تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797791400




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جريان‏هاي فمينيستي معاصر


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جريان‏هاي فمينيستي معاصر
خبرگزاري فارس: فمينيسم اگزيستانسياليستي اولين بار در سال 1949 توسط سيمون دوبوار در كتاب «جنس دوم» مطرح گرديد. دوبوار بر اساس تفسير اگزيستانسياليستي كه«ديگري» را هميشه عامل مزاحم و برهم زننده آزادي مي‏شمارد، موجوديت مرد را دوزخ برهم زننده فرديت و آزادي زنان مي‏داند و برقراري هر نوع ارتباط متعادل و متناسب بين دو جنس را محال فرض مي‏كند.


در ميان جريان‏هاي فمينيستي معاصر، هفت گرايش عمده وجود دارد:1. فمينيسم ليبرالي؛ 2. فمينيسم ماركسيستي؛ 3. فمينيسم اگزيستانسياليستي (اصالت وجود)؛ 4. فمينيسم روانكاوانه؛ 5. فمينيسم هم‏جنس‏گرايانه؛ 6 . فمينيسم زيست شناختانه؛ 7. فمينيسم فرامدرن.

1. فمينيسم ليبرالي

اين گرايش در ميان نظريه‏هاي فمينيستي معاصر در اقليت قراردارد. گرايشات ليبرالي فمينيستي عمدتا مخالف با پذيرش نقش‏هاي از پيش تعيين شده براي زنان و مردان در محيط خانواده و جامعه است. اين جريان بر رد ايفاي نقش مادري و همسري زنان به عنوان يك تكليف اصرار دارد. اين نظريه‏پردازان معتقدند كه در ازدواج همه بهره‏مندي‏ها و رشدها براي مرد و همه عقب‏ماندگي‏ها براي زن است و لذا پيشنهادات غير بنيادي و برهم زننده‏اي را ارائه مي‏دهند كه براساس اين پيشنهادات، زن بايد آزاد باشدتا از ميان ساختارهاي مختلف زندگي جنسي اعم از خانواده هسته‏اي و ازدواج، خانواده بدون ازدواج، سقط جنين، هم‏جنس‏بازي و... هر كدام كه دلخواه اوست را انتخاب كند. آنان براي تغيير وضع موجود و تأمين فرصت‏هاي برابر اقتصادي و... خواستار بسيج زنان هستند.

2. فمينيسم ماركسيستي

اين ديدگاه با نظريات ماركس و انگلس آغاز شد و بر پايه ستمگري اجتماعي بنا شده است. توجه اصلي اين نظريه‏پردازان به ستمگري اجتماعي طبقاتي بود. اما به ستمگري جنسي نيز توجهاتي از خود نشان دادند. مضمون اصلي اين نظريه عبارت است از:

الف) تابعيت زنان، از تنظيم‏هاي اجتماعي سرچشمه مي‏گيرد.

ب) مبناي رابطه تابعيت زنان در خانواده است و خانواده در واقع چيزي نيست جز نظامي از نقش‏هاي مسلط و تحت تسلط كه در چارچوب اين نظام، زنان بيرون از خانه شغلي ندارند و در نتيجه از استقلال اقتصادي محرومند.

ج) مشروعيت نظام خانوادگي به عنوان نهادي قديمي و بنيادي بي‏اساس است؛ زيرا در دوران ماقبل تاريخ، ساختار خانواده وجود نداشته است و پيوند خويشاوندي از طريق تبار زنان ايجاد مي‏شده است و قدرت زنانه از طريق تنظيمات اشتراكي، اجتماعي، پرورش فرزند و تصميم‏گيري آزادانه و... اعمال مي‏شده است. كه عواملي اين نوع نظام اجتماعي را نابود كرده و شكست تاريخي و جهاني جنس زنان را به وجود آورده‏اند.

فمينيسم ماركسيستي در دوران معاصر، روابط جنسي را درچارچوب نظام طبقاتي سرمايه‏داري بررسي مي‏كند و معتقد است، زنان در موقعيت و طبقه يكسان با مردان از منافع كمتري برخوردارند و در حقيقت منبع بي‏دردسر سود براي طبقات حاكم به شمار مي‏روند.

3. فمينيسم اگزيستانسياليستي (اصالت وجود)

اين نظريه اولين بار در سال 1949 توسط سيمون دوبوار در كتاب «جنس دوم» مطرح گرديد. وي دراين كتاب به تفصيل به «ديگر بودن» زن پرداخت و اين سؤال را مطرح كرد كه زن چيست؟ دوبوار بر اساس تفسير اگزيستانسياليستي كه«ديگري» را هميشه عامل مزاحم و برهم زننده آزادي مي‏شمارد، موجوديت مرد را دوزخ برهم زننده فرديت و آزادي زنان مي‏داند و برقراري هر نوع ارتباط متعادل و متناسب بين دو جنس را محال فرض مي‏كند. تفسير دوبوار از رابطه دو جنس، كاملا خصمانه و منفي است. به عقيده وي نقش‏هاي همسري و مادري، زنان را در قيد اسارت نگاه مي‏دارد. همچنين مي‏گويد همه آروزهاي زن در شيوه زندگي محدود مي‏شود و عملاً زنان را به وابستگي اقتصادي و به كار شكنجه‏آور خانه‏داري مي‏كشاند.

4. فمينيسم روانكاوانه

فمينيست‏هاي روانكاو سعي دارند با به كارگيري نظريه فرويد، پدر سالاري را تبيين كنند. زنان از نظر فرويد، انسان‏هاي درجه دواند كه سرشت بنيادي رواني‏شان آنها را براي يك زندگي نازل‏تر از زندگي مردان آماده كرده است. اين گروه نيز به نوعي معتقد به نظريه ستمگري جنسي «فمينيست زيست شناختانه» هستند. و نظام مرد سالاري را نظام انقياد و ستم بر زنان مي‏دانند. در اين رهيافت، اعتقاد بر اين است كه فرزندان نسبت به پرورش‏دهندگان (مادر) حالت دوگانه دارند. عشق و تنفر، نياز و وابستگي، عواطفي هستندكه كنار هم رشد مي‏كنند. از يك سو فرزند به مادر وابسته است و از سوي ديگر در فرهنگي رشد مي‏كند كه مردانگي داراي ارزش است. ازاين‏رو فرزندان پسر به سرعت هويت خود را از زن جدا مي‏كنند و در بزرگسالي به جست‏وجوي زن براي تملك برمي‏آيند.

5. فمينيسم هم‏جنس‏گرايانه

فمينيست‏هاي هم‏جنس‏گرا، مردسالاري را در همه جا حاضر و ناظر مي‏بينند و رابطه با مردان را امري سياسي تلقي مي‏كنند. ازاين‏رو، زناني را كه تن به چنين روابطي بدهند، به هم‏دستي در ستم به زنان متهم مي‏كنند. چنين بينش نامتعارفي از خط‏مشي جنسي در اين شعار تجلي مي‏يابد: «فمينيسم، نظريه، و هم‏جنس‏گرايي زنان، عمل است.» البته موضوعجداسازي زنان از مردان در نيمه دوم دهه 1970 باعث شكاف عمده‏اي بين زنان همجنس گراي راديكال و ديگر جنبش‏هاي فمينيستي گرديد.

6. فمينيسم زيست شناختانه

فمينيست‏هاي زيست شناختي، ستمگري جنسي را اساس تبعيض بين مرد و زن در نظام آفرينش مي‏دانند. نقطه نظرات آنان در تقابل و تضاد با مباني ديني است؛ زيرا با تفاوت‏هاي ذاتي در خلقت آدميان در ستيزند و جهان هستي را از هنگام خلقت، ظالم بر زنان مي‏شمارند. زيرا طبيعت، زن را با اين خصوصيات فيزيكي و ناتواني جسمي و قدرت باروري و نقش مادري به وجود مي‏آورد كه نوعي ظلم بر زنان است.

7. فمينيسم فرامدرن

شاخصه اصلي ديدگاه فمينيسم فرامدرن، نسبي گرايي است. از منظر انديشمندان اين ديدگاه هر مكتب فكري مانند ماركسيسم، ليبراليسم، سوسياليسم و... كه مدعي درك واقعيت‏ها به صورت يكسان و يكپارچه باشند، نوعي ظاهرفريبي است؛ زيرا واقعيت بسيار پيچيده‏تر از آن است كه در روشي واحد بگنجد. بر اين اساس، تلاش براي ايجاديك مكتب فمينيستي خاص را رد مي‏كنند و معتقدند كه هويت زنان از عوامل مختلفي كه بر يكديگر تأثير مي‏گذارند مانند سن، قوميت، طبقه و نژاد، فرهنگ، جنسيت، تجربه و... شكل مي‏گيرد. از منظر آنان:

هيچ تلاشي براي كشاندن اين عوامل به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد، مثمر ثمر نيست. بنابراين، مدل واحدي از فمينيسم كه بتوان آن را بر همه زنان تحميل كرد، وجود ندارد، بلكه هر مدلي براي يك فرد مناسب است. پس مي‏توان گفت به تعداد زنان جهان فمينيسم وجود دارد.1

در اين ديدگاه، هر فرهنگي براي رفع مشكلات، پاسخ‏هاي بومي خود را دارد و بايد در محدوده همان فرهنگ مورد ارزيابي قرار گيرد. مشكلات زنان شرقي وغربي و حتي كشورهاي مختلف بايكديگر متمايز و راه‏هاي برون رفت آن نيز متفاوت است.

برخي از متفكران اين گروه، متأثر از روان‏شناسي رفتارگرايانه بر حفظ ويژگي‏هاي زنانگي تأكيد مي‏ورزند. مطلوب آنان مانند فمينيست‏هاي ليبرال جامعه‏اي دوجنسي است كه تشابه حقوق زن و مرد در آن تأمين شده باشد.2

اين گرايش در چند دهه اخير طرفداران زيادي يافته، ولي مخالفان آن نيز كم نيستند. مخالفان، آنان را به ايجاد خلل در جهاني شدن جنبش متهم مي‏كنند؛ چرا كه اين تفكر فرصت طفره رفتن از حل مشكلات زنان كشورهاي جهان سوم را به بهانه تفاوت‏ها و مختصات فرهنگي و اجتماعي فراهم مي‏آورد.

همچنين مي‏گويند نگرش چند فرهنگي مي‏تواند به جدايي ميان زنان و مردان در جوامع مختلف بيانجامد و نوعي بي‏تفاوتي نسبت به امكان همكاري و استفاده از تجربيات ديگران به همراه داشته باشد.3

اين ديدگاه بر اصل تفاوت انسان تأكيد دارد و بر حفظ تفاوت ويژگي‏هاي زنانگي تأكيد مي‏ورزد. از نظر اينان، زن نيازمند همسر و فرزند است. علت زير سلطه رفتن زنانه، وجود رفتارهايي است كه از بدو تولد، ميان دختر و پسر تفاوت ايجاد مي‏كند و راه حل آن، مردان و زناني با تعاريف جديد و نيز تشابه حقوق زن و مرد در خانواده و محيط اجتماعي است.

با ظهور مكتب پست‏مدرنيسم كه در سال‏هاي اخير گسترش بيشتري داشته است، فمينيسم هم از آن بي‏بهره نبوده و برخي از فمينيست‏ها مانند: ليوتارد و كريستوا به پست‏مدرنيسم تمايل پيدا كرده‏اند و برخلاف ساير فمينيست‏ها، تلاش براي ايجاد يك مكتب فكري فمينيستي را رد مي‏كنند؛ چرا كه پست‏مدرنيسم،همانطور كه گذشت، هر مكتب فكري را كه مدعي درك واقعيت به صورت يكسان و يكپارچه باشد ـ چه ليبراليسم باشد و چه ماركسيسم يا سوسياليست و يا غير اينها ـ نادرست و گمراه‏كننده مي‏داند. از منظر پست‏مدرنيسم، عينيت يا حقيقتي غايي وجود ندارد كه با كاربرد مفاهيم جديدي از قبيل خرد و شناخت كه مشخصه عصر روشنفكري بود، قابل فهم باشد. بلكه معرفت بشري از گفتمان‏هاي تاريخي خاص و محدود نشأت مي‏گيرد. از همين رو، فمينيست‏هاي پست‏مدرنيست، روش زنان را براي درك خويش، متنوع و چندگانه مي‏دانند.4

از منظر پست‏مدرنيسم «زن» يك مقوله ثابت يا مفروض نيست؛ بلكه، موجوديتي سيال و بسته به شرايط و عوامل متعدد است. هويت هر زن از طريق يك رشته عوامل مانند: سن، قوميت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسيت، و تجربه شخصي درك مي‏شود كه بر يكديگر تأثير مي‏گذارند و هيچ تلاشي براي كشاندن آنها به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد، ثمربخش نيست. بلكه تك تك زنان بايد به عنوان فرد در چنين تفاوت‏هايي ذاتي بين زنان غور كنند. زنان بايد با ايجاد زبان و شيوه‏هاي تفكر جديدي درباره هويت خويش، خويشتن را از معاني ستمگرانه‏اي كه مردان بر آنها تحميل كرده‏اند، رها سازند.5

طرفداران اين ديدگاه، تحت تأثير برخي از فيلسوفان نسبيت‏گرا، مانند فوكو، لاكان و دريدا، معتقدند كه زبان، بيانگر واقعيت نيست، بلكه خود به واقعيت معني مي‏بخشد؛ لذا مفاهيمي مانند «زن و مرد» و «طبيعت زنانه» و نيز تقسيمات رايجي مانند «مردانه ـ زنانه» را زاييده فرهنگ و نتيجه گفتمان‏هاي به لحاظ تاريخي، خاص، مي‏دانند كه در جهت توليد و بازتوليد روابط قدرت عمل مي‏كند.

به اعتقاد آنها، زبان، سلاح نيرومندي است براي كاستن تأثيرات قدرت زنان كه مردسالاري را بر تمام قلمرو فرهنگ و ادبيات حاكم كرده است.

طرح جنبه‏هاي ديگر ستم، مانند ستم طبقاتي يا نژادي، در عرض ستم جنسي و تأكيد بر اين كه اين جنبه‏هاي متعدد، تجربه زنان از ستم را متكثر مي‏سازند، جلوه ديگري از نسبيت‏گرايي اين ديدگاه است. براي زنان طبقه يا نژاد برتر جنسيت مي‏تواند مهم‏ترين شكل ستمي باشد كه آنها تجربه مي‏كنند. اما نسبت به زنان ديگر، ستم طبقاتي يا نژادي مي‏تواند اولويت بيشتري داشته باشد.

فمينيست‏هاي پست‏مدرنيست، در اين جهت‏گيري تا حدي متأثر از آن دسته از زنان رنگين‏پوستي هستند كه، تعليمات نظريه‏هاي فمينيستي را مورد اعتراض قرار داده‏اند. انتقاد آنان اين است كه اين نظريه‏ها، تفاوت‏هاي طبقاتي و نژادي زنان را درنظر نمي‏گيرند. به طور مثال، در باب «مادري» نظريه‏پردازي مي‏كنند، بدون آنكه تعلق اين نظريه را بر زمينه‏هاي خاص اجتماعي درنظر داشته باشند. استراتژي كلي آنان تأكيد بر تساوي حقوق هر دو مي‏باشد.

پي نوشت :
1. يان مكنزى و ديگران، مقدمه‏اى بر ايدئولوژى‏هاى سياسى، ص 383.
2. نك: اندره ميشل، پيكار با تبعيض جنسى، ترجمه: محمد جعفر پوينده.
3. روحى شفيعى، مقاله «خواهرى جهانى در جستجوى استراتژى»، زنان، ش 32، ص 26.
4. مقدمه‏اى بر ايدئولوژى‏هاى سياسى، ص 383.
5. بولتن مرجع، ش4، ص 67 .

منبع :كتاب‌ " فمينيسم"
انتهاي متن/

چهارشنبه|ا|14|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن