تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799550192




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كار يا تربيت فرزندان؟


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: يك فداكارى مادرانه مهدا جهانگير سارا وكيل موفقى بود و درآمد خوبى داشت، اما كارش به حدى زياد بود كه به تعطيلات آخر هفته هم كشيده شد و مجبورش كرد ۱۶ شب در يك ماه را بى خوابى بكشد تا به زندگى اش سر و سامان دهد. «فشارها روى من زياد بود. اول تصميم گرفتم نيمه وقت كار كنم. اما بعد فهميدم كه بين بچه ها و كارم بايد يكى را انتخاب كنم.» گرچه او از نظر مالى مشكل آنچنانى ندارد: «شوهرم حسابدار يك شركت بسيار معتبر است و درآمد خوبى دارد. ما واقعاً مشكل مالى نداريم و خوشبختيم.» تعداد خانمهايى كه به خاطر نگهدارى كودكانشان دست از كار مى كشند، روز به روز زيادتر مى شود و هر كدام از آنها دليل خود را دارند. بسيارى از همكاران سارا او را سرزنش مى كنند. از نظر آنها، او فرصتهاى طلايى زندگى را از دست مى دهد. اما سارا نگاه ديگرى به زندگى دارد: «من يك كارمند تمام وقت هستم. يك مادر كه به خاطر تربيت بچه هايش در خانه مانده است، بدون هيچ نوع احساس شكست. اينجا كار زياد است. شوهر خوبى دارم و زندگى ام تأمين است. از اينكه در كنار بچه هايم باشم، با آنها بازى كنم و در جشن تولد بچه ها شركت كنم، لذت مى برم و تا وقتى كه آنها قوانين اوليه زندگى را ياد بگيرند، با آنها خواهم بود.» او مى داند كه روزى به كار سابقش باز خواهد گشت. هدف اين است كه دنياى اطرافش را به مكانى بهتر و زيباتر تبديل كند و او اين كار را با كودكانش آغاز كرده است. * * * «درآمد من كفاف هزينه نگهدارى كودكم را نمى داد. مهد كودكها و مدارس پيش دبستانى خصوصى، هزينه بالايى دارند. من نمى توانستم آن هزينه ها را بپردازم.» مريم صندوقدار يكى از فروشگاههاى زنجيره اى بود، اما حالا به خاطر نگهدارى فرزندش كار را كنار گذاشته است: «همسرم تكنيسين برق است و در يك كارخانه كار مى كند. حقوقش ماهى چهارصد هزار تومان است و زندگيمان را تأمين نمى كند، اما چاره ديگرى نداريم. هزينه مهد كودك خيلى زياد بود.» مريم آدمى فعال و پرانرژى است و اين زندگى جديد، او را كسل و سرخورد كرده است. ارتباط اجتماعى با آدمهاى ديگر براى خانمهاى خانه دار محدود است و بيرون رفتن با بچه هم دلچسب نيست. بزرگ شدن بچه هم خرج دارد: «من از آينده مى ترسم. ما پول كافى براى مخارج بيشتر از اين نداريم. من از تماشاى بازى دخترم لذت مى برم.» او تصميم ندارد دوباره صندوقدار باشد. «تصميم دارم آرايشگرى ياد بگيرم. وقتى دخترم مدرسه رفت، مى توانم يك آرايشگاه در خانه باز كنم و درآمد مناسبى داشته باشم.» * * * «من ۴ فرزند دارم. دو تايشان دوقلو هستند و يكى ۲ ساله است، يكى ۴ ساله.» مرضيه، در يك عكاسى كار مى كرد، عكاسى از مجالس و عروسيها. پيش از اين مراقبت از بچه ها به عهده مادربزرگشان بود. اما دورى بچه ها از مرضيه او را نگران مى كرد: «بچه ها به مادربزرگشان بيشتر از من نزديك بودند و اين موضوع ما را نگران مى كرد. وقتى بعد از كار دنبالشان مى رفتم تا با هم به خانه برويم، دوست داشتند خانه مادربزرگ بمانند و حتى از دورى مادربزرگشان گريه هم مى كردند.» مرضيه بيشتر روزها خسته تر از آن بود كه با بچه ها بازى كند. به همين دليل كارش را ول كرد تا به بچه ها برسد و اين كار پيامدهاى ديگرى داشت: «من افسرده شدم. وقتى سر كار مى رفتم، هر روز با مردم زيادى ملاقات مى كردم و روحيه ام خيلى خوب بود، اما بعد از ول كردن كارم، ارتباط با ديگران را از دست دادم. به همين دليل دوباره شروع به كار كردم و اين بار در خانه.» او پانزده ساعت در خانه كار تايپ و ويراستارى انجام مى دهد، اما مشكل ارتباط با آدمها همچنان باقى است. گرچه حالا تحمل خيلى چيزها آسان تر شده است. شيرينى زندگى با بچه ها به همه چيز مى ارزد: «تصميم دارم در آينده نزديك كار نويسندگى را شروع كنم. اميدوارم به هدفم برسم. تا آن موقع بچه ها بزرگتر شده اند، اما حالا خوشحالم كه بچه هايم مال من هستند.» * * * «پسر بزرگم كلاس دوم ابتدايى بود و پسر كوچكم ۲ ساله. همان موقع بود كه فهميدم باردار شده ام.» ساناز منشى مديرعامل در يك كمپانى بزرگ بود و ساعتهاى زيادى را سر كار مى گذراند. روزى رسيد كه او فهميد بيشتر از چهل و پنج دقيقه در شبانه روز براى بچه هايش وقت نمى گذارد. ابتدا كارش را كم كرد و در آخر امر به اين نتيجه رسيد كه بايد دل از كار كردن بكند. شوهرش ماهى پانصد و پنجاه هزار تومان درآمد دارد و نجار است. «نمى دانستم كه چطور توى شهر بزرگ و پرهزينه اى مثل تهران، بدون درآمد من، مى توانيم زندگى كنيم. ما صرفه جويى كرديم و تحمل. هنوز هم صرفه جويى مى كنيم. چاره ديگرى نيست.» حالا ساناز از نزديك بر تربيت سه فرزندش نظارت دارد، اما احساس مى كند نظم زندگى اش وقتى كار مى كرد، بيشتر بود: «روزهاى من برنامه ريزى شده بود. مى دانستم يك ساعت بعد كجا هستم و چكار مى كنم. ارتباط مردمى زيادى داشتم. شركت، ديسيپلين خاصى براى منشى ها در نظر گرفته بود تا وظيفه شناس تر باشند.» ساناز به اين نتيجه رسيده است كه خوشحالى واقعى با پول به دست نمى آيد: «من وقتى مى شنوم مردم مى گويند چه بچه هاى باتربيتى دارى، عميقاً خوشحال مى شوم. زندگى با وجود مادر در خانه آرامش بيشترى دارد. برنامه خاصى براى آينده ام ندارم. مى خواهم فقط روى تربيت بچه هايم تمركز كنم.» * * * «من وقتى پسرم ۱۸ ماهه بود، كارم را ول كردم. به اين دليل كه پيدا كردن مهد كودك مناسب، خيلى دشوار بود. قبل از آن براى پسرم پرستار گرفته بودم، ولى پرستار اصلاً از بچه مراقبت نمى كرد و پسرم بيمارى معده گرفت. نمى خواستم كودكم دوباره مريض شود. بنابراين در خانه ماندم و خانه دار شدم.» آرزو معلم بود و حالا علاوه بر پسر سه ساله اش، دخترى يك ساله هم دارد. شوهرش مهندس يك كارخانه بزرگ است و بيش از ۷۵۰ هزار تومان در ماه درآمد داشت. حالا او مى تواند زمان بيشترى را سر كار باشد و درآمدش دوبرابر شده است، اما مشكل ارتباط با ديگران همچنان سر جايش باقى است: «هيچ كدام از دوستان من خانه دار نيستند. همه كار مى كنند و سرزنش ام مى كنند كه چرا كارم را ول كرده ام يا كى سر كارم بر مى گردم. از اينكه دليلم را بارها و بارها توضيح دهم، خسته شده ام. چطور به آنها ثابت كنم كه دوست ندارم بچه ام را يكى ديگر بزرگ كند؟» بچه ها حالا با مادرشان ارتباط خوبى دارند. آرزو تربيت بچه هايش را به بهترين نحو انجام مى دهد و سعى مى كند ساعتهاى بيشترى از شبانه روز را با آنها باشد. شايد در آينده دوباره به كار معلمى مشغول شود، اما وقتى كه بچه ها بزرگتر شده باشند: «من عاشق تدريس هستم. رؤياى من در زندگى برگشتن به كلاس و مدرسه است، اما بيشتر از آن دوست دارم زندگى كنم، مادر باشم تا معلم.»




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن