تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 19 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آگاه باشيد كه دانش آينده، اخبار گذشته و درمان دردهايتان و نظم ميان شما در قرآن است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

صنعت نواز

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

سایت نوید

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799755973




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نيازي به ژست گرفتن ندارم / مشروح نشست كافه خبر با حضور يعقوبي، باران كوثري و ...


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: نيازي به ژست گرفتن ندارم / مشروح نشست كافه خبر با حضور يعقوبي، باران كوثري و ...
تئاتر - محمد يعقوبي معتقد است كه نمايشنامه «خشكسالي و دروغ» آرام‌ترين نمايشنامه زندگي‌اش بوده و هرگز فكر نمي‌كرده براي اين كار مشكلي به وجود بيايد.


محمدرضا رستمي و زينب كاظم‌خواه: اجراي نمايش«خشكسالي و دروغ» و حواشي ايجاد براي آن بهانه اي شد تا در كافه خبر ميزبان محمد يعقوبي كارگردان اين نمايش و باران كوثري و علي سرابي بازيگران آن باشيم. حسين مهكام نويسنده و منتقد هم زحمت نقد اين كار را كشيد.

متن كامل اين گپ و گفت پيش روي شماست:

حسين مهكام: فكر مي‌كنم چيزي كه بايد درباره پروژه‌هاي محمد يعقوبي در طول اين 12 سال گفت، اين است كه يك هماوردي جالب بين مقوله فرم و محتوا در آثار او وجود دارد. شايد محمد يعقوبي جزو معدود كارگردان/ نويسنده‌هايي است كه به ما مي‌آموزد كه فرم و محتوا يك چيز هستند و به نظر مي‌رسد كه پروژه او بر همين اساس جلو مي‌رود. خاطرم هست كه 12 سال پيش اولين نمايشنامه‌ام را دادم يعقوبي خواند و يك ساعتي داشتيم صحبت مي‌كرديم كه من چرا در كارم اين قدر شيفته زبان نوشتاري هستم . بعد او براي من ريموند كارور نويسنده آمريكايي را مثال زد. من آن موقع حرف يعقوبي را به لحاظ تئوري فهميدم، ولي به لحاظ اجرايي درك نكردم تا اين كه بعد از چند سال نوشتن متوجه اين نكته شدم. الان اين مساله در كارهاي يعقوبي خيلي درست دارد اتفاق مي‌افتد و ما بيشتر از اين كه مقهور اشراف خودمان بر زبان به مفهوم ديالوگ در لايه گفتاري‌اش باشيم، در واقع مجاب مي‌شويم كه خيلي از اتفاقات غيرمنتظره و ظاهرا غير عادي با ساده‌ترين شكل وارد جهاني شود كه منحصر به محمد يعقوبي است؛ يعني رئاليسمي كه مختص اين آدم است و اين رئاليسم آن‌قدر با فضاي فرمال خود وارد تئاتر مي‌شود كه تمام اتفاقات حوزه مميزي مي‌آيد در بافت فرمي كار قرار مي‌گيرد. مثلا شخصيتي كه پيمان معادي نقش او را در همين نمايش«خشكسالي و دروغ» ايفاء مي كند، در انتهاي يك صحنه خطاب به تماشاگران مي‌گويد كه مطمئن باشيد من امشب اين‌جا نمي‌مانم. اين اتفاق به واسطه مميزي در اين اجرا مي‌افتد، اما يعقوبي كاري مي‌كند كه اين مساله در بافت كار او مي‌گنجد و تحميلي به نظر نمي‌رسد. اين يكي از مسايلي است كه دلم مي‌خواهد درباره‌اش حرف بزنيم.

نكته دوم اين است كه محمد يعقوبي در اين چند سال بر اساس تملايلات خواسته و ناخواسته دارد به برداشت‌هاي نويني از چخوف مي‌رسد و اين براي من خيلي دوست داشتني است، به اين مفهوم كه ما زماني كارهاي يعقوبي را مي‌بينيم به چند دليل مي‌خنديم؛ يكي به دليل تداعي‌هاي ذهني خودمان است، اما بعد مي‌بينيم كه نتيجه آن جمله، يك اتفاق تراژيك است؛ يعني آن اتفاق خنده‌دار تراژدي مشتركي است با همان اتفاق و اين در هم آميختگي فضاي كميك و تراژيك اتفاقي است كه در چخوف هم با آن مواجه هستيم و به نظرم اين رويكرد منحصر به يعقوبي است. اين جنسي كه با تداعي‌هاي روزمره خودمان بخنديم و بدانيم كه پايان اين خنده غم است؛ هماوردي كمدي و تراژدي است كه در كارهاي يعقوبي بسيار خوب اتفاق مي‌افتد.

بحث سوم در پروژه فكري محمد يقوبي بحث اخلاق و عشق است كه خيلي خوب اتفاق مي‌افتد. اين گزاره كانت كه «اگر نمي‌تواني چيزي را عاشقانه دوست داشته باشي سعي كن صادقانه دوست داشته باشي» اتفاقي است كه همه جاي آثار يعقوبي اتفاق مي‌افتد. ما با گزاره اخلاق و عشق و علامت سوال مدام مواجه مي‌شويم. در اين كار صداي بازيگران را مي‌شنويم كه سوالاتي را مطرح مي‌كنند، 12 سال پيش ما صداي نويسنده را در كار يعقوبي مي‌شنيديم، در نمايش«خشكسالي و دروغ» يك لحظه فكر مي‌كنيم كه نكند اين حرف‌ها مطلق‌گرا باشند، بعد مي‌بينيم كه صداي كاراكترها است كه شنيده مي‌شود و جدا از اين خود آن‌ها جملات‌شان را نقض‌ مي‌كنند و به نظر مي‌رسد كه نسبي انديشي است؛ هر چه در نمايشنامه‌ اتفاق مي‌افتد در كار هم نمود مي‌يابد و اين منحصر به يعقوبي است، از اين نظر منحصر است كه اتفاقات بافت جامعه در كارهاي او نمايان است. شايد اين فضا را دركارهاي انتزاعي‌تر هم مي‌بينيم، ولي وقتي اين موضوع در بافت جامعه وارد مي‌شود ماجرا را جذاب‌تر مي‌كند.

محمد يعقوبي: هميشه مي‌گويم كه من شيفته‌ي چخوف هستم. من زماني هر وقت كه در نوشتن گير مي‌كردم، يك دوره نمايش‌نامه‌هاي چخوف مي‌خواندم. گويا چخوف خودش معتقد بود نمايش‌نامه‌هايش كمدي‌اند ، ولي به گمان من نمايش‌نامه‌هاي چخوف به شدت تراژيك ولي توام با لحظات كمدي‌اند، به شدت غم‌انگيز ولي پر از لحظات طنزند. اين نگرش من به نمايش‌نامه‌هاي چخوف است. من در هيچ نويسنده‌‌ ديگري بيش از چخوف اين هم‌نشيني تراژدي و كمدي را نديده‌ام. به گمان‌م اولين بار در سومين نمايش‌نامه‌ زنده‌گي‌ام به نام پدر كه بعدها قطعه‌اي از نمايش‌نامه‌ تنها راه ممكن شد ميل به اين‌گونه نوشتن در من پيدا شد. خوب يادم است كه خيلي خوش‌حال بودم كه نمايش‌نامكي نوشته‌ام كه براي خود شخصيت‌ها موقعيت دردناك است ولي براي برخي تماشاگران ممكن است خنده‌دار باشد. اين شگرد اگر زماني در نگارش من ناخودآگاه بود، الان آگاهانه است. بعد از اين آگاهي تنها نمايش‌نامه‌اي كه تا ام‌روز نوشته‌ام و به گمان‌م خالي از طنز است نمايش‌نامه‌ ‌»از تاريكي» است. در اين نمايش آدم‌ها با آن نگرش كانت روبه‌رو هستند. من حتا در اين نمايش‌نامه از كانت اسم مي‌برم. دكتر رامين تابش از كانت نقل قول مي‌كند كه «تو نمي‌تواني عاشق هم‌سايه‌ات باشي، ولي مي‌تواني با هم‌سايه‌ات جوري رفتار كني كه انگار دوستش داري».

مهكام: فرم و محتوا در كارهاي تو در هم پيچيده مي‌شود، ما فكر مي‌كنيم كه نمايشنامه يك ژانر جداست و به حيات خود ادامه مي‌دهد و وقتي روي صحنه مي‌آيد متن تازه‌اي زاده مي‌شود بعد از آن با اجراي بازيگران هم دوباره متن ديگري زاده مي‌شود. من نمي‌توانم متن را از اجرا جدا كنم. انگار اين متن بايد از اين بازيگران به من منتقل شود و اگر اين بازيگر عوض شود شايد انديشه ديگري جور ديگري به من منتقل شود. اين‌جاست كه شكل كمدي و تلفيق آن با تراژدي خود را بهتر در مقدم بودن فرم نشان مي‌دهد. خاطرم هست كه 12 سال پيش به من مي‌گفتي كه مهم نيست كه تو از چه كلماتي استفاده مي‌كني و كافكا را مثال مي‌زدي كه اگر مي‌خواست با جملات قلنبه و سلمبه از سوسك شدنش در كتاب «مسخ»حرف بزند اين قدر تاثير نداشت. اين خونسردي لايه اول اجراي محمد يعقوبي به مثابه يك متن است.

يعقوبي: اين حرف ناباكوف درباره كافكا است كه وقتي خواندم مرا تحت تاثير قرار داد. كاملا درست مي‌گويي براي من نمايش‌نامه يك اثر مستقل ادبي است؛ ولي اساساً براي اجرا نوشته شده است. من به بازي‌گران مي‌گويم كه تو به عنوان يك بازي‌گر روي متن من تاثير مي‌گذاري. هر بازي‌گري با خود دنيايي مي‌آورد كه من از آن الهام مي‌گيرم گاهي ديالوگي با خود مي‌آورد كه من در متنم واردش مي‌كنم و اگر هم ديالوگي نياورد وجود منحصر به‌فردش به من ايده مي‌دهد. كساني كه سال 88 بازي رويا دعوتي را ديدند و الان بازي باران كوثري را مي‌بينند ويا بازي مهدي پاكدل را ديده‌اند و الان بازي پيمان معادي را مي‌بينند كاملاً متوجه منظورم مي‌شوند؛ آن‌ها كاملاً دو آدم متفاوت هستند، در حالي كه نمايشنامه همان است. من هميشه سعي مي‌كنم نمايش‌نامه‌ام را طوري بنويسم كه نشود طور ديگري اجرايش كرد؛ ولي وقتي دانشجويان اجرايش مي‌كنند با خودم مي‌گويم پس چرا من بد نوشتم و جور ديگري دارند اجرا مي‌كنند؟ موضوع به اين بر مي‌گردد كه خود كارگردان و نويسنده بايد باشد و قرائتش از متن را ارايه دهد. براي همين است كه اصرار دارم خودم قبل از هر كس نمايش‌نامه‌ام را اجرا كنم كه بگويم من نمايش‌نامه‌ام را اين طور مي‌ديدم و با اين بازي‌گران اين طور مي‌بينم. شايد اگر بازي‌گران ديگري بودند جور ديگري مي‌شد. اين نمايش‌نامه را در بوشهر اجرا كرده‌اند. كارگردان كار آمد و گفت كه من اين نمايش‌نامه را جور ديگري اجرا كردم، انتهاي نمايش كه ميترا مي‌آيد و به اميد هديه مي‌دهد، اميد بسيار متاثر است و بغض دارد؛ در حالي كه من اصلاً چنين منظوري نداشتم. چيزي كه من تلاش مي‌كنم از آن پرهيز كنم احساساتي‌گري است و اين بر گرفته از شيوه زيست خودمان است.

درباره‌ي پيمان معادي هم كه مي‌آيد رو به تماشاگر مي‌گويد «من امشب اين‌جا نمي‌مانم» من براي اين‌گونه لحظاه‌ها در كارم اسمي گذاشته‌ام: «زيبايي‌شناسي مميزي». من اين را از شيوه زيست خودمان در طول تاريخ گرفته‌ام، در ايران در مقاطع مختلف تاريخي مردم مجبور بوده‌اند از برخي چيز‌ها استفاده نكنند، اما مردم اين محدوديت در پوشش يا معماري و ساير هنر‌ها تبديل به يك عنصر زيبا مي‌كردند و رفتاري زيبايي‌شناسيك با آن كرده‌اند. من فكر مي‌كنم به عنوان يك كارگردان حالا كه قرار است ديالوگ به‌خصوصي را نگويم بايد آن را تبديل به يك چيز زيبا كنم، مثلا در همين كار به ايده اسلوموشن رسيدم. به نظر بعضي‌ها اين كارم نوعي هم‌زيستي با مميزي است؛ اما اين حرف آن‌ها به اعتقاد من واقع‌بينانه نيست.

مهكام: يكي از بحث‌هايي كه دوست دارم درباره آن صحبت كنيم، تفاوت بين نگاه سانتي‌مانتال و رمانتيك بودن است. در خيلي از صحنه‌هاي اين نمايش تصاوير شاعرانه است، اما سانتي‌مانتال نيست. به نظرم شما جزو معدود كساني هستيد كه اين مرز بين سانتي‌مانتال بودن و رمانتيك بودن را كاملا ايجاد كرده‌ايد، يعني فضاي سرشار از احساسات را به دليل استفاده از برخي از مولفه‌ها كه مخصوص محمد يعقوبي است؛ از جمله خونسردي، سكوت روي صحنه كه به نظر مي‌رسد يكي از عناصر دراماتيك شماست كم كرده‌ايد، همچنين پرهيز از مستقيم‌گويي‌هايي كه با گفتن امر مستقيم اتفاق نمي‌افتد، براي ايجاد مرز بين سانتي‌مانتاليسم و رمانتيك بودن به شما كمك كرده است. ما فضاي شاعرانه داريم اما شعري نمي‌بينيم، شايد كاري كه كيارستمي در سينما و برخي از آثارش انجام مي‌دهد همين است. فضا شاعرانه است اما از قاب بيرون نمي‌زند، دوست دارم كه درباره اين مرز حرف بزنيد.

يعقوبي: دقيقا طنز اين مشكل را حل مي‌كند. تا طنز را مي‌آوري توي كار اين احساساتي‌گري تبديل به يك امر واقع و يك چيز ملموس مي‌شود. اتفاقا من در نمايش‌نامه‌هايم مستقيم‌گويي دارم حتا در همين «خشك‌سالي و دروغ»، اما براي اين كه زهر مستقيم‌گويي را بگيرم از طنز استفاده مي‌كنم. يكي از گل‌درشت‌ترين قسمت‌هاي اين نمايش‌نامه وقتي است كه آرش درباره اهورامزدا حرف مي‌زند، در اين بخش دارم مستقيم‌گويي مي‌كنم، ولي آرش در پايان حرف‌هايش به اميد مي‌گويد: "خوابي يابو" آگاهانه با اين حرف، وجه شعاري را از آن لحظه مي‌گيرم. اين شگرد من است. جدي‌ترين و آسماني‌ترين حرف‌ها را در نمايش‌نامه‌هايم با طنز هم‌جوار مي‌كنم تا زميني شود. شعر هم همين طور است، مثلا آرش در پايان نمايش‌نامه به اميد مي‌گويد كه شاعري را مي‌شناسد كه كتابش را چاپ مي‌كرد و روي نيمكت پارك‌ها مي‌گذاشت كه مردم كتابش را بدزدند تا شعر بخوانند. اين حرف آرش به فضاي سنگين آن صحنه چاشني طنز مي‌دهد.

مهكام: يكي از چيزهاي ديگري كه باعث مي‌شود به دام سانتي مانتال نيفتي غياب سوژه است. يا يكي از آدم‌هايي كه درباره‌اش حرف مي‌زني حضور ندارد يا مفاهيمي كه درباره آن حرف مي‌زني غايب هستند. مستقيم گويي هميشه در ديالوگ گفتاري نيست خيلي اوقات در نشان دادن است. اين هم يكي از مولفه‌هايي است كه شما را از افتادن در دام سانتي‌مانتاليسم مي‌رهاند.

پينتر مي‌گويد نمايشنامه «خيانت» در كافه شروع شد كه يك زن و مرد بعد از يك سال در كافه همديگر را مي‌بينند. براي شما اين نمايش‌نامه چطور شروع شد؟

يعقوبي: اين نمايشنامه براي من از اپيزودي شروع شد كه براي اجراي همسرم آيدا كيخايي نوشته بودم. قرار بود نمايش‌نامك‌هاي «رقص كاغذپاره‌ها» را به نام «خداحافظ» كارگرداني و صداي مرد نويسنده و زنش را حذف كند. بعد من فكر كردم چقدر خوب است كه دو نمايش‌نامك تازه برايش بنويسم؛ در يكي از اين نمايش‌نامك‌ها به نام "تو با همه فرق داري خوش‌گل من" زني كه در گذشته با مرد وكيلي آشنا بوده به او زنگ مي‌زند و مي‌گويد كه مي‌خواهد از شوهرش طلاق بگيرد و از او مي‌خواهد كه وكالت پرونده او را قبول كند. اين را نوشتم و بعد فكر كردم اين نمايش‌نامك را مي‌توان تبديل به يك نمايش‌نامه‌ي بلند كرد. فكر كردم اگر اين زن دوست دختر سابق وكيل نباشد بل‌كه زن سابقش باشد چه خواهد شد؟ ايده‌ بازگشت‌‎به‌گذشته به ذهن‌م رسيد و نوشتن نمايش‌نامه‌ خشك‌سالي و دروغ كليد خورد.

هر بازيگري كه وارد كار يعقوبي مي‌شود جزييات جديدي وارد كار مي‌شود، اين را خود بازيگر هم حس مي‌كند؟
باران كوثري: جمله معروف يعقوبي اين بود كه شخصيتي نوشته شده به اضافه بازيگر مي‌شود نقشي كه قرار است اجرا شود. يعني بازيگر نقش مهمي در اين بين دارد، دليلش شيوه‌اي است كه يعقوبي از تو بازيگر با آن بازي مي‌گيرد. نكته جذاب اين است كه شما هيچ‌وقت نمي‌فهميد كه چه زماني به اين شيوه رسيده‌ايد، شيوه‌اي كه مد نظر يعقوبي است. مشخصا درباره «زمستان 66» تا دو يا سه هفته مانده به اجرا من در مسير غلطي بودم و نفهميدم كه كي در مسيري كه يعقوبي مي‌خواست افتادم. چيز ويژه در كار يعقوبي اين است كه هيچ‌وقت به تو نمي‌گويد تو چطور بازي كني، تو با هيچي شروع مي‌كني. متن را دستت مي‌گيري و شروع مي‌كني به بازي و يعقوبي شروع مي‌كند به هرس كردن آن. او آن‌قدر نكاتي را كه به نظرم مهم نيست تذكر مي‌دهد و يا چيزهاي ريزي كه در صحنه مي‌گويي مي‌خواهد نگويي- جزئياتي كه ممكن است هر كارگرداني نبيند يا از دست بازيگر در برود- تا بالاخره بازيگر براي ايفاي نقش آماده مي‌شود و به آن مي‌رسد.

علي سرابي: براي اين‌كه بازي يك بازيگر ساخته شود سه چيز وجود دارد؛ يكي خود بازيگر است كه چقدر استعداد دارد، دوم خود درام است كه به تو مي‌گويد چطور بازي كني و سوم هدايت كارگردان است. اين پنجمين كاري است كه با آقاي يعقوبي كار مي‌كنم، هر سه تاي اين‌ها را كه گفتم در اين كار‌ها بوده است؛ من بازيگر مستعدي هستم و كارم را بلدم. متن هاي او هم آن‌قدر پتانسيل دارد كه اگر تو ذره‌اي هوش داشته باشي مي‌تواني بهترين بازي‌هايت را در آن داشته باشي و سومين‌اش هدايت بازيگر از سوي كارگردان است. محمد يعقوبي نهايت كاري كه مي‌كند اين است كه مي‌آيد مي‌گويد اين ليوان را اين‌جا نگذار و تو وقتي اين كار را نمي‌كني مي‌بيني كه چقدر تاثير داشته است. اين ناشي از اشراف محمد يعقوبي كارگردان بر نويسنده است.

راجع به آن نمايش حرف زديد كه در بوشهر اجرا شد ما در خيلي از مواقع اين را مي‌بينيم، حس اوليه‌اي كه از يك اتفاق مي‌گيرند شروع مي‌كنند به نمايش گذاشتن آن. من تنها كاري كه در اين نمايش كردم اين بود كه بازي نكنم. اين شخصيتي كه من بازي مي‌كردم به شدت پنهان‌كار بود و من نبايد پنهان‌كاري را بازي مي‌كردم. يكي از بازيگران خوب تئاتر ما اين كار را در چهارسو ديده بود به من گفت لحظه پاياني كار كه ميترا كادو را به تو مي‌دهد، تو بايد بغض كني و ناراحت باشي؛ ولي گفتم كه اتفاقا نبايد اين كار را بكنم؛ زيرا اين شخصيت در اين صحنه ناراحت نيست.

ببينيد، به قدري اين متن درست نوشته شده وسرشار از لحظات طبيعي زندگي است كه من در طول تمرين و حتي اجرا به اين فكر كردم كه اگر هر لحظه‌اي از اين نمايش را بازي كنم به متن لطمه زده‌ام و تنها كاري كه فكر كردم درست است انجام دهم اين بود كه متن را درست بخوانم.

كوثري: روزهاي اول تمرين، صحنه‌اي بود كه من مدام فرياد مي‌‌زدم؛ زيرا به هر حال عادت‌هاي رفتاري هر آدمي وارد بازي‌اش مي‌شود و سرابي مي‌گفت كه به نظرم بازي نكن و من مي‌گفتم نمي‌شود. بعد ديدم كه سرابي اين كار را مي‌كند و اولين اجرا و دومين اجرا را انجام نمي‌دهد، بلكه سومين‌اش را انجام مي‌دهد كه درست است و در كل نمايش جواب مي‌دهد.

مهكام: اگر بر گرديم به بحث چخوف، بايد بگويم جدا از اين‌كه كارهاي او كمدي است، اما چيزي در او هست كه در كارهاي يعقوبي هم ديده مي‌شود، آن هم پتانسيل‌هايي است كه منفجر نمي‌شوند. چيزي كه دريغ مي‌شود لحظه‌اي است كه مي‌شود تبديل به آتشفشان شود ولي يعقوبي اين كار را نمي‌كند و انباشتگي تنش‌ها باعث مي شود كه حس كنيم اين نمايش چقدر شبيه زندگي ماست، اما اگر آتشفشان فوران كند سمپاتي تمام مي‌شود؛ ولي در كار يعقوبي اين انباشتگي باعث مي‌شود كه تا مدت‌ها درگير كار باشيم.

يعقوبي: چيز ديگري كه درچخوف هست و من خيلي تحت تاثيرش هستم اين است كه نمايشنامه‌هاي چخوف حاوي لحظات و جزيياتي است كه كمك مي‌كند من مخاطب با كنار هم گذاشتن آن جزئيات خودم كل را بسازم، وقتي نويسنده و كارگردان جزييات را بسازد مخاطب كل آن را مي‌سازد.

مهكام: به نظر من كارهاي يعقوبي به اين علت دچار مشكل مي‌شود كه به شدت اجتماعي است؛ يعني اگر ارتباط مستقيم بين تئاتر و دموكراسي را در نظر بگيريم، به نظر مي‌رسد كه محمد يعقوبي با كارش دقيقا در نقطه جوش آن لحظه مي‌ايستد. كافي است يعقوبي با همين شكل اجرايي به سراغ شكل انتزاعي‌تر برود، با مشكل مواجه نمي‌شود ولي چون روي هسته آتشفشاني مي‌ايستد حساسيت درباره‌اش وجود دارد.

همين هست كه كارهاي يعقوبي را به ساعدي نزديك مي‌كند او هم بحران‌ها جامعه را بيان مي‌كند.
مهكام: ساعدي براي آن دهه خوب است؛ زيرا يك تريبون كاملا نمادشناسانه و ايدئولوژيك براي آن دهه دارد. البته اين خاصيت آن دهه است، ولي يعقوبي از تريبون و ايدئولوژي فرار مي‌كند. البته ممكن است كه شباهت‌هايي بين يعقوبي و ساعدي وجود داشته باشد اما رك‌گويي و فرار از نشانه‌ها از ويژگي‌هاي يعقوبي است.

يعقوبي: ساعدي مثال خوبي است تا من مطلب مهمي را بگويم. يادم است كه سال 80 «يك دقيقه سكوت» را كار كردم، تماشاگري آمد گفت كه آقاي يعقوبي كارتان خيلي خوب بود ولي حيف كه نمي‌شود ده سال ديگر اجرايش كرد. از آن‌جا اين تئوري در من شكل گرفت كه مگر من دارم براي ده سال بعد مي‌نويسم؟ من دارم براي انسان ملموسي كه تئاتر مرا مي‌بيند، مي نويسم و اجرا مي‌كنم، ولي خوشحال مي‌شوم كه ده سال ديگر هم كارم اجرا شود . آن حرف اما اين نهيب را براي من داشت كه اگر دارم كاري را مي‌كنم مولفه‌هاي روز خيلي كم داشته باشد. در عين حال يك لج‌بازي با اين نگرش دورانديشانه در من قوت گرفت كه براي تماشاگر امروز كار مي‌كنم. من به خاطر سي سال بعد تماشاگر امروزم را از دست نمي‌دهم؛ اين واقع‌بينانه نيست.
چيزي كه مرا به شدت اين روزها شوكه كرد وقتي بود كه شنديم كارم توقيف شده است، از آن روز و تا همين امروز هر روز اين طور از خواب بيدار مي‌شوم كه مشكل كار ما چيست؟ زيرا برايم عجيب است كه به اين نمايشنامه گير داده باشند. فكر مي‌كردم «خشكسالي و دروغ» جزو آرام‌ترين نمايشنامه‌هاي زندگي‌ام است. شايد آن‌ها دارند چيزي را مي‌بينند كه ما نمي‌بينيم و يا اين نمايش بهانه‌ يك جنگ شده كه ما از آن خبر نداريم. آن‌قدر مطمئنم كه كار ما مشكل ندارد كه دست بردار اين آدم‌ها نيستم. بايد بفهمم چرا يازده اجرا از نمايش ما گرفته‌اند و چرا اجازه ندادند روزانه دو بار اجرا كنيم؟ واقعا حواسم هست كه دارم روي يك طناب راه مي‌روم و خطرناك است، اما در عين حال مي‌دانم كه دارم روي طناب راه مي‌روم و مي‌شود روي آن راه رفت. با اطمينان مي‌دانم كه نمايش ما مشكلي نداشت كه توقيف شد. اين دو صفحه‌اي كه به عنوان اصلاحيه نوشتند و دادند توجيه كارشان بود؛ اول كار را توقيف كردند و بعد آمدند كار را ديدند و اين اصلاحيه را نوشتند. اين نشان مي‌دهد كه در توجيه دستور توقف اين اصلاحيه‌ها را به ما داده‌اند. اين اصلاحيه‌ها موردهاي بي‌اهميتي بودند و اگر پيش از توقيف به ما مي‌گفتند رعايت‌شان مي‌كرديم، بنابراين به نظر مي‌رسد كه گير نداشتند كه بدهند. اين كه كساني اشتباهي مي‌كنند و در اشتباه خود اصرار مي‌ورزند خيلي عجيب است.

بحثي كه آن‌ها مطرح مي‌كنند اين است كه تئاتر هنر زنده‌اي است و ممكن است در بازبيني چيز ديگري اجرا كرده باشيد و در اجراي عمومي چيز ديگري؟
يعقوبي: اين ابدا درباره‌ كار ما صدق نمي‌كند. روز اولي كه نمايش ما اجرا شد، بازبيني شد، دو سه مورد را به ما گفتند كه اعمال كرديم. اين كار سه بار بازبيني شد، در اولين بازبيني رييس شوراي ارزشيابي يعني آقاي رحمت اميني آمد و كار را ديد. يكي از مواردي كه گفتند چيزي بود كه خودم بيشتر رعايت مي‌كردم، يكي از بازبين‌ها گفت كه آن 25‌ها را كه در نمايش‌نامه به كار بردي به كار ببر. در بازبيني دوم اما 21 مورد اصلاحيه نوشتند و به ما دادند. مواردي كه مهم نبودند و نمي‌شد دليلي براي توقيف يك كار باشند. من همواره گفته‌ام اگر اين 21 مورد به ما گفته مي‌شد، خودمان رعايت مي‌كرديم. اين نشان مي‌دهد كه آن‌ها در توقيف كار ما اشتباه كرده‌اند و متاسفانه به جاي اين كه بگويند اشتباه كرديم، دوباره مي‌روند، مصاحبه مي‌كنند و مي‌گويند از واژه‌هاي مستهجن استفاده كرده‌ايم. اين نوعي تشويش اذهان عمومي و نشر اكاذيب است. بهترين كار اين است كه بجاي اين كه به ما تهمت بزنند با ما گفتگو كنند. بگوييم چه مي‌خواهيم و آن‌ها چه مي‌خواهند. ما مي‌خواهيم كه اجازه بدهند روزانه دو اجرا كنيم تا خسارت مالي كه به گروه ما وارد شده‌اند كمي جبران شود. ما حتا يك ريال كمك دولتي براي اجراي اين نمايش دريافت نكرده‌ايم و براي تامين مخارج كار از 23 آذرماه با توافق مدير تماشاخانه شروع كرده بوديم به روزانه دو اجرا و درست در همان روز دستور توقيف كار ما صادر شد. چرا دقيقا در روزي كه قرار بود كار ما دو اجرايي شود ، بليط‌ها هم پيش فروش شده بود، كار توقيف مي‌شود؟ من در اين ماجرا يك زير متن مي‌بينم، زير متن آن اين است كه انگار نمي‌خواهند در ايران‌شهر نمايش فروش كند.

اين را ناشي از اين مي‌بيند كه وزارت ارشاد با يك جاي خصوصي مشكل دارد؟

يعقوبي: به نظر مي‌آيد اين طور است، ما داريم قرباني جنگ دو نهاد مي‌شويم. «خشكسالي ودروغ» از شب اول پر از تماشاگر بود. و اين بدترين توهين به تماشاگري بود كه بليط رزرو كرده بود.

اين نمايش با نمايشي كه 88 اجرا شد چه فرقي دارد؟

يعقوبي: هيچ تغيري اساسي ندارد تنها تغييرات جزيي دارد.

يعني اين متن را بازبين‌هاي جشنواره تئاتر ديدند. بازبين‌هاي تئاتر شهر يك بار ديدند و يك ماه در سال 88 در تئاتر شهر اجرا شد، در سال 89 بازخوان‌هاي وزارت ارشاد به متن اجازه چاپ دادند و تغيير آن‌چناني نداشته است و كتابش آمده بيرون و دست مردم است و همين كتاب چاپ‌شده امسال براي اجراي سال 90 اجازه اجرا گرفته است و در حضور شوراي بازبيني دوباره بازبيني شده و مجوز اجرا گرفته، اما دوباره توقيف شده؟

يعقوبي: بله. و اگر اين موارد را به ما گفته بودند ما رعايت مي‌كرديم و توقيف پيش نمي‌آمد. ناامني وقتي بيشتر احساس مي‌شود كه مي‌بينيم رييس شوراي ارزشيابي نامه توقيف را نمي‌دهد، سرپرست هنرهاي نمايشي اين كار را مي‌كند. به نظرم اين هم خودش يك زير متن دارد، چه مي‌شود كه رييس شوراي ارزشيابي كه خودش يك منبع صدور دستور است اين كار را نمي‌كند؟ پس سرپرست هنرهاي نمايشي يك اشتباه تاكتيكي مي‌كند بدون اين‌كه كار ما را ديده باشد كار ما را توقيف مي‌كند. بعد ما به ياري مطبوعات قانعش مي‌كنيم كه حالا كه توقيف كردي بيا كار را ببين كه نتيجه‌اش مي‌شود اين دو صفحه‌اي كه به ما دادند. اين موارد آن‌قدر بي‌اهميت هستند كه نمي‌تواند منجر به توقيف يك تئاتر شود.

نكته‌اي در مورد شما وجود دارد اين است كه منتقدان شما مي‌گويند وقتي به محمد يعقوبي گفته مي شود كه اين‌جاي كارت را اصلاح كن اصلاح مي‌كند و راحت كنار مي‌آيد؟
يعقوبي: بله اين كار را مي‌كنيم، اول حرف‌هايمان اشاره‌اي به اين كردم كه اين هم‌زيستي با مميزي نيست. رفتاري واقع‌بينانه در برخورد با مميزي است. البته هميشه مواردي هم بوده كه من نپذيرفتم. من سر «نوشتن در تاريكي» به اين نتيجه رسيدم كه اگر حتا قرار باشد كه يك ربع از تئاتر من اجرا شود، من اين كار را مي‌كنم.

يعني در هر وضعيتي كار كردن بهتر از كار نكردن است؟
يعقوبي: معقتدم درستش اين است كه تو كار كني، تا بتواني وضعيت را عوض كني. من فكر نمي‌كردم كه براي «خشكسالي و دروغ» هم مشكلي به وجود بيايد. واقعا نمي‌دانم كه سال ديگر هم بتوانم كار كنم، نمي‌دانم كه بازيگراني كه به آن‌ها پيشنهاد مي‌دهم مي‌آيند بازي كنند. اين توقيف‌ها احساس ناامني را به بازيگران هم منتقل مي‌كند.

بعضي‌ها معتقدند كه اين ژست محمد يعقوبي است كه براي كارش مشكل به وجود مي‌آيد و خودش هم دوست دارد كه اين اتفاق برايش بيفتد؟
يعقوبي: من در فضاي مجازي هم خواندم كه برخي گفته بودند يعقوبي هر بار اين كار را مي‌كند. به نظر من كساني كه اين حرف را مي‌زنند اگر كمي فكر كنند بعد حرف بزنند چنين پرت‌وپلاهايي نخواهند گفت. خشك‌سالي و دروغ از روز اول پرتماشاگر بود. هيچ آدم عاقلي كاري نمي‌كند كه 11 اجرا را از دست بدهد، بدون اين‌‌كه يك ريال كمك دولتي دريافت كرده باشد، فقط براي اين‌ كه ژست بگيرد؟ من نيازي به اين ژست ندارم. دو ماه پيش من «زمستان 66» را در تئاتر شهر اجرا كردم، هيچ مشكلي هم پيش نيامد و در نتيجه من هم آرام بودم. كارمان هم پر تماشاگر هم بودم.

سرابي: من دو مطلب در روزنامه‌ها خواندم كه برايم عجيب بود. يكي‌ اين‌ كه وزير ارشاد گفته بود، من مسافرت بودم، خبر نداشتم، اما كارهايي در حوزه تئاتر شده مثل «خشكسالي و دروغ» كه اجرا بر خلاف متن اوليه‌اي بوده كه داده‌اند. جالب اينجاست كه اين متن براي چاپ و روانه بازار كتاب شدن از وزارت ارشاد مجوز گرفته و اجراي ما هم دقيقا بر اساس كتاب بوده. اين نشان مي‌دهد كه برخي اين وسط اطلاعات غلط به مديران مي‌دهند.

يك مطلب هم مربوط به آقاي دشت گلي‌است. ايشان گفته بودند كه اصلاحيه داده شده، اما اصلاحيه‌ها اجرا نشده است. من نمي‌دانم چرا ايشان اين حرف را زده‌اند؛ زيرا ما تمام اصلاحيه‌ها را اجرا كرديم و بازبيني كردند و تاييد شد.

من يك تئاتري‌ حرفه‌اي هستم و درآمدم از اين راه است.در اين دو سال من چهار كار كردم كه همه‌اش توقيف شده است، يكي «نوشتن در تاريكي» بعد از سه ماه تمرين گفتند كه نقش مرا در بياورند. دومي‌اش كار آروند دشت‌آراي گفتند اين نقش سرابي را كلا در بياوريد. كار سوم تله تئاتري كه مهكام نوشت و كار ارزشي بود، كار ساخته شد صدا و سيما گفت كار توقيف. چهارمين كار «خشكسالي و دروغ» بود يازده روز كار را توقيف كردند. من حرفه‌ام اين است بنابراين طبيعي است بحث امنيت شغلي من پيش ‌آيد. من روي چه حسابي مي‌توانم كار كنم؟

يعقوبي: آقاي شاه‌آبادي معاون هنري ارشاد، در حرف‌هايشان گفته‌اند كه من از اين جريان اطلاع نداشتم، بعد تنها چيزي كه به ذهنم مي‌رسد، مي‌گويم فرض كنيم كه اطلاع نداشتند و روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها را نمي‌خوانند، اما توصيه ما به ايشان اين است كه فقط به گزارش زيردستان خود اكتفا نكنند و روزنامه‌ها را هم بخوانند يا به ما زنگ بزنند. من هنوز منتظرم ايشان به من زنگ بزنند و بگويد شما چه مشكلي داريد كه اعتراض مي‌كنيد. من وقتي درگير اين ماجرا بودم، به آقاي دشت گلي گفتم كه چون مي‌دانم كار ما مشكلي ندارد، بعد كه اجرا رفتيم بايد خسارت بدهيد. ايشان گفت كه باشد، جبران مي‌كنيم، خسارت مي‌دهيم. بعد گفته‌اند كه خسارتي كه به گروه وارد شده از طريق دو اجرايي‌شدن جبران مي‌كنيم، بعد يك‌باره بازبيني سوم مي‌شود، ولي مي‌گويد كه نمي‌تواني دو اجرايي بروي، گفتم پس به ما خسارت مي‌دهيد؟ گفت نه خسارت هم نمي‌دهيم گفتم كه نمي‌شود هم اجازه‌ي دو اجرا در روز نداشته باشيم و هم خسارت نگيريم. گفت كه اصلا مي‌خواهي سه اجرا برو به ما چه اين نظر تماشاخانه است. نمي‌دانم اين تناقض از كجا مي‌آيد. به نظرم حالا كه مجوز كار داده شده تماشاخانه بايد شجاعانه به ما دو اجرا دهد. انتظار ما از تماشاخانه اين است كه بر مبناي اين مجوز، اجازه دو اجرايي دهد.

ترجيح مي‌دهم بي دنگ و فنگ فيلم بسازم
مهكام: سال 78 يا 79 در مجله صحنه يكي از پرونده‌هايش درباره تو بود كه اميد روحاني مطلبي نوشته بود كه مطمئن باشيد يعقوبي را در سينما خواهيد ديد زيرا معقتد بود كه تو به شدت سينمايي كار مي كني.

يعقوبي: اين كاري كه مي‌كنم تئاتر است. خيلي دلم مي‌خواهد فيلم بسازم ولي هيچوقت نخواستم دنبال كاري بدوم. دلم مي‌خواهد همه چيز روال طبيعي خودش را طي كند. «شب به‌خير مادر» نوشته‌ مارشا نورمن اولين تئاتري بود كه مردم از من ديدند. براي كارگرداني آن نياز به دو بازيگر داشتم كه پيداشان كردم و شروع كرديم به كار، به همين سادگي. ولي اجازه‌ كار نمي‌دادند و ما براي استادان و آشنايان‌مان اجراي خصوصي مي‌كرديم چون مي‌خواستيم ديده شويم. تا اين‌كه اولين بار در سال 76 با نمايش زمستان 66 در جشن‌واره‌ تئاتر شركت كردم، كار جايزه گرفت و ديده شديم. من پس طي يك روال طبيعي و سالم وارد تئاتر شدم؛ دنبالش ندويدم. چاپ كارهايم طبيعي‌تر بود. ناشراني به من زنگ زدند و كارهايم چاپ شد. براي اولين كارم در تلويزيون هم صدايم زدند و تئاتر تلويزيوني كارگرداني كردم و بعد سه كار ديگر هم كارگرداني كردم. هر سه بار ديگر هم دعوت به كار شدم. ترجيح مي‌دهم روزي همين‌طور طبيعي و بي‌دنگ‌وفنگ فيلم بسازم. تصور اين كه براي ساخت يك فيلم دنبال كسي يا كساني بدوم برايم سخت است.

57244

يکشنبه|ا|25|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن