تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 10 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):تا زمانى كه مردم، امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به ي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798853223




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از زینگ تا توزیع مطبوعات / اعتماد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > انتظامی، حسین  - گفتگو با اعتماد ، تیر 87  حمیدرضا ابک ،امیرحسین مهدوی /«دوستانم می دانند اگر من روزی در محیط کارم خانمی را ببینم که کشان کشان بسته یی را با خودش در طبقات جابه جا می کند، بسته را از دستش نخواهم گرفت ، بلکه زنگ می زنم به نگهبانی و می گویم یکی از خدماتی ها را بفرستید تا بسته این خانم را از دستش بگیرد و برایش ببرد.» تکبرش به دل می نشیند، در روزگاری که مردمش با تواضع های ساختگی کاسبی می کنند.انتظامی را نمی شود گوشه رینگ برد. وقتی حرفت ذره یی معقول باشد بلافاصله می گوید ؛ «کاملاً قبول دارم.» وقتی هم که به حرف هایش ایرادی می گیری و می گویی اینجای نظریه ات تناقض آمیز است، می گوید ؛ «پس باید با کمک شما درستش کنم.» آنقدر پیچیده بود که نفهمیدیم صمیمیت و رک گویی و حوصله را از «اخلاق» به ارث برده یا از «سیاست» . به هر حال نتیجه یکی بود . گفت وگو با او چند روز پس از تودیع از مدیر عاملی بزرگترین روزنامه کشور (همشهری) انجام شد . بعد از چهار ساعت مصاحبه ، خودمان بریدیم و خداحافظی کردیم و از در بیرون نیامده بودیم که هر دو با هم گفتیم؛ «عجب پدیده یی است این حسین انتظامی» . عنوان کتاب شما «روزنامه نگاری و روزنامه داری» است، اما در کتاب شما کمتر درباره روزنامه نگاری نوشته شده . به نظر می رسد تیتر انتخاب شده می خواهد نکته یی را برساند که به احتمال زیاد خواننده باید از جایی غیر از خود کتاب به آن برسد. چرا شما اسم کتابتان را روزنامه نگاری و روزنامه داری گذاشتید؟ می توانستید بگذارید روزنامه داری، چون همه کتا ب درباره روزنامه داری است.خوب هر اسم دیگری هم می گذاشتیم همین پرسش پیش می آمد .   می خواستم بدانم عمدی در این کار بوده یا فقط یک نوع سجع به کار بردید؟قاعدتاً یک نوع سجع است. ضمن اینکه می خواستم به پیوند بین روزنامه نگاری و روزنامه داری اشاره کنم؛ از طرف دیگر به تفاوت های روزنامه نگاری و روزنامه داری. اینکه ممکن است یک نفر روزنامه نگار خوبی باشد اما ضرورتاً برای اداره یک روزنامه و اداره یک نشریه صلاحیت نداشته باشد. با انتخاب این تیتر خواستم بگویم که این دو موضوع به نوعی با هم ارتباط دارند به قول شما اهل فلسفه ، عموم و خصوص من وجه دارند. قاعدتاً همان سجعی هم که می فرمایید هست .   آن طور که از کتاب شما برمی آید، مهم ترین معضل مطبوعات فقدان بنگاه های مطبوعاتی است. شما دلایلی را ذکر کرده اید و گفتید به این دلایل و به خاطر این شرایط بنگاهداری در ایران بسیار سخت شده یا اصلاً امکان ندارد. اول می خواهم بدانم آیا شما سرّ اصلی عدم نفوذ مطبوعات در ایران را این نکته می دانید؟تا حدی، البته این نکته را عرض کنم که به هیچ وجه این داعیه را ندارم که این مطالب، کتاب است. هر چند ممکن است از نظر حجم مانند کتاب باشد.   اتفاقاً مهم ترین نکته کتاب شما این است که وقتی کتاب را می خوانی، احساس نمی کنی که نویسنده یی در آن حضور دارد. یعنی افاضات و رهنمودها در آن نیامده است.تلاش کردم به شدت تلگرافی باشد و متن آن روزنامه نگارانه باشد. فرمایشات ، کمتر در آن باشد بلکه مجموعه یی از تجربیات باشد. این کتاب در واقع یک مقاله بلند است. به همین دلیل است که شاید انسجام کتاب را نداشته باشد. در بخش هایی اشاره کرده ام عدم توفیق مطبوعات کشور ما به کدام دلایل است. اما فکر می کنم اگر ما بلد باشیم مطبوعاتمان را خوب اداره کنیم، بنگاه های خوبی داشته باشیم و شاخه یی به اسم مدیریت مطبوعات داشته باشیم، وضع مطبوعاتمان خیلی بهتر از وضعیت فعلی خواهد بود. حتی به آماری هم که از وزارت ارشاد گرفته ام اشاره کرده ام که مثلاً 95 درصد مطبوعات به دلیل ماده 16 تعطیل می شوند. یعنی گردش بالایی که ما در حوزه آمد و شد مطبوعات داریم به خاطر کسانی است که این کاره نیستند و سرمایه های خودشان هم نابود می شود.   نسبت علت و معلولی بین پدیده ها چیست؟ آیا معتقدید چون بنگاه نداریم آن وضعیتی که در قالب چند عنوان در صفحات کتاب آمده مثلاً مرگ زودهنگام مطبوعات رخ داده یا یک نسبت میانگینی است به این معنا که در سرزمین ما شرایطی وجود دارد که مانع بنگاهداری هم می شود؟طبیعتاً همه پدیده ها بر هم اثر می گذارند. مثل اثر بال پروانه یی، اما طبیعی است که عوامل عمومی هم اجازه نمی دهند که ما بنگاه های موفق داشته باشیم. بخشی هم به منش فرهنگی خود ما برمی گردد که جزء فرهنگ عمومی ما شده. ما خیلی توفیق کسی را برنمی تابیم.   دلیل سوالم این بود، وقتی کسی کتاب شما را می خواند حس می کند که شما به عنوان روشنفکری که در میانه دولت و مطبوعات ایستاده و قضاوت می کند، نوک پیکانش بیش از آنکه متوجه دولت یا به صورت کلی نظام باشد ، به سمت دست اندرکاران این عرصه است. اما فکر می کنم در کتاب شما به نقش دولت خیلی اشاره نشده است. به چه معنی؟ به این معنی که همان بنگاه هایی که شما به آنها اشاره کرده اید؛ همشهری، جام جم و... بنگاه های دولت ساخته اند یا برخاسته از دولتند. شما فرض را بر این گذاشته اید که آقای مدیر وقتی می روید و مدیر همشهری می شوید منابع انسانیت را اینگونه توسعه بده، مدیریتت را این جوری بکن، اما هیچ حرفی در این رابطه نیامده است که «فلانی اگر تو می خواهی روزنامه بزنی، سرمایه هم داری، چه کاری انجام بده». من فکر می کنم آقای انتظامی به زیرکی از زیر این سوال فرار کرده است. به این معنی که می داند این سوال یک پله مهم تر است. شما مقدمات را پیش فرض گرفته اید. اما این فرض اولیه محل پرسش است.طبیعی است که این به تجربه خود من برگردد. می دانید که من در ابعاد ماکرو در مطبوعات کار کرده ام اما آن گونه نبوده که فاقد تجربه حوزه های مختلف کاری مطبوعات باشم. کسی از من انتظار ندارد که درباره یک مجله ماهانه استانی و شیوه های مدیریتش حرف بزنم. منتها یکی از دغدغه های شخصی من این است که دفاتر مشاوره و کلینیک مطبوعات درست شود، گاهی با یک پیچاندن پیچ مشکل حل می شود ولی آن مدیر فاقد تجربه کافی است و تا به الان به ذهنش نرسیده که مشکل با این پیچ حل می شود. اما افرادی که در ابعاد ماکرو کار کرده اند و زوایای مختلفی را دیده اند، اینها را بهتر می بینند. در مطبوعات چنین چیزی نداریم.جان مایه عرایض من این است که یک هم افزایی تولید بکنیم. نگاه بنگاهی این است که دیگر لازم نیست مطبوعات تکنیک های مختلف را داشته باشند و همه امکانات در اختیارشان قرار بگیرد. اگر شرکت توزیع پاسخگو در اختیارشان باشد همه این کارها را انجام می دهد. عرض کردم آن دغدغه من که در حال حاضر به دنبالش هستم این است که دفاتر کلینیک و مشاوره وجود داشته باشد، مطبوعات به آنجا بیایند و مشکلاتشان را بیان کنند. حتی می توان نگاه اقتصادی به این موضوع داشت که این دفاتر فقط نسخه بنویسند یا مثل کلاس های کنکور تضمینی، اگر کارهایشان نتیجه داد سهم خود را بگیرند یعنی اگر تیراژت از 20 هزار تا به 30 هزار تا رسیده پول ما را بپرداز. اگر درآمد آگهی ات در نتیجه کارهایی که ما می کنیم، پیوندهایی که برای تو برقرار می کنیم، عیب یابی هایی که می کنیم، یک و نیم برابر شد، سهم این دفاتر مشاوره را بده. یعنی می شود حتی در بخش خصوصی به سمت نگاه بنگاهی برویم. این دغدغه من است که بسیاری از کارهایی که در روزنامه های دولتی و ابعاد ماکرو اجرا شده است قابلیت الگوبرداری و ساده سازی در ابعاد کوچک تر و بخش خصوصی هم دارد.   دولتی بودن همشهری و جام جم و ارگان موفقی از این دست پذیرش حرف شما را دشوار می کند. بله. البته آنها این شانس را دارند. چند سال پیش همین آقای مهدوی و آقای فرزانه به من گفتند چرا یک روزنامه شخصی را راه نمی اندازی. گفتم برای اینکه روزنامه شخصی یک اسپانسر خیلی قوی می خواهد. اگر آدم روز اول این چاله را نکنده باشد باعث می شود به فساد بیفتد و تیتر بفروشد. روزنامه هایی مثل همشهری، کیهان، اطلاعات، جام جم ایران و مشارکت تیتر نمی فروشند، معلوم است که مال کی است. روزنامه یی مثل پرسپولیس هم تیتر نمی فروشد، معلوم است که مال باشگاه خودش است. یعنی یا به یک ایدئولوژی وابسته اند که حزبشان از آنها پشتیبانی می کند یا به یک سازمان خدماتی مثل شهرداری یا دولت وابسته اند، اما می شود به سمتی رفت که اسپانسرهایی را هم تعریف کنیم، یعنی...   اسپانسر کیست؟ باز باید بگوییم که اسپانسر یک نهاد دولتی است چون به محض اینکه شخص باشد انتظار پیش می آید. من می توانم ده مورد برای شما مثال بزنم از مطبوعاتی که اسپانسر شخصی دارند و تیتر هم می فروشند.داشتم همین را عرض می کردم. اگر نگاه کنید می بینید که ما اسپانسرگری را هم در کشورمان بلد نیستیم. چون کلاً ما عجولیم. طرف می گوید من دو میلیارد به شما می دهم و تو بنده زر خرید من باش. درک نمی کند که مثلاً اگر تو می خواهی بزرگ ترین کارخانه کشور در صنعت خاصی شوی کار تبلیغ و فرهنگ و رسانه فن ماست، و کار را به ما بده و دو سال دیگر تحویل بگیر. هر روز نخواه که عکست را در صفحه اول چاپ کنیم.   البته قبول دارید که در ایران در رابطه با اسپانسرهای دولتی یا کم خطر، توقع چنین چیزی دشوار است. آنجا هم مدیران مطبوعاتی به شدت متهم اند که چرا در خدمت نیستند.درست است. اما اسم آن تیترفروشی نیست.   می خواهم بگویم این هم وجود دارد. به این معنی که شما می گویید اسپانسر سرمایه را تحویل دهند و دخالت نکنند. کدام نهاد اقتصادی است که حاضر شود این کار را بکند؟اینها به دلیل این است که فهم رسانه یی نیست و با آدم های عجول مواجه هستیم.   آقای دکتر در مارکتینگ مطبوعات تفاوت هایی با صنعت وجود دارد، در مثال هایی که شما فرمودید موانعی که شاید به صورت عام بتوان گفت موانع نرم افزاری به صورت عام شامل همه می شود. وقتی حرف مارکتینگ می آید آن وقت این سوال پیش می آید که وقتی اتفاق دنیای تصویر می افتد، مجله یی که از صفر شروع کرده، پشت رنو، دکه به دکه مجله را توزیع کرده اما به آن دلایل نرم افزاری در یک لحظه بنگاهش معدوم شده، پس چه باید کرد.اگر بنگاه باشد معدوم نمی شود و به فعالیت خود ادامه می دهد.   یعنی تعریف شما از بنگاه تک محصولی نبودن است؟بله. یک خط تولید ممکن است به هر دلیلی معدوم شود اما کمپانی معدوم نمی شود و با سایر محصولات خود زنده می ماند. آقای دکتر چرا این نهادها بزرگ نمی شوند؟ موفق ترین مجله های خصوصی ما از ماشین تا فیلم، یا 3 تا رفیق اند که 30 سال با هم کار کرده اند و 4 نفر نشده اند، یا پدر و پسرند مثل سوهان فروشی؛ نوه اش صفحه آرایی می کند، خواهرزاده اش توزیع می کند. سود هم تولید می کند و از سودش رستوران می زند اما آن مجموعه را بزرگ نمی کند.درست می فرمایید. اگر بزرگ تر شوند ماندگارتر و مقتدرتر خواهند بود.   از چه می ترسند؟ اگر اقتصادی است چرا توسعه نمی دهند؟مجله فیلم اتفاقاً مجله موفقی است، سه تا دوستند، شاید 10 سال پیش نوشته شده بود که یکی از دلایلی که این مجله موفق است این است که به خوبی تقسیم کار کرده اند و به همین جهت هم خوش درخشیده اند.   یعنی مجله فیلم در تعریف شما از بنگاه می گنجد؟بله می تواند باشد.   چرا می گنجد؟ در سوال قبلی گفتید که «دنیای تصویر» بنگاه نیست اما می گویید این بنگاه است. شما که گفتید ملاکتان تک محصولی نبودن است.یکی از شاخص هایش آن است. مجله فیلم می تواند بنگاه باشد به خاطر اینکه روابط در آن درست تعریف شده است.   اینکه خیلی قضیه را سابژکتیو و ذهنی می کند.قبول دارم. این موضوع هنوز به نظریه تبدیل نشده است و باید به کمک مطبوعاتی ها آنقدر چکش بزنیم تا یک نگاه جامع دربیاید. مثلاً می توانیم بگوییم که برای بنگاه باید 10 شاخص وجود داشته باشد که 5 تای آن اجباری است و 5 تای دیگر آن اختیاری است. و به محض اینکه به نمره 7 برسد اسمش بنگاه می شود. محصولات متنوع، مدیوم های مختلف، تقسیم کار علمی، صاحب امتیاز حقوقی، اینتگره بودن و شاخص هایی از این دست.   من ناظر به کتاب چیزی که از گفته های شما متوجه شدم این است که علی معلم به جای اینکه با رنو مجلات را جابه جا کند بیاید و یک شرکت به وسع خودش راه بیندازد، مجله هم داشته باشد، هفته نامه هم داشته باشد که بعد اگر مجله دنیای تصویر توقیف شد کارش نخوابد. من می خواهم ابتدا تکلیفم با مساله بنگاه مشخص شود. شما در مرحله بعدی گفتید که بنگاه آن چیزی است که روابط در آن مشخص شود. علی معلم چه کاری انجام می داد بنگاه بود؟اتفاقاً بخشی از کارهایی که به نظر من فعالیت بنگاهی است را شروع کرده بود؛ از جمله جشن سینما. یعنی می آید مدیوم دیگری را به مدیوم کاغذی اضافه می کند. جشن ، یک رسانه رو در رو است و جنبه باشگاهی دارد. اگر هم امروز می بینیم به تعطیلی دنیای تصویر واکنش جدی نشان داده می شود به نظر من به دلیل وجود همین مدیوم است.   البته اگر نگاه بدبین ها را در نظر نگیریم که معتقدند همان جشن ها باعث شده تا بسته شود.این همان چیزی است که من در ابتدا گفتم؛ فرهنگ عمومی ما اشکال دارد. تلاش می کنیم یکی را که خیلی رشد کرده بکشیم پایین.   واژه فرهنگ عمومی خیلی کلی است.منظورم اخلاقیات، عرفیات، سوابق اجتماعی ما است که از ما ایرانی ها یک شاکله درست کرده است.   بحث آنجا بود که مفهوم بنگاه چیست، قرار شد به تبیینی برسیم که گفتید هنوز نرسیده اید.من هم اصرار دارم که این عرایض را در حد فتح باب بدانیم تا یک عده بیایند و در این رابطه صحبت کنند. حتماً از دل آن حرف های خوبی در می آید.   در مثالی که زدیم بحث مجله فیلم و مجله دنیای تصویر، می خواهم بدانم این پارادوکس چگونه حل می شود. ما از یک طرف بزرگ شویم به چشم می آییم یا به دلایل فرهنگی یا به دلایل سیاسی مرخص می شویم و از یک طرف دیگر این سوال پیش می آید که نشریه یی که سابقه دارد، چرا رشد نمی کند، چرا فروش نمی کند، چرا همین جا مانده اید، اینجاست که مساله پشتیبانی سیاسی پیش می آید. با این شیوه یی که شما می گویید مدیر مطبوعات یعنی آدمی که در بنگاه است و کسی است که کمی وصل است و کمی کارشناس است، این باعث ایجاد مقدمه یی برای سیاسی شدن اقتصاد مطبوعات نمی شود؟ همان چیزی که شما به شدت از آن گریز دارید. آن روزی که آقای ستاری در چند سال 7 روزنامه چاپ کرد به این خاطر بود که رئیس جمهور جواب تلفنش را می داد و امروز اگر آقای انتظامی بتواند چنین کاری انجام دهد به این خاطر است که رئیس مجلس جواب تلفن او را می دهد. پس دچار همان پارادوکسیم. روزنامه دار، کنشگر سیاسی باشد یا نباشد. تفاوت روزنامه با یک فصلنامه تخصصی در همین هاست، حتی تفاوت یک روزنامه اصلی پرتیراژ یا اثرگذار با یک روزنامه معمولی در همین هاست. بالاخره یکی از ویژگی های مدیر مطبوعاتی باید این باشد که کنشگر سیاسی باشد یا حداقل از فعل و انفعالات حوزه سیاست بی اطلاع نباشد. بعید می دانم کسی بگوید صرف قلم زدن یا صرف مدیر بودن یا صرف پول داشتن یا فهم مارکتینگ داشتن شرط اداره یک روزنامه بزرگ یا جریان بزرگ مطبوعاتی است همچنان که صرف سیاسی بودن نیز کفایت نمی کند.   آقای دکتر ما یک بنگاه هایی داریم که شکل گرفته اند و سرمایه کشورند؛ لوموند هم در ارتش بنیاد گذاشته شده است. اینکه بنگاه های بزرگی که قبل از انقلاب یا بعد از آن در شهرداری و صدا و سیما تاسیس شده و پایه خوبی دارند، چاپ دارند، توزیع دارند خیلی خوب است؛ اما همین بنگاه ها هم از جابه جایی و سلیقه مدیران جدید در امان نیستند. این تجربه چه می شود؟ آقای انتظامی، آقای عطریانفر، آقای ستاری؛ فکر می کنم آن روزی که شما به همشهری آمدید در آن سال شمسی 3 یا 4 مدیر عوض شده بود. این به نظر من یک لوپ بسته است. چه جوری می شود آنهایی که بزرگند مشمول این قصه اند و بقیه هم که اثرگذار نیستند. شما برایتان متصور است که در هر طیف و دیدگاهی بشود در همشهری نهاد خصوصی تاسیس کنیم؟ یعنی یک مدیر توانا و مومن به تمام این آموزه ها با اقتصاد ایران که می شناسید که امکان تاسیس همشهری در بخش خصوصی داشته باشد. بله. تا حدی. همین الان ما دو بنگاه بزرگ در بخش خصوصی داریم، یکی ابرار و یکی خبر. اینها هر کدام چند نشریه هستند که الان به شکل گروه نشریات اداره می شوند.   خب آنجا هم که آقای انتظامی بوده است. درست است که من در ابرار یک مدتی کار کرده ام اما قبل از آن نشریاتش در آمده بود. ابرار اصلی، ابرار ورزشی، اقتصادی و گنبد کبود نشریه کودکان.   اینکه می گویم انتظامی ناظر بر همان سوال قبل است فرقی نمی کند صفی زاده. یعنی در انتها باید وصل به جایی باشی.آنجا آقای صفی زاده بودند که سوابق بالای مدیریتی در قوه مجریه داشتند. رئیس سازمان اداری مجلس هم بودند و برای همین می گویم شهروند هم شاخص بنگاه شدن را دارد، شما می دانید شهروند این امکان را دارد که لابی بکند.   مرحوم بورقانی همیشه می گفت یک وزیر خارجه، یک سردبیر، یک مدیرعامل، در هر نشریه یی این سه جزء لازم است.یا اینکه بریم به سمت افرادی که به تنهایی تمام وجوه در آنها جمع شده باشد.   باز من می رسم به سوالم. آن وقت این حرف ها با این وضعیت چگونه هماهنگ می شود؟ شما دارید یک عنصری را وارد مدیریت می کنید که شاید در دنیای مدرن کم معنی باشد. اینکه اگر شما فرد خاصی داشته باشید می توانید روزنامه داشته باشید. این بنگا ه داری را کمی دشوارتر می کند. مگر ما چند تا از چنین افرادی داریم. من از داخل اینگونه مجموعه ها هم خبر دارم. آنجا هم تفکیک مسوولیت شده است. آن فرد لابی را بلد است. اگر مجله خانوادگی بزند می تواند لابی کند و اگر مجله فلسفی هم بزند این توانایی را دارد. به این جهت می گویم ما آدم هایی که در این سطح بتوانند فعالیت کنند کم داریم.   نقش دولت چیست؟ شما دولت را زیرساخت ساز می دانید؟ تولیدکننده محصول نهایی می دانید یا فقط ناظر می دانید؟ من فکر می کنم محصولی که ما تولید می کنیم در نهایت مورد خرید یک چهارم جمعیت ایران است.علتی که ما کتاب هایمان دو هزار تاست، علت اینکه تیراژ نشریات ما چنین وضعیت خرابی دارد، این است که چرخه تولید، توزیع و مصرف را نفهمیدیم. اینجا هم مارکتینگ است، اما این در صنعت فهم می شود.   دولت باید زیرساخت بسازد؟وظیفه اصلی با دولت است. البته این هم کم لطفی است که ما بی عرضگی خودمان را این گونه تعریف کنیم که دولت برای ما زیرساخت فراهم نکرده است.   بله. اما ساماندهی دکه ها هم بی انصافی است که بیندازیم گردن بخش خصوصی.اگرما بنگاه های مقتدر داشته باشیم می توانند به دولت فشار بیاورند مثل اتحادیه ها که تو باید دکه های ما را ساماندهی کنی.   این موضوع خیلی مهمی است که اتفاقاً در کتابتان هم به آن اشاره نکرده اید. چه بهتر، همین فرمایشات شما باعث می شود که اینها را بعداً تکمیل و ضمیمه کنیم، دولت، این را برای من سامان بده، خود من هم کمکت می کنم. نه اینکه من بنشینم و فقط مطالبه داشته باشم. باید عین اتحادیه عمل کرد.   دولت دارد یارانه مستقیم می دهد.این کار اشتباه است.   اگر بخواهیم به او بگوییم که بهینه تر صرف کن ، چه می گوییم ؟یارانه در محل مصرف و توسعه زیرساخت ها تا قیمت تمام شده کاهش بیابد و هزینه در امر آموزش .   اتفاقاً یکی از نکته های من در مورد کتاب شما این است که این روش های جایگزینی که شما برای یارانه مستقیم گذاشته اید مدلش در عرصه کتاب می شود همان فیلم بده، زینک بده . نه. 11-10 پیشنهاد در آخر کتاب داده ام و حتی خودم آماده ام که دولت بگوید بیا اجرا کن. البته اعتبار و اختیارش را هم بدهد. من قول می دهم در یک فرصت شش ماهه اجرا کنم و کلیدش را تحویل دهم. هر کدام از آن 11 پیشنهاد. مثلاً یکی از آنها شبکه توزیع است. یک موضوع دیگر را عرض بکنم که خود شما فرمودید خیلی کارها شده اما نتیجه نگرفته، به این دلیل نتیجه نگرفته که مثلاً 9 ماه در زهدان نبوده، هر چیزی باید دقیقاً در زمان خودش اتفاق بیفتد. مثلاً انرژی اکتیواسیون لازم برای پرتاب یک موشک برای فلان ارتفاع را مثلاً می گویند 50 کیلو مواد منفجره، اگر 49 کیلو بگذاریم لانچ انجام نمی شود و آن 49 کیلو هم از بین می رود. اینکه می گویید یک کارهایی کردند ولی به نتیجه نرسیده به این خاطر است که کار را خوب انجام نداده اند، آن وقت یک ایراد دیگری هم این ماجرا دارد؛ دقیقاً مثل مصرف دارو. اگر پزشک شما دارویی بدهد و بگوید با این دوز استفاده کنید و شما اشتباهاً دوز پایین تر مصرف کنید، بدن تان مقاوم می شود و در دفعه بعد باید از دوز بالاتری استفاده کنید. الان ماجرای توزیع این گونه شده؛ زخم خورده، کاری انجام نشده، دفعه بعد که بخواهیم وارد آن بشویم باید هم انرژی معنوی بیشتر و هم پول بیشتری را وارد آن بکنیم و از آنجا که افراد دلزده شده اند، باید کلی سرمایه گذاری کرد تا آنها را متقاعد کنیم که این بار می شود.   خصوصی سازی دو جنبه دارد، یک جنبه تفویض ثروت است و یک جنبه تفویض قدرت. به نظر می رسد ما در عرصه فرهنگ فقط تفویض ثروت را خصوصی سازی می دانیم و کمک به بخش فرهنگی. تفویض قدرت را مطلقاً خصوصی سازی نمی دانیم. انگار یک اراده عمومی وجود دارد به این معنی که قرار نیست کارتل ها و بنگاه هایی هم به معنایی که شما مدنظرتان است راه بیفتد. به نظر من شما خیلی فضا را ایده آل می گیرید. ولی اگر واقعاً چنین مساله یی باشد آن وقت شکل گیری بنگاه ها چگونه است. این دیگر زیرساخت فکری، فرهنگی، اعتقادی و ایدئولوژیک است. این را باید چه کار کنیم؟ فرض کنید اراده یی وجود دارد که مجله فیلم به همین صورت دربیاید.اگر نشریاتی باشند که به لحاظ اقتصادی به دولت وابسته نباشند و وامدار کسی نباشند آیا آزادتر و مستقل تر نخواهند بود.   معلوم نیست.چرا؟ هزار شرط دیگر دارد. فرد خاصی باید بالای سرشان باشد، دچار بحران سیاسی نشوند و... نمی توان به راحتی گفت.نه. سوال من این بود؛ آیا ضریب استقلال آنها افزایش پیدا نمی کند با حفظ سایر شرایط؟ بله، مسلماً. در شرایط مساوی بله.یعنی به مجله یی که بنیان اقتصادی خوبی دارد،کسی نمی تواند با یارانه یا پول، حرف خودش را تحمیل کند.این نشریات تمکین نمی کنند و این به استقلال مطبوعات می انجامد.   به این معنا قبول دارم ولی معتقدم با همه همپوشانی هایی که بین رسانه و سیاست وجود دارد، اگر ما توان ترسیم مرزهای تفکیک رسانه و سیاست را نداشته باشیم و اگر برسیم به اینجا که اصحاب رسانه کنشگران درجه یک سیاستند حکم به پایان روزنامه نگاری کرده ایم.می دانید چرا الان این جوری شده است؟ متاسفانه چون خود مطبوعاتی ها هم باور دارند که نردبان سیاسی اند. یعنی باور داریم که بهترین راه برای اینکه نماینده مجلس شویم، معاون وزیر شویم و وزیر شویم این است که از این کانال رد شویم.خودمان هم این باور را داریم و به همین جهت است که رکاب می دهیم.   من از یک طرف باید با انتظامی کار کنم به این دلایلی که شما گفتید، از طرف دیگر انتظامی که یک آدم سیاسی است، مسلماً در انتخابات موضع دارد و می خواهد عکس دلخواهش را در صفحه یک چاپ کند. تکلیف من که می خواهم روزنامه نگار بمانم چیست؟ دعوای ما در بسیاری از روزنامه ها همین است.اینها قواعد حرفه یی کار ماست. اولاً شما وقتی با افراد مختلف کار می کنید، باید بدانید که در چه چارچوبی هستید. متقابلاً آن افراد باید بدانند که چگونه می توان از ظرفیت های شما استفاده کرد و در عین حال به شما فضای آزاد داد تا دغدغه های خود را دنبال کنید. نه اینکه هر کدام مان بگوییم هرچه من می گویم درست است. در یک تعامل قرار می گیریم.   چقدر قابل تفکیک است؟خیلی چیزها حسی است.   اصلاً روزنامه نگاری بدون گزاره داریم، یعنی روزنامه یی که حامل گزاره نباشد.منظورتان را نمی فهمم.   اینکه می گویند روزنامه نگار باید توصیف گر باشد و قضاوت نکند و این قبیل توصیه های بهداشتی.من این حرف ها را قبول ندارم. حتی اگر در کتاب های آکادمیک روزنامه نگاری باشد ، و در همه جای دنیا فهم می شود و اداره می شود و تعامل می شود. تیترها و تحلیل های روزنامه یا شبکه یی که ظاهراً مستقل است در خدمت یک قدرت است. روزنامه نگاری یعنی قدرت.   وقتی من روزنامه سیاسی داشته باشم و حزبی باشم، اگرکوچک ترین گافی از مصاحبه شونده بگیرم تا 15سال آینده کار خودم را کرده ام. اینجاست که می گویم باید بین روزنامه و سیاست مرزی وجود داشته باشد. قبول دارم که حتی گاهی گاف گرفتن باعث افزایش تیراژ می شود اما من نگران استقلال مطبوعاتم. اما می دانید که در عالم حرفه یی این حرکت اعتمادزدا است و باعث بی اعتمادی صاحبان خبر و منابع می شود، نمی دانم روزنامه نگاران ما تا چه حد به این اخلاق یا اخلاق حرفه یی پایبند هستند که حتی اگر نوار مصاحبه را دارند و مصاحبه کننده از آنها بخواهد کل آن را با نگاهی کاملاً متضاد بازنویسی کند موافقت می کنند یا نه؟ این نظر مصاحبه شونده است و می تواند نظر جدید او باشد.   خیلی ها معتقدند یک تناقض جدی که با آن روبروییم بحث تناقض میان آموزش آکادمیک و کلاسیک، با این چیزی است که به عنوان مطبوعات روی دکه می آید. آقای بهنود همیشه می گفتند یک عده درس روزنامه نگاری می دهند، یک عده درس روزنامه نگاری می خوانند و یک عده هم روزنامه در می آورند. تصویری که از آموزش روزنامه نگاری داریم این است. یکی دیگر اینکه به نظر می آید هم در روزنامه نگاری و هم در روزنامه داری، صفر تا صد تصمیم به شاغل شدن تا پیدا کردن شغل کمتر از دو روز است؛ با احتساب رفت و آمد. فکر نمی کنم تاسیس دکه و بقالی هم به همین سادگی باشد. یکی از وجوه نظام رنکینگ که من به آن اعتقاد دارم همین است. یعنی اگر کسی وارد نشریه شد روز اول محل چاپ امضای او کجای مطلبش باشد. چرا در کشور ما به قول شما تاسیس روزنامه راحت تر از بقالی است. هم به جهت دانش و هم به جهت سرمایه. در ارتش وقتی یک تیپ می خواهد لشگر شود باید استعداد آن را داشته باشد، تعداد سرهنگ، سرتیپ، سرگرد و سروان در این دوتا فرق دارد. سوال من این است که ما در کل کشور چند تا ستون نویس داریم؟ چند تا مصاحبه گر طراز یک و دو داریم؟ وقتی این افراد را ضرب و تقسیم می کنیم مشاهده می کنیم که اینها نمی توانند صد تا روزنامه در بیاورند؛ می توانند مثلاً بیست تا روزنامه منتشر کنند. وضع ورزشی ها و اقتصادی ها هم بدتر از این است. ما چند تا روزنامه نگار اقتصادی در کشور داریم؟   مکانیسم رشد در این صنف بی معیار است. برخی افراد را به هر روشی، با یک نردبامی، در همین صنف ارتقا پیدا کرده اند، شما می فرمایید وقت بگذار و انگلیسی بخوان، در رشته خودت قوی شو، دانشگاه برو، برای یک ستون در یک هفته پنج کتاب بخوان، بعد هم هشتت گرو نهت باشد.در نظام رنکینگ کسی که انگلیسی خوانده، کسی که برای ستونش یک هفته وقت گذاشته، کسی که خبرنویسی بلد است و سلسله مراتب را درست بالا رفته، باید به موقع به درجاتش هم برسد.   من معتقدم که در نظام مطبوعاتی ما این امر ممکن نیست.خیلی بدبین نباشیم. قاعدتاً درست می گویید اما بنا به پیش فرض های خودتان. شما دارید نظام الیگارشی مدیریتی تان را به سطح روزنامه نگاری هم گسترش می دهید.دلیلی ندارد هرچیزی را که تابع نظم، رویه و فرمول بود با سیستم الیگارشی مقایسه کنیم. یعنی شما مخالف این هستید که همه ما چه در روزنامه نگاری و چه در مدیریت آن با شاخص هایی ارزیابی شویم؟   نتیجه این می شود که به فرد خاصی بگوییم چون در روزنامه جناح مقابل کار کرده یی پس نمی توانی در این روزنامه فعالیت کنی؟این تقسیم بندی ها غلط است.   ولی عمل می شود و این در سیستم رنکینگ شما تاثیر فاحشی می گذارد. در این سیستم حتی مسوولان مطبوعاتی وزارت ارشاد باید درجه قابل قبولی داشته باشند.   مگر شما می توانید برای دولت نظام رنکینگ بگذارید؟باید این مطالبه به وجود بیاید.   نه. شما دارید در چارچوب افق های نظام حرکت می کنید. اجرایی شدن این موضوع سخت است.قبول دارم ولی این حتی برای خود دولت مقبولیت بیشتر می آورد.   شما در کتاب تان و ما با تجربه هایمان شاید بتوانیم بگوییم که در نظام توزیع مطبوعات مهم ترین مشکل ما مشکل توزیع است. مثالی که شما در کتاب تان دارید مقایسه شیر با روزنامه، در نظام توزیع است. نقش بنگاه ها را توضیح دادید، اما قرار بود نقش دولت را در تولید زیرساخت ها توضیح دهید. در همین کتاب، برای دولت هم راهکارهایی اشاره شده است؛ راهکارهایی که نتیجه تجربه از زوایای مختلف است ولی طبیعتاً بیشتر نگاه من به خود مطبوعات و بنگاه های مطبوعاتی است که چگونه می توانند حتی با حضور و کمک حداقلی دولت، مشکلات را تا حدی مرتفع کنند.   شما که به نقش نهاد خصوصی اهمیت می دهید چرا یک فعالیت مدنی انجام نمی دهید. چرا فقط سخن از دولت می گویید؟قبلاً عرض کردم که درصدد تشویق کارشناسانی هستم که با کلینیک و مشاوره خود و حتی مشارکت با بخش خصوصی، پایلوت موفق این ایده ها را نشان دهند. فکر می کنم تا شش ماه دیگر بتوانیم مصداقی صحبت کنیم.   شما در واقع در نظام آگهی تان در روزنامه همشهری این کار را انجام دادید.بله و درآمد آگهی همشهری بیشتر شد.   شما این نگرانی را نداشتید که اگر یک روز پیمانکار خالی کند، دست تان به هیچ جا بند نیست؟نه. بستگی به مکانیسم های تعبیه شده در قرارداد دارد.بزرگ ترین روزنامه کشورید و تمام لینک ها، تماس ها و ارتباطات را از دست داده اید.اگر مدل برد- برد طراحی شود و زوج مناسب انتخاب شود و طرفین به هم وابسته باشند و واقعاً احساس کنند سوار یک کشتی هستند محال است این اتفاق بیفتد.   یکی از ایرادهایی که به حسین انتظامی می گیرند این است که حسین انتظامی ، مهندس است. همه چیز را دو دو تا چهار تا می بیند. شما در این کتاب جمله از «برنامه جلوییم» را مسخره کرده اید. ولی در یک نگاه غیرمهندسی، غیرطبیعی نیست که آدم از برنامه جلو باشد. کافی است شرایط عوض شود. والا در نگاه مهندسی درست است. شما می گویید یا آنجا پیش بینی ات غلط بوده یا دروغ می گویی. یعنی چی جلوییم. در نگاه علوم انسانی اگر قائل به این باشیم که اتفاقات مبتنی بر شرایط است و همه شرایط قابل احصا نیست، ممکن است بتوانیم از برنامه جلو هم باشیم. شما درست می گویید، در یک نظام منطقی اقتصادی همین است. اما در سرزمین ما افراد در عین داشتن مزیت اقتصادی به همان دلایل سیاسی مجبور می شوند بی خیال ماجرا شوند. مثالی می زنم؛ ما در سطح روزنامه نگاری گرفتار روزنامه نگارانی هستیم که جایگاه دارند، دبیر سرویس اند، ولی یک شب تصمیم می گیرند که از فردا نمی آییم.حتماً با شرایط مطلوب تری مواجه شده اند.   نه این طور نیست. ما همیشه می گوییم با آدمی که پول برایش مهم نیست معامله بزرگ نکن. اما تعداد آدم هایی که پول برایشان مهم نیست خیلی زیاد است. دلایل دیگری دخیل است.به هر حال این هم مطلوبیت است. یک سردبیر قوی، یک مدیر قوی رسانه یی اساساً شرایط را پالایش می کند، چه مالی، چه عاطفی، چه ماندگاری و پایداری، چه سیاسی، چه پرستیژی، تا همکار او به قول شما خواب نما نشود. این خصلت ما انسان هاست که کمال طلبیم و طبیعی است اگر شرایط بهتری پیدا شود کوچ می کنیم. وقتی می گوییم شرایط بهتر منظورم فقط پول نیست چون به قول شما برای عده یی پول مهم نیست، لابد برای آنها محیط امن، محیط انسانی، سازمان یادگیرنده، احترام، پرستیژ، ترقی و عدالت و مقولاتی از این دست مهم است.   من به حرف اصلی ام برمی گردم. کتاب شما بسیار آموزنده بود منتها با یک تبصره؛ تمام سخنان شما از دید مدیرمسوول همشهری و جام جم بود. بیایید بنشینید یک مجله من و شما با هم دربیاوریم و بعد ببینیم چه می شود.عرض کردم شش ماه دیگر. من آن وقت چند مصداق برای شما می آورم.   روزنامه خصوصی چگونه می تواند مثل همشهری و ایران حقوق ها را افزایش دهد.مکانیسم می گذارد. بخشی از تیراژ را در اختیار روزنامه نگار می گذارد و اگر این تیراژ افزایش پیدا کند با نسبتی معین به سردبیر، دبیران و خبرنگاران مبلغ بیشتری می دهد.   اماهرچقدر این کار را انجام دهد نمی تواند با روزنامه دولتی رقابت کند. بگذریم که به دلایل سیاسی افزایش تیراژ هم برایش مطلوب نیست.طبیعی است. این هم بخشی از قاعده بازی است. باید هر عنصری برای خودش مزیت درست کند و با تکیه برآن مزیت وارد رقابت شود. اگر پول ندارد در عوض تعهد سیاسی هم ندارد و می تواند آزادتر بنویسد.   یکی از ویژگی های مطبوعات ما این است که وقتی افراد حس روزنامه نگاری دارند سراغ بخش خصوصی می آیند اما وقتی سرشان به حساب و کتاب می افتد به بخش دولتی می روند.البته با این روند جدیدی که پیش آمده و افراد روزنامه خصوصی هم در این فکرند که مجلاتی بدون صفحه سیاسی در بیاورند و کم کم این مزیت هم از دست می رود. کم کم مزیت و دلایل شخصی می شود. عده یی هم از بخش دولتی پول می گیرند و مطلب شان را در بخش خصوصی چاپ می کنند. به همان بنگاه خصوصی امکان رقابت با بنگاه دولتی را ندارد. این را چه باید کرد؟در صنعت هم همین است. می شود تقسیم کار کرد. به هر حال باید بین واقعیت ها، امکانات و مزیت ها معادله و مدل رفتاری خود را بسازیم.   یعنی چی؟مثلاً در صنعت، خودرو را دولت می سازد و صنعتکاران جزیی، قطعه می سازند.   من خوشحالم که شما به اقتضائات نظام پیشنهادی تان پایبندید. با همین روش است که اگر خیلی ها الان جایگاه بالایی دارند به خاطر این است که از مکانیسم رانتی بالا رفته اند. آن مقوله دیگری است که ناشی از بی عدالتی است. اما در تقسیم کار که مبتنی بر امکانات، ظرفیت ها و مزیت ها باشد بی عدالتی رخ نمی دهد. قبول قواعد بازی است. طبیعی است در یک نظام اقتصادی یا مطبوعاتی سالم هرگونه رشد مبتنی بر رانت باید غیرممکن باشد.   صحبت ما یکی است. فقط ویرایش حرف های ما فرق می کند. نظام الیگارشی که رابطه، رانت، سیاست و قدرت را با هم دارد. متاسفانه همین ها تفاوت واقعیت با حقیقت است.   اما این نظام باعث شده افرادی که فقط نگران روزنامه نگاری اند، الان گوشه یی بنشینند و کارهای دیگر بکنند. این داستان چه در سطح تحریریه و چه در سطح روزنامه داری داستان نظام نابرابر میان بخش خصوصی و دولتی است. رقابت های میان افراد دیده نمی شود. در چنین فضایی باید همشهری، اطلاعات و جام جم منتشر شود. بقیه هم مرخصند.این حرف شما به این معناست که ما در بخش خصوصی، هوشمندی و ظرفیت های لازم برای حضور در این بازی را نداریم و از پیش دست هایمان را بالا برده ایم. قبول دارم که شرایط رقابت سخت است ولی هر کدام از ما باید ببینیم چه مزیتی داریم، چه وجوه ممیزه یی داریم که غول های مطبوعاتی ندارند و روی همان متمرکز شویم نه آنکه بخواهیم ادای آنها را دربیاوریم و در همان قد و قواره ظاهر شویم. نگاه / درباره کتاب حسین انتظامی برای اهالی رسانه و مطبوعات نام و چهره یی شناخته شده است. سابقه طولانی مدیریت وی چه در حوزه نظارت بر مطبوعات(حضور در هیات نظارت وهیات منصفه) و چه در حوزه انتشار مطبوعات، طی پانزده سال گذشته، از او چهره یی موجه در مقام حرف زدن درباره مطبوعات ساخته است. مدیرعامل سابق روزنامه های جام جم و همشهری، مدیر کل پیشین مطبوعات داخلی ارشاد، در کتاب روزنامه نگاری و روزنامه داری به سراغ سوژه یی رفته است که در ایران کمتر به آن پرداخته شده است و به همین سبب در این حوزه ضعف شدید تئوریک و بالطبع ضعف عملی مشاهده می شود. نویسنده در تعریف دایره مخاطبان خود مطالعه کتاب را به مدیران نشریات کشور، علاقه مندان به اقتصاد رسانه، دانشجویان و دانش پژوهان ارتباطات، علوم اجتماعی، مدیریت و اقتصاد توصیه می کند. فصل اول کتاب به آسیب شناسی مطبوعات اختصاص دارد که انتظامی در آن از زاویه دید خود به این مساله پرداخته است. اگرچه به نظر می رسد نظر خواننده در این فصل تامین نشود، اما مباحثی که در آن مطرح شده، جملگی از مسائل مبتلابه مطبوعات و رسانه ها در کشورند. نویسنده در فصول بعدی به خصوص فصل دوم که عنوان کلی «اقتصاد مطبوعات» را بر پیشانی خود دارد، به طور جدی وارد بحث های مدیریتی شده و به صورت جزیی و با ادبیاتی آکادمیک و کاملاً مبتنی بر داده های مرتبط، به بررسی مقتضیات اقتصاد رسانه یی پرداخته و به ارائه راهکارهایی در این زمینه دست زده است. در فصل سوم و در بحث مربوط به منابع انسانی، نویسنده از زوایایی به اهمیت این مساله در مدیریت پرداخته است. اهمیت شناخت روحیات و ویژگی های فردی جماعت روزنامه نگار، فراهم کردن محیط مناسب، نحوه چیدن نیروهای فنی - اداری در مقابل تحریریه و نسبت تورم اداری به نسبت نیروهای قلم زن، تعیین حقوق و دستمزد نیروها، تدبیر تمهیدات در مسائل رفاهی برای کارکنان و اعضای تحریریه و... از نکات برجسته یی است که انتظامی در این بخش به آنها اشاره کرده است؛ نکاتی که حداقل برای آن بخش از روزنامه نگاری که از آنها برای خواندن کتاب در پشت جلد کتاب دعوت شده است، بسیار قابل توجه و بیان آن از سوی یکی از مدیران این عرصه جذاب و شنیدنی است. انتظامی در فصل چهارم کتاب خود به تجربیاتش در دو روزنامه جام جم و همشهری اشاره مستقیم می کند و با استفاده از گزاره های عینی منظور خود از مفهوم روزنامه نگاری و روزنامه داری را بیش از پیش تشریح می کند و موضوع را برای مخاطب روشن تر می کند. روزنامه نگاری و روزنامه داری حسین انتظامی یک فصل کامل تحت عنوان «تجربیات» و مجموعه یی از پیوست های قابل استفاده را هم به ضمیمه فصل هایی که در اینجا به آنها اشاره شد، دارد که قطعاً خواندن آن برای خواننده خالی از لطف نیست. اما با همه این اوصاف نقدی که بر روزنامه نگاری و روزنامه داری حسین انتظامی وارد است، یکی شیوه مواجهه او با هر دو مساله به طور عادلانه است. باید به این نکته توجه داشت که بحث روزنامه نگاری آن طور که در عنوان کتاب برابر با روزنامه داری آمده، هرگز در متن کتاب هم تراز با آن نیست و مفهوم روزنامه نگاری در مقابل مساله مدیریت روزنامه و روزنامه داری، کاملاً در حاشیه قرار گرفته است. نکته انتقادی دیگر شاید این نکته باشد که تعریف روزنامه داری حسین انتظامی هم تعریف کاملی نیست، چرا که آنجا که او از مفهوم روزنامه داری و مدیریت روزنامه سخن می گوید، به استناد تجربیاتی حرف می زند که از اداره دو روزنامه بخش عمومی جام جم و همشهری کسب کرده است. حال آنکه خود عیان است که تجربه مدیریت این دو روزنامه کجا و دردسرها و اقتضائات اداره و تاسیس یک روزنامه بخش خصوصی کجا؟ با این حال نباید از این غفلت کرد که انتشار مطالبی که تا به حال کمتر به آن پرداخته شده، با همه کاستی هایی که می تواند داشته باشد، اتفاق مبارکی است و می تواند فتح باب مسائلی باشد که در آینده توسط سایر کارشناسان علوم رسانه و مبحث ارتباطات به آن پرداخته شود.          




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن