تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه بگيريد تا تندرست باشيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799526557




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عکس : زندگي مشترک ما 40 ساله شد


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: دشواري! دشواري مثل يک تپه مي‌ماند، گاهي يک تپه بزرگ، گاهي يک تپه کوچک. بعضي‌ها به اين تپه که مي‌رسند راه خودشان را کج مي‌کنند و برمي‌گردند، بعضي‌ها پاي تپه مي‌نشينند و زار زار گريه مي‌کنند، بعضي‌ها سعي مي‌کنند از آن تپه بالا بروند. ببينم تو وقتي به اين تپه‌ها مي‌رسي چه مي‌کني؟! راه‌ات را کج مي‌کني و برمي‌گردي يا مي‌نشيني و زار زار گريه مي‌کني يا از تپه بالا مي‌روي؟ ...
IMAGE633945947058557500.jpg
احترام برومند گوينده قديمي و پيشکسوت، همسر داود رشيدي و مادر ليلي و فرهاد رشيدي مي‌گويد: «زندگي پر است از اين تپه‌ها و دشواري‌ها، هيچ زندگي را هم پيدا نمي‌کني که بدون سختي و دشواري باشد.»‌ مثل زندگي خانم برومند و داود رشيدي که اسفند امسال که از راه برسد، 41 سال از آن مي‌گذرد. در آستانه روز خانواده بد نديديم سري به اين خانواده هنرمند بزنيم و سرکي بکشيم به گوشه‌اي از اتفاق‌هايي که در خانه آنها طي سال‌ها زندگي مشترک افتاده که مي‌خوانيد. در ضمن اگر مي‌بينيد ليلي رشيدي و پسرش هم در اين مصاحبه سهم دارند به اين دليل است که آنها همسايه ديوار به ديوار خانه پدري هستند. هوا کمي سرد شده، سرد که نه، بگوييم کمي خنک شده بهتر است. حياط خانه پر است از گل‌هاي رنگارنگ، قرمز، صورتي، زرد، نارنجي، برگ‌هاي درخت ميان حياط هم همه زرد شده و يک دانه برگ سبز هم بر تن درخت باقي نمانده. هواي خانه اما گرم است، روي ميز پر از تنقلات خوش‌مزه است. خانم برومند مي‌گويد: «داود تازه تبريز بوده و اين همه شيريني‌هاي جور واجور سوغات تبريز است.» روي ديوارهاي خانه پر است از تابلوهاي نقاشي، در ميان تابلوها مي‌تواني طرحي از داود رشيدي کار اردشير محصص و دو تابلوي نقاشي از ايران درودي هم پيدا کني. روي ميزگردي در ميانه اتاق عکس‌هاي خانوادگي را مي‌بيني از ليلي رشيدي، پرفسور فرهاد رشيدي، سينا نوه خانواده و ديگراني که نمي‌شناسي! زندگي با يک بازيگر سخت است؟ «زندگي با يک بازيگر سخت است؟» خانم برومند مي‌گويد: «اين سوال تکراري را خيلي‌ها از ما مي‌پرسند اما واقعيت اين است که همه زندگي‌ها دشواري‌هاي خاص خودشان را دارند؛ نمي‌توان گفت زندگي با يک کارمند آسان و با يک دکتر راحت و با يک مهندس خيلي خوب و با يک بازيگر خيلي سخت است! وقتي دو نفر هر شغلي و هر جايگاهي هم که داشته باشند با هم به تفاهم برسند مشکلات‌شان کمتر و کمتر مي‌شود و وقتي هم که مشکلي پيش بيايد با همديگر حل‌اش مي‌کنند. مثلا سختي زندگي با هنرمندها، منظورم آنهايي که در عرصه نمايش، فعاليت مي‌کنند در بي‌نظمي است که خواسته و ناخواسته بر زندگي‌شان حکم‌فرما است. مثلا يک بازيگر يا کارگردان يا همه عوامل ديگر مثل بقيه شغل‌ها ساعت و زمان دقيق و منظمي ندارند. مثلا تو از شوهرت يا همسرت نمي‌تواني توقع داشته باشي که حتما در مراسم عروسي خواهرت شرکت داشته باشد يا از نظر مادي، يک هنرمند عرصه نمايش شغل و درآمد مشخصي ندارد بنابراين نمي‌توان برنامه‌ريزي خيلي دقيقي براي آينده داشت و اينها مشکلاتي هستند که وجود دارند، بعضي‌ها آنها را تحمل مي‌کنند، بعضي‌ها نه! زن‌هاي فوق‌العادهصداي گربه مي‌آيد، سر که برمي‌گردانيم پشت در خانه که به حياط مي‌رسد يک گربه حسابي تپل نشسته و زل زده به ما! خانم برومند مي‌گويد: «اين گربه سينا است.» سينا پسر ليلي رشيدي که اين روزها سخت مشغول تئاتر است. خانم برومند مي‌گويد: «زن‌هاي امروز واقعا باعث غرور و افتخارند. بيشتر آنها در عين حال که کار بيرون انجام مي‌دهند به خوبي از عهده کارهاي خانه هم برمي‌آيند. به نظر من آنها فوق‌العاده‌اند چون نمي‌خواهند تنها سهم‌شان از زندگي فقط پول خرج کردن باشد من هم با اينکه کار بيرون خانه انجام نمي‌دهم و از نظر اقتصادي کمک حالي براي خانواده نيستم اما سهم خودم را هم به گونه‌اي ادا مي‌کنم. مثلا تا جايي که در توانم باشد کارهاي خانه را به کسي نمي‌سپارم. مثلا تا حالا براي سينا سرويس مدرسه نگرفته‌ايم چون من سينا را تا مدرسه مي‌برم و مي‌آورم! اما با اين حال باز هم کمبودي را در خودم از اين لحاظ احساس مي‌کنم و اين حسي است که شايد اکثر زنان خانه‌دار داشته باشند. به همين خاطر است که رو مي‌آورند به کارهاي خوبي چون نقاشي، ساز و يا در طبقه‌اي ديگر زناني را مي‌بيني که شيريني خانگي مي‌پزند، ترشي درست مي‌کنند، سبزي پاک مي‌کنند و مي‌خواهند کمک حال زندگي باشند. البته خيلي‌ها را هم سراغ دارم که به هيچ‌وجه نياز مادي به پول ندارند اما کار مي‌کنند چون نمي‌خواهند احساس بيهودگي داشته باشند.» آقاي رشيدي و کار خانه!توي حياط ميز پلاستيکي کوچکي است. بيشتر وقت‌ها آقاي رشيدي آنجا نشسته و کتاب مي‌خواند، ترجمه مي‌کند، مي‌نويسد، اما کار خانه هم مي‌کند؟ خانم برومند مي‌گويد: «نه! هيچ‌وقت نيازي نبود که در کارهاي خانه کمک کند. مثلا ظرف بشويد يا آشپزي کند، مگر اينکه من خانه نبوده‌ام! اما حالا در اطرافم مردهاي زيادي را مي‌بينم که مثل مردهاي گذشته نيستند و در کارهاي خانه خيلي مشارکت دارند. مثلا پسرم فرهاد با اينکه کار تمام‌وقت در بيرون خانه دارد، دانشگاه مي‌رود، درس مي‌دهد اما غروب که به خانه برمي‌گردد حتما به خانم‌اش که او هم بيرون از خانه شاغل است کمک مي‌کند و پا به پاي او غذا مي‌پزد، ظرف مي‌شويد و...» اول فکر، بعد ازدواج آقاي رشيدي عاشق فوتبال است، البته تماشاي فوتبال وقتي هم که شروع مي‌کند به ديدن فوتبال و غرق مصاحبه مي‌شود خانم برومند از اتاق تلويزيون دور مي‌شود و خودش را سرگرم کتاب يا آشپزخانه و کارهاي ديگر مي‌کند. آقاي رشيدي کم‌حرف است. زياد اهل مهماني رفتن نيست. از اول هم همين جور بوده! اينها را خانم برومند مي‌گويد که قبل از ازدواج حدود 6، 7 ماهي با شوهر آينده‌اش معاشرت کرده تا اخلاق او را خوب بداند! آنها معتقدند اگر زمان شروع زندگي کمي، فقط کمي فکر کنيم و احساسات را کمي فقط کمي کنار بگذاريم، مي‌توانيم براي آينده درست تصميم بگيريم و دايره مشکلات را کوچک‌تر و کوچک‌تر کنيم! به نظر آنها مي‌توان هر مشکلي را حل کرد. از بسياري از خواسته‌ها گذشت تا جايي که طرف مقابل ارزش‌هاي اخلاقي را رعايت کند و با انحراف اخلاقي خانواده را به کوچه بن‌بست نکشاند چون در اين صورت اگر زندگي در ظاهر ادامه هم پيدا کند يک طرف مدام در خودش احساس سرخوردگي و شکست دارد و يا اگر در ظاهر ادعا کند که آن موضوع را فراموش کرده به محض کوچک‌ترين اتفاقي، طرف مقابل را مورد سرزنش قرار مي‌دهد. مهريه خانوادگي اسفند سال 1388 که بيايد 41 سال از اسفندماه سال 1347 يعني زماني که آقاي رشيدي و خانم برومند زندگي مشترک را در کنار هم شروع کردند، مي‌گذرد. شايد برايتان جالب باشد که بدانيد مهريه خانم برومند يک جلد قرآن است. او مي‌گويد: «پدرم به هيچ وجه با مهريه‌اي که در توان مرد نباشد موافق نبود. او حتي مهريه بالاتر از وسع مرد را خلاف شرع مي‌دانست.» اين رسم مهريه در خانواده رشيدي به پدر و مادر خانواده ختم نشده بلکه فرهاد و ليلي همين رسم را ادامه داده‌اند. خانم برومند مي‌‌گويد: «همسر فرهاد دختر بسيار شايسته، تحصيل‌کرده و با کمالاتي بود. او هم تنها 14 سکه مهر داشت. ليلي هم همين حدود مهريه داشت!» اين خانواده معتقدند مهريه‌هاي سنگين تنها نتيجه چشم و هم‌چشمي‌هاي سخيف است و به هيچ‌وجه نمي‌تواند ضامن بقاي زندگي باشد چون اگر دو نفر نتوانند با هم زندگي کنند آن چنان عرصه را به هم ديگر تنگ مي‌کنند که جاي ماندن در کنار همديگر را باقي نمي‌گذارند، چه با يک سکه، چه با يک ميليون سکه. دوستت دارم!دوستت دارم! از خانم برومند مي‌پرسم اگر همين الان به آقاي رشيدي بگوييد دوستت دارم چه عکس‌العملي از خودش نشان مي‌دهد؟ خانم برومند خنده‌اش مي‌گيرد و مي‌‌گويد: «به نظرم من نياز به گفتن اين جمله تنها در دوران جواني زن و شوهرها وجود دارد! چون نيازي به گفتن اين جمله نيست وقتي که من احساس خودم را به داود خارج از کلمه‌ها نشان مي‌دهم! وقتي که او از در خانه وارد مي‌شود به استقبال‌اش مي روم، براي‌اش چاي مي‌آورم. از حال‌اش مي‌پرسم. از طرف او هم همين حالت وجود دارد. وقتي مي‌بينم داود همه تلاش‌اش را براي زندگي مشترک گذاشته و چه مادي و چه معنوي دريغي از خانواده ندارد، چه نيازي به جمله «دوستت دارم!» دارم. حتي داود بيش از اينها با رفتارش احساسات‌اش را نشان مي‌دهد. مخصوصا وقتي که به محض يک خبر کوچک شادي بخش سريعا شده با يک تلفن من را خوشحال مي‌کند اما خبرهاي بد و اتفاق‌هاي ناگوار را نمي‌گويد و ما از ديگران مي‌شنويم و وقتي به او مي‌گوييم چرا چيزي نگفتي جواب مي‌دهد چرا تو را ناراحت مي‌کردم. هيچ چيز پنهاني در اين خانه که بوي تاريخ مي‌دهد وجود ندارد؛ مي‌گويم بوي تاريخ چون درون همه‌چيز يک اصالت پنهان مخفي است، درون ميز چوبي قديمي اتاق که روي‌اش شيريني‌هاي تبريزي است تا شمعدان کنار آينه، تا نقاشي‌هاي به جا مانده از خانه پدري داود رشيدي تا سيني چاي و دستمال درون آن با نقش بته و جقه. در اين خانه هيچ‌چيز پنهاني از اعضاي خانواده وجود ندارد جز خبرهاي ناراحت‌کننده‌اي که از همديگر پنهان مي‌کنند تا چروکي بر پيشاني نبينند!» تنهايي سخت است «تنهايي سخت است.» خانم برومند مي‌گويد و ادامه مي‌دهد: «زن و مرد با زندگي مشترک در کنار هم کامل مي‌شوند. در کنار همه مشکلاتي که وجود دارد.» آقاي رشيدي هم مي‌گويد: «زندگي مشترک خوب است اما تامين مخارج زندگي امروزه آن را مشکل کرده است. جوان‌ها با دو سه نوبت کار هم حتي نمي‌توانند از دست مخارج بربيايند، کم حوصله مي‌شوند و همين‌ها باعث پرخاشگري نسبت به همديگر مي‌شود و از هم پاشيدن يک زندگي!» ساعت نزديک دو بعدازظهر است. خانم برومند حاضر مي‌شود تا سراغ سينا برود. گربه تپل خانه پشت در اتاق منتظر سينا و غذا است. ميز غذاي خانواده رشيدي - خانم برومند مي‌گويد: «من نسبت به غذا وسواسي نيستم.» - آقاي رشيدي مي‌گويد: «من گوشت مرغ و ماهي دوست ندارم.» - خانم برومند مي‌گويد: «اما در عوض گوشت قرمز دوست دارد و بادمجان!» - آقاي رشيدي مي‌گويد: «اما اوضاع من خوب است با اينکه گوشت قرمز مي‌خورم اوره و چربي ندارم و همه چيز تحت کنترل است.» - خانم برومند مي‌گويد: «من عاشق برنج هستم، کره هم خيلي وقت است نمي‌خورم چون يک مقدار چربي و فشار خون پيدا کرده بودم. اهل شيريني و تنقلات هم نيستم.» - آقاي رشيدي مي‌گويد: «من هيچ وقت پرخوري نمي‌کنم.» - خانم برومند مي‌گويد: « داود هميشه تعادل در غذا خوردن را رعايت مي‌کرد حتي از دوران جواني هيچ‌وقت نديدم پرخوري کند.» - آقاي رشيدي مي‌گويد: «من شام مي‌خورم.» - خانم برومند مي‌گويد: «من شام نمي‌خورم اما به جاي شام نان تست با ماست يا شير مي‌خورم. ديشب هم شام نرگسي داشتيم.» ميز غذاي ليلي و سينا ليلي و سينا هم دو عاشق سبزي‌ هستند. خانم برومند مي‌گويد: «ليلي، سينا را عادت داده به خوردن سبزي، طوري که سينا وقتي گرسنه است بايد دنبال سبزي‌ براي‌اش بگرديم. سينا عاشق فلفل دلمه‌اي آب‌پز با ليمو و روغن زيتون است! ورزشکارترين عضو خانواده سينا نوه خانواده از همه ورزشکارتر است، کلاس تنيس مي‌رود، بسکتبال بازي مي‌کند، اهل فوتبال است، رتبه دوم ورزشکاري را ليلي رشيدي دارد که اهل پياده‌روي است و اگر تمرين‌هاي بدن تئاتر را به حساب بياوريم هر روز ورزش مي‌کند. رتبه بعدي مال خانم برومند است که اهل شنا بوده اما چند سالي است که شنا از برنامه ثابت‌اش خارج شده و البته نفر آخر آقاي رشيدي است که گهگاهي پياده‌روي مي‌کند. فرهاد، پسر خانواده رشيدي و پروفسور جهاني پرفسور فرهاد رشيدي ـ پسر داود رشيدي ـ استاد دانشگاه پلي‌تکنيک لوزان سوئيس (EPFL)، برنده مدال بولندل فرانسه است؛ مدالي که هر سال از طرف انجمن برق و الکترونيک، تکنولوژي اطلاعات و مخابرات فرانسه به افراد شاخص در اين زمينه‌ها اهدا مي‌شود. فرهاد رشيدي اين مدال را به خاطر تحقيقات‌اش در تعيين خواص الکترو مغناطيسي رعد و برق و ارايه مدل‌هايي براي دشارژ ابرها دريافت کرده است. مدل‌هاي ارايه شده توسط وي با استقبال جامعه علمي مواجه گرديده و مورد استفاده بسيار زيادي قرار گرفته است. پسر خانواده رشيدي همچنين در سال 2005 جايزه دستاوردهاي تکنيکي IEEE را دريافت کرد. اگر يادتان باشد ايشان همان پسر خانواده هستند که به گفته احترام برومند در کارهاي خانه کمک‌حال همسرش است.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 541]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن