در مقام رقابت درون حزبي يا هيلاري كلينتون هم خواستار پايان جنگ در افغانستان و عراق بود. اين دور رقيب انتخاباتي حتي آن روزها خواستار پايان جنگ قبل از برگزاري انتخابات بودند تا ميراث شوم اين دو جنگ به آنها نرسد و پيش از ورودشان به كاخ سفيد هر دو جنگ افغانستان و عراق فيصله يابند.اصرار بر همين مواضع بود كه نشان مي داد اگر بوش كوچك و دستيارانش مايل و يا قادر به اعلام پايان جنگ نيستند دستكم اوباما و دستيارانش در اولين فرصت وارد عمل خواهند شد و به اين دو جنگ خونبار خاتمه خواهند داد.اما تجربه نشان داد كه اوباماي سياهپوست نيز در نظامي گري و توسل به سياستهاي جنگ افروزانه دست كمي از اسلاف سفيدپوست خود ندارد و به همان اندازه براي شرارت و جنايت استعدادهاي نهفته اش را به كار مي گيرد. درك اين پديده هاي عيني و ملموس به افكار عمومي آمريكا و جهان مي فهماند كه اميد بستن به اوباما كه خود را سمبل تغيير معرفي مي كرد نيز ساده لوحانه و شعارهايش قويا فريبكارانه بوده است .بدين ترتيب وقتي ميان اوباماي سياهپوست و جرج بوش سفيدپوست فرقي نيست و هر دو به تداوم جنگ و استمرار وقوع جنايات جنگي مي انديشند مسائل مرتبط با احياي نژادپرستي به موضوعي فرعي و پيش پا افتاده مبدل مي شود و مسائل اصلي را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. در چنين شرايطي وقتي سايتهاي اينترنتي به تغيير چهره « ميشل اوباما » همسر او مي پردازند و چهره وي را در قالب چهره يك ميمون بازسازي مي كنند چندان جاي اعتراضي باقي نمي ماند. اوباما اين روزها تهديد به قتل شده است . بعلاوه برخي عناصر نژادپرست در محافل عمومي عليه او و همسرش اظهارات نژادپرستانه اي داشته اند كه « تهاجمي » تعبير شده است .با وجود اين با در نظر گرفتن واكنش هاي هميشگي نسبت به روساي جمهور جنايتكار آمريكا اين واكنش ها نيز امري طبيعي بديهي و كاملا قابل انتظار ارزيابي مي شود. قهرا از اين ديدگاه بايد دوران اوباما را دوره احياي نژادپرستي در آمريكا ناميد اما نه بخاطر اهانت به اوباما بلكه به خاطر آنكه سفيدپوستان نژادپرست حتي سياهان را هم شريك جرم خود ساخته اند و آنها را به جناياتي وادار كرده اند كه تا اين اواخر خودشان قرباني همين جنايات محسوب مي شدند و اكنون نقش امر كننده و اجرا كننده همين جنايات را عهده گرفته اند!ابتكار:سياست، عرصه جام حذفي يا ليگ برتر؟«سياست، عرصه جام حذفي يا ليگ برتر؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛جامعه انساني بدون اختلاف و کشمکش شکل نمي گيرد اما مهم سامان دادن اين اختلافات است بخش مهمي از تاريخ حکومت ها صرف ساماندهي و نظم بخشي دعواها و اختلافات شده است، انبيا» نيز تلاش وافر صرف مديريت عقلاني و اخلاقي،کشمکش ها و تنش هاي جامعه خود کردند.نتيجه حاصل از اين تلاش ها اکنون در اختيار است.بهبودي زندگي جمعي محصول تجربه  گذشتگان است.سياست همچون ميدان مسابقه فوتبال است،مسابقه اگر فاقد ضابطه باشد و داوري بر اجراي آن ضوابط نظارت نداشته باشد نه جذابيتي دارد و نه نتيجه اي در بر خواهد داشت.البته در مسابقات ورزشي هم ليگ برتر داريم و هم جام حذفي.ليگ برتر داراي جذابيت بيشتر است چرا که استرس حذف يک مرحله اي را ندارد و به صورت پلکاني امکان ورود به فينال وجود دارد در ليگ برتر امکان جبران اشتباهات وجود دارد.بسيار اتفاق افتاده است که تيمي تا نيمه فصل در قهر جدول بوده است اما با تلاش و اميد به تغيير، توانسته شرايط خود را دگرگون سازد و به صدر جدول راه پيدا کند.اما در جام حذفي،فرصت اشتباه وجود ندارد گاهي يک اشتباه کوچک موجب حذف يک تيم مقتدر مي شود به همين دليل هم گفته مي شود ليگ برتر به عدالت نزديکتر است.بازي سياست هم بايد در قالب ليگ برتر سازماندهي و مديريت شود اگر بازي سياست به شکل جام حذفي پيش رود،سياست نه فقط جذابيت نخواهد داشت که خود منشا  بروز اختلافات،رفتارهاي خشن و ساختار شکن خواهد شد در چنين مدلي هر گروهي بقا» خود را مشروط به حذف رقيب مي داند.جام سياست اگر حذفي شود،اخلاق قرباني خواهد شد و گروه ها براي بقاي خود هر نوع روشي را مشروع مي پندارند.جام حذفي سياست، امکان اجرا» استراتژي جذب حداکثري و دفع حداقلي را نمي دهد.در جام حذفي سياست اميدي به آينده وجود نخواهد داشت.اما هنگامي که عرصه سياست به مدل ليگ برتر تبديل شد هر کس خود را در مقابل قوانين حاکم بر مسابقه،متعهد مي داند و ليگ تا لحظه آخر هم جذابيت دارد.بازنده خود را حذف شده مطلق نمي پندارد و طبيعي است که رفتار حذف شده ها را به نمايش نمي گذارد او نيک مي داند که در پروسه مبارزه است و بايد ضمن احترام به قوانين،تسليم نتايج شود و در ليگ برتر کمتر مربي پيدا مي شود که براي فرار از پذيرش شکست، بازي را بهم بزند اگر هم چنين کسي پيدا شود قواعد حاکم و داور بازي و افکار عمومي او را محکوم خواهند کرد چرا که جذابيت بازي در ليگ برتر،احترام به پيروزي طرف مقابل و پذيرش شکست مي باشد،در واقع مربياني که با احترام از پيروزي رقيب ياد مي کنند و شکست در ميدان رقابت را مي پذيرند و به فرافکني نمي پردازند،از محبوبيت بيشتري برخوردار مي شوند.اين دسته مربيان همواره از شکست درس ها مي گيرند و با يک شکست،زمينه پيروزي هاي بعدي را فراهم مي آورند.سياست بازار برد و باخت است و بايد به آن به صورت ليگ برتر نگاه کرد.همه کسانيکه به قانون اساسي وفادارند و قواعد حاکم بر بازي سياست را به رسميت مي شناسند، بايد در اين ميدان بمانند و براي بالندگي کشور آماده مسابقه باشند.از ابتداي انقلاب شکوهمند اسلامي تاکنون همواره عرصه سياست برروي بازيگران به شکل ليگ برتر باز بوده است ولي اين خود بازيگران بودند که با رفتار خود صحنه را به جام حذفي تغيير دادند و عرصه زيباي رقابت که نمايش ظرفيت مردمسالاري نظام بود را به جام حذفي تبديل کردند بنابراين آنچنان که گفته شد جامعه بدون اختلاف و ستيز امکان پذير نيست،مهم چگونگي مديريت تفاوت هاست گاهي يک تيم ليگ 2 به ليگ برتر راه پيدا مي کند و در يک فصل قهرمان مي شود اگر تماشاگران و علاقمندان عرصه ورزش از ابتدا بدانند که صدر جدول از آن کدام تيم است،جذابيت مسابقات از دست مي رود و مسابقات کارکرد خود را از دست مي دهند.تفاوت مردمسالاري ديني با دموکراسي هاي مرسوم اين است که در دموکراسي هاي غربي قهرماني ليگ به صورت فصلي بين دو حزب مشخص جابجا مي شود ديگر احزاب و آحاد مردم هيچگاه براي ورود به هرم قدرت براي خود شانسي قايل نيستند.اما در مردمسالاري ديني عرصه بر هيچ کس تنگ نمي شود و هرکس اين شانس را دارد که روزي قهرمان مسابقه خدمت شود.اکنون هم راه برگرداندن آرامش، نمايش اين بخش از تصوير نظام مردمسالار ديني است.سياست روز:ريشه‌هاي فتنه اخير«ريشه‌هاي فتنه اخير»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم علي يوسف‌پور: است كه در آن مي‌خوانيد؛1-تهديد اصلي بيروني در حال حاضر براي نظام مقدس جمهوري اسلامي ، استكبار جهاني و در راس آن آمريكا مي‌باشد كه وجود يك كشور مستقل و قدرتمند را در منطقه حساس خاورميانه با منافع سلطه طلبانه خود و همپيمانانش در تضاد مي‌بيند بخصوص زماني كه جمهوري اسلامي موجبات وحدت ، انسجام و بيداري ملت‌هاي مسلمان را فراهم كرده و اين رشد بيداري نتيجه‌اش منفورتر شدن آمريكا و سلطه‌گران غربي در ميان ملت‌هاي مسلمان و ساير ملل جهان بوده است.هر تهديد خارجي براي اين كه جنبه عملي به خود بگيرد بايد از آسيب‌ها و نقاط ضعف داخلي كشور هدف بهره برداري شود و تا زماني كه وحدت و انسجام در داخل كشور در حد مطلوب و قابل قبول باشد تهديدات خارجي نمي‌تواند خطري جدي براي بقاي حاكميت جمهوري اسلامي بوجود بياورد.2-بعد از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري شاهد بوديم كه اغتشاشاتي در كشور بوجود آمد و وضعي بوجود آمد كه باعث گرديد دشمنان خارجي ما زبانشان درازتر ، چشم طمعشان گشاد‌تر و اقدامات آنان براي افزايش تهديد‌هاي مستمرشان بيشتر شود.با وجود اينكه مشخص‌ شده كه تمام اين اغتشاشات بر اساس يك برنامه‌ريزي دقيق و حساب‌شده بوده است و حتي اگر آقاي ميرحسين موسوي هم به پيروزي مي‌رسيد آشوب‌ها و اغتشاشات با دامنه بيشتري ادامه پيدا مي‌كرد هرچند راه‌پيمايي 9 دي موجب نااميدي دشمنان خارجي و عوامل داخلي آنان شد. با اين حال لازم است به طور مشخص فتنه بعد از انتخابات ريشه‌يابي گردد تا انشاءالله مايه‌ عبرت و درس‌آموزي همگان شود.آن چه در درگيري‌ها و آشوب‌هاي بعد از انتخابات مشخص و بارز بود ومورد تاييد تحليل‌گران داخلي وخارجي بي طرف قرار گرفت اين بود كه متمولين يك طرف قضايا بودند ومردم محروم در طرف ديگر . در حقيقت اين آشوب‌ها را مي‌توان درگيري‌ فقر و غنا ،عدالتخواهي در مقابل زياده‌خواهي و قدرت طلبي درمقابل خدمتگذاري توصيف نمود. طبقات مشاركت‌كننده در آشوب‌ها از ضد انقلاب‌هاي شناخته‌شده ، گروههاي سكولار ، منافقين ، بهائيان ، احزاب كمونيست مانند توده‌اي‌ها و چريك‌‌هاي فدايي و در نهايت طبقه نو كيسه‌اي كه از طريق رانت‌خواري بعد از انقلاب ظهور كرده بودند كه بسياري از آنان از انقلابيون سابق محسوب مي‌شوند.اما محور اصلي كه در جايگاه فرماندهي آشوب‌ها قرار داشت قدرت طلبي خواصي بود كه در دهه‌هاي گذشته حق يا ناحق در مصدر امور قرار گرفته و بعد در صدد برآمدند كه قدرت‌خويش را استمرار بخشيده و دائمي‌كنند.اينان قدرت را هم به طور مطلق مي‌خواستند و حاضر نبودند كسي را با آن شريك كنند ولو اينكه آن افراد منتخب مردم باشند. سربازان خياباني سران فتنه و قدرت‌طلب هم عمدتا جواناني بودند كه از سفره‌هاي رانت‌خواري و شبهه‌خواري ارتزاق نموده و شكم‌هاي آنان با حرام پرشده و گوش‌استخوانشان با لقمه حرام رشد كرده بود در مقابل انقلاب ، مردم و رهبر آنان ايستادند واقعيت اين است كه صحنه حق و باطل و بازيگران آن در 30 سال گذشته تغييري نكرده‌اند.جبهه باطل آن نيز آمريكا ، دول غربي ، اسرائيل ، منافقين ، ضد انقلابيون فراري ،بهائيان ،سكولارها ، كمونيست‌ها و غيره مي‌باشند و جبهه حق متشكل از محرومين ، مستضعفين، افراد خداجوي عدالت‌خواه ، خانواده شهدا و ايثارگران ، روحانيت، حوزه‌هاي علميه ودر راس آنها مراجع معظم تقليد و درخارج از كشور ملت‌هاي مسلمان و عدالتخواه بوده و هستند.حال با وجود روشن‌بودن جبهه حق و باطل چگونه‌است كه برخي از خواص حاضر نيستند پشتيباني روشن وقاطعي از مواضع مقام معظم رهبري كنند. آيا غير از اين است كه قدرت طلبي چشم وگوش آنان را كور كرده است يا لقمه‌هاي شبه‌ناك و حرامي كه به فرزندان خويش داده‌اند آنان را روانه درگيري با مردم ، آتش زدن اموال عمومي و هلهله و شادي در روز عاشورا نموده‌اند.آيا اين دو حديث را نشنيده‌ و يا خود بارها براي ديگران نقل نكرده‌اند كه آخرين حبي كه از دل يك مومن بيرون مي‌رود ‌رياست طلبي است. و حديث ديگر اين كه « من طلب رياسته هلكه » يعني كسي كه به دنبال قدرت باشد عاقبت هلاك خواهد شد.از خداوند خواستاريم كه عاقبت همه را ختم به خير نمايد وخواصي كه قدرت‌طلبي و ثروت‌اندوزي خود و فرزندانشان را به انحراف كشانده است به خود آمده و به صف ملت و رهبري بازگرداند.آفرينش:سرنوشت مزد کارگران در هاله اي از ابهام«سرنوشت مزد  کارگران در هاله اي از ابهام»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از موضوعات مهمي که در محافل اقتصادي مورد بحث است و اکثريتي منتظر اعلام و تعيين تکليف آنست حقوق و دستمزد کارگران است.حقوق و دستمزد کارگران همواره به عنوان يکي از پرچالش ترين موضوعاتي است که در روزهاي پاياني سال مطرح مي شود اما برآيند مورد رضايت کارگران نبوده و هميشه احساس مي کنند که سبد هزينه خانوار ، تورم و... در نظر گرفته نشده است.در راستاي تعيين دستمزد کارگران هرساله کميته هاي مزد در سراسر کشور تشکيل مي شوند، در اين کميته ها نمايندگان کارگري و کارفرمايي بحث و گفت وگو مي کنند اما هيچگاه دغدغه جامعه کارگري به عنوان قشر آسيب پذير جامعه مرتفع نمي شود و دستمزدي که هرساله براي آنها مصوب مي شود تنها بخش ناچيزي از هزينه هاي خانواده 8 ميليون نفري کارگري را تامين مي کند.حال سوال اين است که آيا سال آينده نيز جامعه کارگري با چالش هاي دستمزد مواجه خواهد شد و يا مجددا سناريوي سال گذشته براي آنها تکرار خواهد شد؟ آيا مبناي افزايش حقوق و دستمزد کارگران نرخ تورم بانک مرکزي است که آنگاه اگر وعده تک رقمي شدن نرخ تورم محقق شود دستمزد سال 89 کارگران را تحت الشعاع قرار دهد!اگر به اخبار و مطالبي که از سوي وزارت کار دولت نهم در واپسين روزهاي سال 87 نظري بيفکنيم مشاهده مي شود که سرنوشت دستمزد کارگران به يکباره در حالي که برمبناي نرخ تورم 25 درصد تعيين شده بود طي مدت يک هفته با مصوبه جديد شوراي عالي کار به 20 درصد کاهش يافت اما هيچگاه عنوان نشد که در حالي که توافقات بر سر نرخ 25 درصدي از سوي دولت ، کارگر و کارفرما صورت گرفته بود چرا نرخ 20 درصدي براي افزايش دستمزد کارگران اعمال شد!هرچند درباره نرخ تورمي که توسط بانک مرکزي اعلام مي شود همواره بين کارشناسان اقتصادي و مسوولان اختلاف نظرهايي وجود دارد و بعضا کارشناسان نرخ تورم اعلام شده توسط بانک مرکزي را واقعي نمي دانند و برخي نيز اذعان مي کنند که تورم بخش مسکن بصورت غيرمستقيم در محاسبات تورمي بانک مرکزي اعمال مي شود اما اگر قرار است که برمبناي نرخ تورم بانک مرکزي به کارگران مزد پرداخت شود آيا منطقي است که مزد 89 کارگران با نرخ تورم 88 محاسبه شود و تا پايان سال آينده با نرخ تورم امسال به آنها مزد بدهيم! آيا سال آينده هزينه هاي خانوار کارگري ثابت است و تغييري نمي کند!براساس ماده 41 قانون قبلي کار، دستمزد کارگران در جلسات سه جانبه دولت،  کارگر و کارفرما براساس موارد ذيل تعيين مي شد.1- حداقل مزد کارگران با توجه به درصد تورمي که از طرف بانک مرکزي جمهوري اسلامي ايران اعلام مي شود افزايش مي يابد.2- حداقل مزد بدون آنکه مشخصات جسمي و روحي کارگران و ويژگي هاي کار محول شده را مورد توجه قرار دهند بايد به اندازه اي باشد که زندگي يک خانواده که تعداد متوسط آن توسط مراجع رسمي اعلام مي شود را تامين کند.اما با اصلاح قانون کار، ماده 41 نيز بدين شکل تغيير کرد: درصد تورم اعلام شده از سوي بانک مرکزي، تامين معيشت زندگي يک خانواده به تعداد متوسط، شرايط اقتصادي کشور و بخش هاي مختلف اقتصادي    بهره وري. همچنين در ماده 41 آمده است: شوراي عالي کار مي تواند با در نظر گرفتن موارد مذکور و شرايط اجتماعي - اقتصادي مناطق يا فعاليت هاي مختلف، ميزان حداقل مزد کارگران را متناسب با آنها تعيين نمايد.بنابراين شايسته است که شوراي عالي کار، دولت و نمايندگان کارگري به قانون جديد کار توجه کافي و وافي داشته باشند، چراکه در قانون قبلي کارگران از بند دوم ماده 41 قانون کار ناراضي بودند اما به موجب قانون جديد، بي  ترديد بايد شرايط اقتصادي و اجتماعي مناطق و فعاليت هاي مختلف کارگران از سوي شوراي عالي کار مبناي محاسبه دستمزد سال 89 کارگران قرار گيرد.همچنين اگرچه درصد تورم اعلام شده از سوي بانک مرکزي طبق ماده 41 قانون کار مبناي محاسبه دستمزد کارگران قرار مي گيرد اما بايد به اين نکته توجه کرد که مبناي مزد 89 تورم سال 89  باشد نه تورم .88حال اگر پيش بيني تورم 89 براي دولت امکان پذير نيست مي توان ابتدا براساس تورم 89 نرخ دستمزدها را تعيين کند آنگاه در سال آينده کميته سه جانبه تعيين دستمزد (دولت، کارگري و کارفرما) براساس تورم ماه هاي مختلف سال 89 نرخ دستمزدها را تعيين کنند.  قدس:سازمان کنفرانس اسلامي و مردم غزه«سازمان کنفرانس اسلامي و مردم غزه»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم علاءالدين بروجردي است كه در آن مي‌خوا




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 392]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن