محبوبترینها
معرفی چت روم مرام چت؛ بهترین چت روم فارسی برای حل همه مشکلات
از کجا بفهمیم قاشق چنگال اصل است | قاشق چنگال تقلبی نخرید!
با چاپ روی وسایل یک کسب و کار پرسود بسازید
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروف‌ترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1799636906
فيلمنامه تازه مسعود كيميايي و پيشنهاد اخير گلزار
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ستون هفتگي-7 سينماي ما - 1 فيلمنامه «شريک»، فيلم آخر مسعود کيميايي، جاي هيچ بهانه يي را باقي نمي گذارد. همه چيز در اجرا مشخص خواهد شد. اين همان فيلم جمع و جوري است که داستانش بين دو رفيق در جنوب شهر مي گذرد. زيادي ندارد. از برج سازي و پنت هاوس و مهماني هاي بزرگ و دار و دسته گنگسترهاي يهودي هم خبري نيست؛ يک جور بازگشت به ريشه ها. جاه طلبي فيلمساز حالا و در شکل و شمايل ديگري مشخص خواهد شد. انگار مارتين اسکورسيزي با رابرت دونيرو برگردد به خيابان هاي پايين شهر، يا مايکل مان که با جيمز کان و گيتار الکتريک هاي تنجرين دريم سري به شيکاگوي اوايل دهه1980 مي زند. اين همان چيزي است که کيميايي بلد است. همه اين سال ها از استاد خواسته ايم چنين فيلمنامه يي بنويسد و بسازد. بي اضافات و با سليقه يک مولف که قرار است همه اجزاي داخل قاب را دربر بگيرد. کلاه ها و ساعت ها و گريم ها و کوچه ها و چراغ هاي نئون را و با قهرمان هايي که آخر فيلم مي ميرند. پس نتيجه هر چه باشد به پاي همه ما نوشته خواهد شد. همه ما که زورمان را مي زنيم تا دريچه قلب بزرگواري باز شود و همه جا را عشق به سينما و دنيا و يک جور رنگ و نور خاص فرا بگيرد. باقي هر حرفي که باشد، از اين به بعد خواهد بود. يا همه ما آخرش از بين خواهيم رفت يا به خاطر درک محشر از توالي نماهاي درشت و دور و زاويه چهره هنرپيشه ها در کلوزآپ ها، رستگار خواهيم شد. 2 در آخرين شماره ماهنامه فيلم يک پرونده درآورده ايم درباره پرواز از فراز آشيانه فاخته ميلوش فورمن. مي خواستم در ستون اين هفته درباره اين پرونده بنويسم و تشويق تان کنم به خواندن اش و حرف هاي پسر کيسي درباره با همه وجود زندگي کردن پدرش؛ که چشم ام خورد به مطلب بهزاد عشقي در اين شماره و ديدم بيشتر ارزش نقل دارد، وقتي خطاب به دخترش مي نويسد؛ «به ياسمن گفتم چقدر سينماي فردين خوب است. کاش هيچ وقت سينماي گنج قارون در مقابل سينماي قيصر شکست نمي خورد. دخترم حيرت کرد. مگر تو نبودي که هميشه از فردين و فيلم گنج قارون انتقاد مي کردي؟ گفتم من باز هم سر حرف خودم هستم. فردين بازيگر چندان موجهي نيست و سينماي گنج قارون نيز از نظر مولفه هاي هنري، قابل دفاع نبود. قيصر خيلي بازيگرتر از فردين بود و سينماي قيصر از نظر هنري به مراتب سرتر از گنج قارون بود اما قيصر آدم مي کشت و فردين هرگز دست اش به خون کسي آلوده نشد. قيصر با چاقو سر و کار داشت و فردين هرگز هيچ سلاح گرم يا سردي در دست نگرفت. قيصر عبوس بود و هيچ وقت نمي خنديد و با همه سر جنگ داشت اما فردين هميشه مي خنديد و مدام آواز مي خواند. قيصر از عشق و خانواده چشم مي پوشيد و به دنبال جنگ و قصاص و انتقام جويي مي رفت اما فردين کينه جو نبود و سرانجام پدر يا برادر خطاکارش را مي بخشيد و محبوبه متمول اش را به سوي خود فرامي خواند. قيصر نماد عقده ها و کينه ورزي هايي بود که از اعماق جامعه سر برمي آورد و خشونت هاي آينده را رقم مي زد و جواني ما را بر باد مي داد اما فردين متعلق به درياهاي آبي دوران کودکي بود.» ما را بگو که صبح و شب، خاطره سام پکين پا را مرور مي کنيم، وقتي بعد از روز اول فيلمبرداري اين گروه خشن، گروه توليد از مرز مکزيک زنگ زدند به کاليفرنيا، کمپاني برادران وارنر، که خون مصنوعي مان تمام شده، باز هم بفرستيد. 3 و اينقدر از خدا عمر گرفته ايم و به تجربه آموخته ايم که حاصل عمر و زندگي هنرمنداني که متهم به خشونت و گستاخي بودند چه شد و فيلمسازاني که منادي اخلاق و آرامش بودند، چي از کار درآمدند. اين يک خبر و تجربه خوب است يا بد، اما اين هفته در روزنامه ها خواندم که مترجم محجوب و محبوب تيم ملي فوتبال، کسي که در بخشي از بهترين و بد ترين خاطرات زندگي فوتبالي ما نقش داشته، اين هفته به جرم فروش مواد نيروزا دستگير شده است. 4 ماجرا ادامه دارد. باز اين هفته برخوردم به يک برنامه زنده تلويزيوني در شبکه 5. جايي که مجري برنامه و يک آقاي خواننده نشسته بودند و فرزند خسرو شکيبايي مرحوم را هم دعوت کرده بودند. بعد اين طرف شوخي هاي بي مزه مي کردند و هر وقت فرصت مي شد دوربين مي چرخيد سمت فرزند شکيبايي که حتي اسم اش را هم اشتباه صدا مي زدند و ازش يک بغض و اشک و درس اخلاقي از زندگي پدرش مي گرفتند، بعد دوباره صندلي ها را مي چرخاندند سمت همديگر چند تا شوخي بي مزه ديگر مي کردند تا وقتي که نوبت بغض بعدي برسد. پويا شکيبايي طفلک را البته از يک جاي برنامه به بعد، مرخص اش کردند تا آقاي خواننده بلند شود و وسط شوخي ها يک دهن در وصف معشوق بخواند. 5 پس اميدوارم در اين فضاي آکنده از بغض و اخلاق و عشق عرفاني، پيشنهاد اخير محمدرضا گلزار درباره تحويل گرفتن زنده هايي که زندگي درستي ندارند، عوض هنرمندهاي از دست رفته، تبديل شود به يک اتفاق حساب و کتاب دار عملي و ريالي، بلکه عوض تقدير و نصيحت و وصف معشوق کمي پول نقد دست آنهايي برسد که به آن احتياج دارند تا بهتر زندگي کنند. کسي که چنين پيشنهادي مي کند، به نظرم ديگر وقت اش است که در فيلم جديد يک سازنده عاشقانه هاي خونين، هفت تير به دست بگيرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1887]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها