تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 13 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799282809




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

۶ماه زندان براى سرقت ۲ هزار تومان


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ۶ماه زندان براى سرقت ۲ هزار تومان پسرك دستبند به دست همراه افسر پرونده وارد شعبه ۱۱۸۳ دادگاه جرائم اطفال شد. در حالى كه رنگ صورتش پريده بود ، قاضى دادگاه دقايقى پس از مطالعه پرونده به پسر نوجوان گفت: به چه دليل به اين پيرمرد -اشاره به شاكى پرونده- در پارك حمله كردى شهاب هم در پاسخ گفت: ۱۵ ساله بودم كه پدر و مادرم پس از سال ها زندگى مشترك به علت اختلاف هاى شديد خانوادگى از هم جدا شدند. مادرم هميشه اصرار داشت براى زندگى به خارج از كشور برويم. اما پدر به هيچ عنوان موافق نبود و زير بار حرف مادرم نمى رفت. از همان موقع مشاجره و درگيرى پدر و مادرم شدت گرفت. خانه مان ميدان جنگ شده بود بالاخره پدرم به خاطر اصرار و پافشارى مادرم او را طلاق داد. بدبختى و دربدرى من هم از همان موقع شروع شد. پدرم پس از سه ماه با منشى شركتش كه دختر جوانى بود ازدواج كرد . همان موقع نامادرى ام كه چشم ديدن مرا نداشت از پدرم خواست تا سرپرستى مرا به مادربزرگم بسپارد. تنهايى، غريبى و اوضاع به هم ريخته زندگى بشدت آزارم مى داد. مادربزرگم كه مادرم را عامل بدبختى همه مى دانست دائم به او ناسزا مى گفت و سر من هم غر مى زد. از تنهايى و بى كسى خسته شده بودم. به همين خاطر هم ميلى براى درس خواندن نداشتم. افسرده و رنجور شده بودم. نه مادرى داشتم كه با او درددل كنم نه پدرى كه بتوانم به او تكيه نمايم. سرانجام به خاطر رفتارهاى بد مادربزرگم -مادر پدر- از خانه اش فرار كردم چند شبى با وحشت و دلهره در پارك مى خوابيدم تا اين كه يك روز با پسر جوانى به نام «سعيد» آشنا شدم. او با چرب زبانى و به بهانه اين كه مى خواهد كمكم كند مرا خام كرد و به خانه اش برد. طى چند روز متوجه شدم در دام سعيد كه فروشنده مواد مخدر «كراك» بود اسير شده ام. اما جرأت نداشتم به او اعتراض كنم. چون او تهديدم كرده بود كه مرا به جرم حمل مواد مخدر تحويل مأموران خواهد داد. اوايل سعى داشتم خودم را آلوده مواد نكنم اما با اصرارهاى شديد سعيد من هم «كراك» مصرف كردم. بدين ترتيب سعيد نامرد مرا در دامى كه برايم پهن كرده بود اسير كرد. مدتى بعد هم با زور او و براى پول درآوردن مجبور به فروش مواد مخدر شدم اما كابوس هاى شبانه رهايم نمى كرد. بشدت دچار عذاب وجدان شده بودم. چرا كه دختران و پسران هم سن و سال خودم را آلوده مواد كرده بودم اما چاره اى نداشتم. كم كم مصرف خودم هم بالا رفت و ناخواسته يك معتاد حرفه اى و پرمصرف شدم. از طرف ديگر به خاطر اختلاف هاى مالى پس از جر و بحث، سعيد هم مرا از خانه اش بيرون انداخت. ديگر سرپناهى نداشتم تا به آنجا پناه ببرم. روى بازگشت به خانه مادربزرگم را هم نداشتم. چند روزى با پول هايى كه از قبل پس انداز كرده بودم «كراك» خريدم تا اين كه پس اندازم تمام شد. آن روز حالم خيلى بد بود و نياز شديدى به مواد داشتم، هر طورى بود مى خواستم مواد تهيه كنم، «خمار خمار» بودم. هيچ كدام از فروشنده ها هم حاضر نبودند جنس نسيه بدهند. همان موقع پيرمردى را از دور در پارك ديدم كه ساعت ها آنجا نشسته بود. اختيارم را از دست داده بودم . براى تأمين مواد حاضر به هر كارى بودم. به طرف پيرمرد رفتم و روى نيمكت كنارش نشستم. پارك خلوت بود، همان موقع با كاردى كه همراه داشتم او را تهديدكرده خواستم تمامى پول هايش را به من بدهد. او هم دو هزار تومان بيشتر نداشت و براى نجات جانش آن را به من داد. پول مصرف يك وعده ام تهيه شد. با عجله از فروشنده اى كه در پارك بود «كراك» خريدم و مصرف كردم. دوباره به همان پارك برگشتم. شب روى يك نيمكت خوابيده بودم كه توسط مأموران دستگير شدم. همان موقع فهميدم پيرمرد بلافاصله با مراجعه به كلانترى ۱۵۱ يافت آباد از من شكايت كرده است. آن شب پدرم را بعداز چند ماه در كلانترى ديدم. صورتش چروكيده بود، خودش را سرزنش مى كرد اما سرزنش هايش بى فايده بود چون زندگى من تباه شده بود . مادرم هم وقتى فهميد من از خانه مادربزرگم فرار كرده و اسير اعتياد شده ام بلافاصله به ايران بازگشته. اما دوست ندارم او را ببينم چون پدر و مادرم مرا رها كردند و به دنبال زندگى خودشان رفتند. قاضى دادگاه پس از شنيدن اظهارات متهم و شاكى پرونده، پسر نوجوان را به شش ماه حبس محكوم كرد. منبع: ایران




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 422]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن