تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799628469




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعری از منوچهر آتشی+زندگی نامه‌ی خودنوشت


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اما اولین تجربه عشقی در چاهكوه اتفاق افتاد او نیز توجهی پاك و ساده دلانه به من داشت، آن دختر خیلی روی من تاثیر گذاشت و در واقع او بود كه مرا شاعر كرد...  منوچهر آتشی | آمدن 1310 | رفتن 29 آبان 84خنجرها، بوسه‌ها،  پیمان‌ها اسب سفید وحشیبر آخور ایستاده گران‌سر  اندیشناك سینه‌ی مفلوك دشت هاست  اندوهناك قلعه‌ی خورشید سوخته است  با سر غرورش، اما دل با دریغ، ریش  عطر قصیل تازه نمی‌گیردش به خویشاسب سفید وحشی، سیلاب دره ها بسیار از فراز كه غلتیده در نشیب  رم داده پر شكوه گوزنان بسایر در نشیب كه بگسسته از فراز  تا رانده پر غرور پلنگان  اسب سفید وحشی با نعل نقره وار بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها  بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها خورشید بارها به گذرگاه گرم خویش از اوج قله بر كفل او غروب كرد  مهتاب بارها به سراشیب جلگه ها  بر گردن سطبرش پیچید شال زرد  كهسار بارها به سحرگاه پر نسیم  بیدار شد ز هلهله‌ی سم او ز خواب  اسب سفید وحشی اینك گسسته یال بر آخور ایستاده غضبناك  سم می‌زند به خاك  گنجشك ای گرسنه از پیش پای او پرواز می‌كنند  یاد عنان گسیختگی هاش در قلعه های سوخته ره باز می‌كنند اسب سفید سركش بر راكب نشسته گشوده است یال خشم  جویای عزم گمشده‌ی اوست می‌پرسدش ز ولوله‌ی صحنه های گرم می‌سوزدش به طعنه‌ی خورشید های شرم با راكب شكسته دل اما نمانده هیچنه تركش و نه خفتان، شمشیر، مرده است  خنجر شكسته در تن دیوار  عزم سترگ مرد بیابان فسرده است  اسب سفید وحشی! مشكن مرا چنین  بر من مگیر خنجر خونین چشم خویش آتش مزن به ریشه‌ی خشم سیاه من بگذار تا بخوابد در خواب سرخ خویش گرگ غرور گرسنه‌ی من اسب سفید وحشیدشمن كشیده خنجر مسموم نیشخند  دشمن نهفته كینه به پیمان آشتی  آلوده زهر با شكر بوسه های مهر  دشمن كمان گرفته به پیكان سكه ها  اسب سفید وحشی من با چگونه عزمی پرخاشگر شوم  ما با كدام مرد درآیم میان گرد  من بر كدام تیغ، سپر سایبان كنم من در كدام میدان جولان دهم تو را اسب سفید وحشی! شمشیر مرده است خالی شده است سنگر زین های آهنین  هر دوست كو فشارد دست مرا به مهرمار فریب دارد پنهان در آستین اسب سفید وحشی در قلعه ها شكفته گل جام های سرخ بر پنجه ها شكفته گل سكه های سیم  فولاد قلب زده زنگار  پیچید دور بازوی مردان طلسم بیم اسب سفید وحشیدر بیشه زار چشمم جویای چیستی؟آنجا غبار نیست گلی رسته در سراب  آنجا پلنگ نیست زنی خفته در سرشك  آنجا حصارنیست غمی بسته راه خواب  اسب سفید وحشیآن تیغ های میوه اشن قلب ای گرم  دیگر نرست خواهد از آستین من  آن دختران پیكرشان ماده آهوان  دیگر ندید خواهی بر ترك زمین من اسب سفید وحشی خوش باش با قصیل تر خویشبا یاد مادیانی بور و گسسته یال  شییهه بكش، مپیچ ز تشویش اسب سفید وحشیبگذار در طویله‌ی پندار سرد خویش سر با بخور گند هوس ها بیا كنم  نیرو نمانده تا كه فرو ریزمت به كوه سینه نمانده تا كه خروشی به پا كنم  اسب سفید وحشی خوش باش با قصیل تر خویش  اسب سفید وحشی اما گسسته یال  اندیشناك قلعه‌‌‌ی مهتاب سوخته است  گنجشك های گرسنه از گرد آخورش  پرواز كرده اند  یاد عنان گسیختگی هاش در قلعه های سوخته ره باز كرده اند زندگینامه‌ی خودنوشت منوچهر آتشی:دوم مهرماه 1310 در روستای به نام "دهرود" دشتستان جنوب متولد شدمٰ خانواده ما جزء عشایر زنگنه كرمانشاه بودند كه در حدود 4 نسل پیش به جنوب مهاجرت كرده بودند. نام خانوادگی من به دلیل اینكه نام جد من "آتش‌‏خان زنگنه" بود "آتشی" شد، پدرم فردی باسوادی بود و به دلیل علاقه‌‏ای كه سرگرد اسفندیاری كه در جنوب به رضاخان كوچك مشهور بود، پدرم را به بوشهر انتقال داد و پدرم كارمند اداره ثبت و احوال بوشهر شد.در سال 1318 به مكتب خانه رفتم در همان سال‌‏ها قرآن و گلستان سعدی را یاد گرفتم ولی به دلیل شورشی كه در آن شهر شد سال دوم را تمام نكرده بودم از كنگان به بوشهر رفتم و در مدرسه فردوسی بوشهر ثبت نام كردم و تا كلاس چهارم در این مدرسه بودم و در تمام این دوران شاگرد اول بودم و كلاس پنجم را به دلیل تغییر محل سكونت در مدرسه گلستان ثبت نام كردم.كلاس ششم را با موفقیت در دبستان گلستان به پایان رساندم، در این سال‌‏ها بود كه هوایی شدم و دلم برای روستا تنگ شد و با مخالفت‌‏هایی كه وجود داشت دست مادر دو برادر و خواهرم را گرفتم به روستا بازگشتیم و در چاهكوه بود كه با عشق آشنا شدم و اولین شعرهایم نیز مربوط به همین دوران است.   البته مساله علاقمندی من به شعر و شاعری به دوران كودكی‌‏ام باز می‌‏گردد خیلی كوچك بودم كه به شعر علاقه‌‏مند شدم، اما اولین تجربه عشقی در چاهكوه اتفاق افتاد او نیز توجهی پاك و ساده دلانه به من داشت، آن دختر خیلی روی من تاثیر گذاشت و در واقع او بود كه مرا شاعر كرد.شاعر مجموعه "آواز خاك" در ادامه با بیان این نكته كه در آن سال‌‏ها ترانه‌‏های زیادی سرودم و به دلیل نرسیدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد دیگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد رد پایی این عشق در تمام اشعار من به چشم می‌‏خورد.پس از آن به بوشهر بازگشتم و دوره متوسطه را در دبیرستان سعادت به پایان رساندم, در آن سال‌‏ها بود كه اشعارم را روزنامه‌‏های دیواری كه در این مدرسه درست كرده بودیم منتشر می‌‏كردم و حتی در این سال‌‏ها در چند تئاتر نیز نقش‌‏هایی ایفاء كردم.او در ادامه با بیان این نكته كه پس از اتمام دوره دبیرستان به دانشرای عالی راه پیدا كرده است و به عنوان معلم مشغول به تدریس شده, گفت: در همین سال‌‏ها اولین شعرهایم را در مجله فردوسی منتشر كردم و این شعرها محصول سرگشتگی در كوه‌‏ها و دره‌‏هاست كه به صورت ملموس در اشعار من بیان شده‌‏اند. آشنایی با حزب توده تاثیرات بسیار زیادی بر آثار من گذاشت و شعرهای زیادی برای این حزب با نام‌‏های مستعار در روزنامه‌‏های آن روزها منتشر كردم و حتی در 29 مرداد پس از كودتا در ایجاد انگیزه به كارگران برای شورش نقش بسزایی داشتم, ولی با مسائلی كه برای حزب به‌‏وجود آمد،از این حزب فاصله گرفتم و فعالیت جدی سیاسی من به نوعی پایان یافت.من تاكنون دوبار ازدواج كرده‌‏ام كه هر دو بار كه بی‌‏ثمر بوده است، همسر اولم با این كه دو فرزند از او داشتم (البته پسرم مانلی به دلیل بیماری كه داشت فوت كرد) به دلیل اینكه من حاضر نشدم با او به آمریكا بروم از من جدا شد و دخترم شقایق نیز در حال حاضر در آلمان وكیل است. در سال 1361 ازدواج دیگری داشتم كه آنهم به انجام نرسید و یك دختر نیز از این ازدواج دارم.   فعالیت‌‏ام را با آموزش و پرورش آغاز كردم البته شغل‌‏های متعددی را تجربه كردم، مدتی با صدا و سیما همكاری داشتم، مسئول شعر مجله تماشا بودم،مشاور ادبی نشریات و انتشارات مختلف بوده‌‏ام و در حال حاضر نیز در نشریه كارنامه مشغول هستم. من با این سن ام هیچ كتابی نیست كه در حوزه فعالیت‌‏ام ناخوانده مانده باشد، اگر كسانی كه به شعر علاقه‌‏مند هستند و حس می‌‏كنند قریحه شعری دارند به سراغ شعر بروند و گرنه به دنبال شعر رفتن كاری عبث و بیهوده است.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 551]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن