تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799574684




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خدا را شكر بابا، هنوز اسم تو روي كوچه هست


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: خدا را شكر بابا، هنوز اسم تو روي كوچه هست خبرگزاري فارس: محمدحسن حسيني، از شاعران و نويسندگان حوزه كودك و نوجوان، كتابي با عنوان «چند قدم در آسمان» آماده انتشار دارد كه يكي از دو شعر اين كتاب را در اختيار فارس قرار داده است. محمدحسن حسيني، از شاعران و نويسندگان حوزه كودك و نوجوان، كتابي با عنوان «چند قدم در آسمان» آماده انتشار دارد كه يكي از دو شعر اين كتاب را با عنوان «از ياس و سيب» پيش از چاپ در اختيار فارس قرار داده است. 1- كاش مي‌دانستم اين پلاك وقتي كه تير خورد برگردنت بود يا نه اين لكه خوني كه روي آن خشك شده بدجوري نگرانم مي‌كند. حالا به جستجوي تو همه جاده‌ها را بدون كفش مي‌گرديم. با پلاكي كه برگردن همه ماست. 2- شب پيش باز صاحب خانه آمده بود باز جواب سلام مامان را نداد باز داد و فرياد كرد و رفت. امروز دايي زندگي‌مان را با وانت برد. مامان با گوشه چادر اشك‌هايش را پاك مي‌كرد. راستي يك خبر خوب بالاخره مامورهاي شهرداري امروز آمدند و پلاك كهنه و له شده كوچه را نو كردند. خدا را شكر بابا هنوز اسم تو روي كوچه هست. 3- كاش آدم‌ها مي‌توانسنتد زير كارنامه بچه‌هايشان را در خواب هم امضا كنند. يك امضا كه به جايي برنمي‌خورد. 4- امروز زهرا به مامان مي‌گفت: ديگر اين بازي را دوست ندارم من چشم مي‌بندم بابا پيدايش مي‌شود. چشم باز مي‌كنم بابا قايم مي‌شود قبول نيست اين كه نشد قايم باشك بازي اصلا با بابا قهرم تا روز قيامت ديگر توي خوابم راهش نمي‌دهم. بابا! من كاري به زهرا و مامان ندارم كجا خوابيده‌اي؟ دلم مي‌خواهد برايت لالايي بخوانم. 5- ديشب چه خوب شده بودي بابا؟ اصلا پايت نمي‌لنگيد خوش به حالت خوبي خواب اين است كه آدم‌ها در آن خوب مي‌شوند هيچ جايشان درد نمي‌كند و لباسشان اصلا خاكي نمي‌شود. 6- ديشب خسته بودي بابا خيلي خسته بودي نمي‌دانم سرخي افق چشم‌هايت از باران بود يا بيداري زياد كاش مي‌شد كمي مي‌خوابيدي توي خواب من كه جا زياد است راحت باش قول مي‌دهم ديگر بيدارت نكنم. 7- بابا! ديشب آلبوم عكس‌هايت را ورق مي‌زدم. چشمم افتاد به آن دوستت كه چشم‌هايش را از دست داده بود شب در خواب با شما از ميدان مين مي‌گذشتم. چه غوغايي بود بابا عين فيلم‌ها چه دل و جرأتي داشتند دوستانت بابا! يكي رفت روي مين پايش را از دست داد يكي دستش را يكي سربند «يا فاطمه»‌اش را اما بين دوستانت يكي هست كه من بيشتر از همه دلم برايش مي‌سوزد بابا همان كه هر روز صبح توي صف طولاني نان مي‌بينمش خيلي نگاهش مي‌كنم نه مي‌لنگد و نه چشمش كور شده اما مي‌دانم كه جاي چيزي درون سينه او خالي است چيزي كه آن را در ميدان مين از دست داده است. 8- مامان انگار دست بردار نيست مي‌داند كه نمي‌آيي اما باز سر شب كه مي‌شود در را باز مي‌كند و نگاهي به سر كوچه مي‌اندازد 9- شش سالم بود كه مامان كمكم مي‌كرد كليد در خانه را توي سوراخش بياندازم حالا بزرگتر شده‌ام و قدم مي‌رسد كليد را توي در بياندازم مامان دلش مي‌خواهد مثل مردها در را خودم باز كنم. همه اين كارها را خودم مي‌كنم بابا اصلا نگران نباش همه درها را خودم باز مي‌كنم اما نمي‌دانم چرا صداي پايم اصلا شبيه آمدن تو نمي‌شود 10- ديروز قطار رزمندگان مي‌رفت تو از پنجره يكي از كوپه‌ها برايمان دست تكان مي‌دادي مامان زهرا را بغل كرده بود و دست در دست من دنبال قطار مي‌دويد امروز قطار رزمندگان از جبهه برگشته است تو از ميان همه كوپه‌ها برايمان دست تكان مي‌دهي فقط حيف كه اين قطار در شهر ما ايستگاه ندارد به دنبال قطار مي‌دوم نمي‌رسم خسته مي‌شوم تو در ايستگاه دور آنجا كه ريل‌هاي راه آهن به هم رسيده‌اند از قطار پياده مي‌شوي 11- يك پلاك، يك قرآن جيبي و عكس كوچك امام بقيه‌اش را نشان من ندادند شنيدم كه خوني و پاره بوده لباس و چفيه و پوتينت و سربندت را مي‌گويم بابا پلاكت هم تعريفي نداشت گلوله سوراخش كرده بود پلاكي كه دوستانت مي‌گويند شايد مال توست اما قرآن و عكس امامت حسابي سالم و تميز مانده بودند معلوم است حسابي مواظبشان بوده‌اي ميان آن همه خون و باروت و آتش گذاشتي قلبت را نشانه بگيرند آنها را نه 12- اين پدربزرگ هم كارهايش عجيب است درخت كه بوييدن و بغل كردن و بوسيدن و گريه كردن ندارد آن هم تنها درخت سرو حياط همان كه خودش بزرگش كرده است 13- مي‌خواهم خوب درس بخوانم مي‌خواهم دكتر بشوم نه براي خانه بزرگ و ماشين گران قيمت مي‌خواهم دوستان تو زياد در نوبت معطل نشوند دوستان شيميايي‌ات را مي‌گويم مخصوصا حاج اصغر كه هر ماه نوبتش دير مي‌شود و هر ماه زبان و گلويش زخم مي‌شود همان كه غير از تو كسي به او دست نمي‌داد مي‌خواهم صبح تا شب زخم آقا نعمت را پانسمان كنم همان دوست موجي‌ات كه هي مي‌گويد انگشت شست پايش مي‌سوزد انگشت همان پايي كه ندارد 14- من ديگر بزرگ شده‌ام معني خيلي چيزها را مي‌فهمم خيلي چيزها را از توي فيلم‌ها و خاطرات رزمنده‌ها ياد گرفته‌ام مثلا عمليات يعني يك گردان برود و گروهان برگردد يك گروهان برود و دسته برگردد يك دسته برود و نفر برگردد و آخر سر اينكه يك نفر برود و.... آه بابا بابا باباي عزيزم! مهر تربت كربلا و پلاك و قرآن جيبي و عكس امامت را با دنيا عوض نخواهم كرد. 15- امروز در ميدان انقلاب يك نفر پلاك و چفيه مي‌فروخت از مشتري‌هايش مي‌پرسيد ببخشيد خانم، حرف اول اسم نامزدتان چيست؟ 16- امروز اتوبوس انقلاب غلغله بود همان كه از ميدان امام حسين مي‌آيد و يك راست به طرف آزادي مي‌رود همه براي رسيدن به آزادي عجله داشتند يكي از دوستانت هم سوار اتوبوس شده بود همان كه يك پايش مصنوعي است. وسط راه جايش را به يك پيرمرد داد اما وقتي به آزادي رسيديم مردم هجوم آوردند و دوستت زير دست و پا ماند دلم برايش سوخت كاش كمي بزرگ‌تر بودم و كمكش مي‌كردم. 17- زمستان سختي در راه است هواشناسي هشدار داده است معلوم نيست مردم دست‌هايشان را در جيب‌هايشان پنهان كرده‌اند يا جيب‌هايشان را در دست‌هايشان بايد مواظب برف روي سرها و شانه‌ها باشيم مبادا دوستان دردمند تو در صف‌هاي طولاني زندگي آدم برفي بشوند. 18- آهاي صداي مرا مي‌شنويد با شما هستم كوه‌هاي باشكوه غرب و جنوب! پنبه‌هاي برف را از گوشتان بيرون بياوريد خدا در قرآنش خبر داده است كه شما نگهدارندگان زمينيد. خدا هميشه درست مي‌گويد. خدا كه حرف‌هايش مثل ماهواره‌ها نيست حواستان به شهيدان ما كه در آغوش دره‌ها و شكاف صخره‌هايتان غريبانه خفته‌اند، هست؟ همان‌ها كه بهمن‌ها به احترامشان نفس در سينه حبس كرده‌اند و آتشفشان‌ها از زخم‌هاي گرم و گرانبهاي آنها بيرون مي‌زنند. و چشمه‌ها ترانه غربت آنها را زير لب زمزمه مي‌كنند. همان‌ها كه اگر نباشند سنگ روي سنگ شما بند نمي‌شود يادتان باشد اگر شهيدان ما نبودند شما پشم‌هاي حلاجي شده‌اي بيش نبوديد. 19- عيد رفته بوديم جنوب مهمان دشت شقايق‌ها بوديم سربندهاي شهدا همه جا در اهتزاز بودند هوا غرق در عطر گل محمدي و ياس و سيب بود. سربندها پرواز مي‌كردند باران توسل مي‌باريد ـ يا رسول الله ـ يا فاطمه الزهرا ـ يا حسين مامان مي‌گويد ياس را از شيشه گل محمدي گرفته‌اند سيب را از ياس انتهاي پيام/و




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 515]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن