تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797633353




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات خبرنگار بي بي سي در باره كاوه گلستان -


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: t=26342">خاطرات خبرنگار بي بي سي در باره كاوه گلستان Marzban 04 دي 1383, 06:48کاوه گلستان عکاس رسمی رسیم خبر گذاری بی بی سی بود.او یکی از برجسته ترین عکاسان پارس گوی بود که همیشه عکس ها یش در دل همه گی می نشست.او خود هم صاحب سبک بود و هم می توانست تاثیر گذار ترین لحظه هائی که به چشم هیچ کس نمی خورد را ثبت کند.یکی از شاهکار های او عکس وی در زلزله بم بود.که اصلا هیچ جائی برای صحبت نگذاشته است. "جیم میور" اسکاتلندی خبر نگار ویژه بی بی سی دو ست و همکار جدانشدنی کاوه گلستان گوشه ای از خاطرات خود را که با کاوه گلستان در ایران بوده بیان نموده است.شاید برای شما حالب باشد که بدانید عاقب چه سرنوشت تلخی باری کاوه گلستان رقم خورد. تا اواخر سال 1999بود که کاملا به ایران نقل مکان کردم.در ان زمان به شدت گرفتار تصویر کلیشه ای از ایران بودم و تنها تصویری که از مردم داشتم تظاهر کنندگان خشمگینی بودند مه شعار مرگ بر آمریکا سرمی داند. تصور درستی از آنچه با ان مواجه می شدم و یا قادر به انجام بودم نداشتم.فقط خوب به خاطر دارم که همیشه برای دو احتمال خود را آماده کرده بودم. اول این بود که مطمئن بودم دیر یا زود بالاخره به یک دلیلی با مقامات دولتی درگیر خواهم شد.و این گرفتاری عاقبت به اخراج من از ایران منجر می شود.شاید هم اخراج بهتری نتیجه ماجرا باشد. دومی هم این بود که مطمئن بودم دیر یا زود زلزله بزرگی را در ایران به چشم خواهم دید.البته چنین احساسی با توجه به عبور چندین گسل از خاک ایران تا حدودی منطقی به نظر می رسید. اگر چه احتمال اول هیچ گاه اتفاق نیافتاد ولی در مورد اتفاق دوم تقریبا حق با من بود. البته وقایع مربوط به زلزله هم با آنچه تصور می کردم تفاوت بسیار داشت.من برای گذارندن تعطیلات کریسمس خارج از ایران بودم که از نابودی شهر باستانی بم در منتهی الیه جنوب غربی ایران آگاه شدم خبر در اولین ساعات روز دریافت هدایا منتشر شد.این ماجرا به هیچ وجه مانع از آن شد که خودم را با سرعت هر چه تمام تر به بم برسانم.در حقیقت من و نادا (راننده ام) که وسایلمان را همزمان آورده بود همزمان به بم رسیدیم!من با هواپیما از بریتانیا و او با یک دستگاه پاترول نیسان از تهران حرکت کرده بود.تیم همراه ما 36 ساعت تمام به حال خوش رها شده بود و ان خورده پاترول،خانه و دفتر کار ما بود.در یک چادر کوچک ساکن شده بودیم که ابعاد این فاجعه مضاعف آشکار تر شد.طی ان بیش از 30 هزار نفر جان خود را از دست دادند و ایران هم از گوهری یگانه از میراث تاریخی خود محروم شد. خطرات: همانگونه بیش از این اشاره کردم کابوس من در باره اختلاف با حکومت ایران و بیرون انداخته شدنم درست از دست در نیامد. این مدارا در حالی بود که به هیچ وجه در پوشش مسائل سیاسی از دولت جانبداری نکردیم.البته در زمینه یاد شده بسیاری از مخالفان دو آتشه حکومت در خارج از ایران با ما موافق نبودند.اغلب گزارشات مانند راه رفتن بر لبه تیغ بود.پرونده هائی چون قتل های زنجیره ای،تجارت مواد مخدر،دختران فراری و مسئله مفاسد اجتماعی از این جمله بودند.تهیه خبر از همه این موارد بدون هیچ پیامدی به خیر گذشت. تنها یکبار احساس کردم دچار دردسر دولتی شده ام ان هم بر سر ماجرای گروه انصار الاسلام بود.من احتمال پشتیبانی ایران از این گروه را بنیاد گرا را که در منطقه کرد نشین عراق فعال هستند مطرح کرده بودم.و ظاهراً این امر مورد توجه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان مسئول حفظ امنیت مرز ها قرار گرفته بود.اما در حالی که هر لحظه در انتظار اخراج از ایران بودم مقامات سپاه تنها مرا به صرف چای و شیرینی در ویلائی در شمال شهر دعوت کردند و پس از مدتی گفت و گی دوستانه هر کدام راه خودمان را رفتیم. دوستی واقعی: کار کردن در کشوری همچون ایران سخت است. کاغذ بازی و بروکراسی دست و پایگیر اداری اغلب شما را وادار می کند فکر کنید تا کمر در گل فرو رفته اید و بیهوده برای دویدن زور میزنید . از فناوری استفاده چندانی نمی شود و حتی اگر همیشه همه چیز طبق بر نامه پیش رود تازه باید با هیولائی به نام ترافیک دست و پنجه نرم کیند. البته همه این دردسر ها توسط دوستی و خون گرمی ایرانیان کم رنگ می شد.این احساس حقیقی مانند خود سرزمین ایران بسیار گسترده،گوناگون و جالب بود. مظهر تمامی احساسات اخیر راهنما و همکار ابتدائی من کاوه گلستان بود که فیلم برداری گروه ها را بر عهده داشت. او پیش از اینکه به فیلم برداری روی بیاورد عکاس سرشناس ،تحصین شده و صاحب سبک بود.انرژی و شور پایان ناپذیر کاوه،عشق وصف نا پذیرش به وطن خود و ارتباط معنوی با دنیای تصاویر،کار این کرد را برای تلویزیون ممتاز ساخت.او محرک دایمی من برای اغلب سفر ها و ماجرا ها به دور ایران بود. تراژدی: بهار گذشته من و کاوه با هم در عراق بودیم و حکومت صدام حسین زیر چکمه های نیرو های ائتلاف آخرین نفس های خود را می کشید. زنجیره ای از حوادث که به دست بی رحم سرنوشت یافته بود.عاقبت ما را به پارک کردن نا آگاهانه ماشین در محوطه مملو از مین های ضد نفر وا داشت. من در حال پیاده شدن از ماشین بودم که استوارت هیوز،تهیه کننده لندنی گروهمان پایش را روی اولین مین گذاشت.با شنیدن صدای انفجار همه ما و حتی استوارت فکر کردیم هدف خمپاره و یا یک همچین چیزی قرار گرفته ایم.ظرف چند ساعت آتی پزشکان ناچار شدند پای آقای هیوز را قطع کنند. من خودم را روی زمین انداختم و کاوه از بالای تپه به سمت پائین دوید.شتابش باعث شد که روی یک مین پا بگذارد و بدنش روی مین بعدی بیافتد.او بلا فاصله مرد.زمانی که طی آن،زندگی همه ما تغییر کرده و هستی یکیمان نابود شد حتی از لحظاتی که شما صرف خواندن این سطر کردید هم کمتر بود. سفر بازگشتم به تهران که برای همراهی بازمانده پیکر کاوه بود تلخ ترین خاطره زندگی من به شمار می رود.تراژدی مرگ وی و صدمه که این واقعه بر روح من زد تنها به مدد مهربانی عشق خانواده خود کاوه التیام یافت و این خانواده یعنی مادر،خواهر،همسر،و پسر کاوه گلستان بود. در طول تمامی مهمانی ها و مراسمی که به مناسب رفتن من از ایران برگزار شد غم از دست دادن کشوری که با عشق در ان کار کردم و دوستان نیک بسیاری داشتم مرارها نکرد. درپشت همه این جشن ها یک غم عمیق نهفته بود وقتی ایرانی ها دلشان برای کسی تنگ می شود می گویند: جای شما خالی است. کاوه جان جای شما خیلی خالی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر درمورد کاوه گلستان می توانید به پایگاه زیر مراجعه نمائید. بر گرفته از هفته نامه عصر ارتباط منبع: aghahamidgol2 05 دي 1383, 00:14تصوير لود نشد رفيق Marzban 05 دي 1383, 06:46والا عكس كه برا من لود مي شه مشكل خاصي هم ندارد




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن