واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام بچه ها من یه مشکلی دارم نیاز به کمک شما دوستان دارم مشکل من اینکه بیش از حد حساسم.حس می کنم م طوریه که همه ازم انتظار زیادی دارن من دوستایی دارم که اول به خودشون فکر می کنند بعد به کس دیگه. ولی من اول خودمو فدا می کنم.یه نمونه اش اینکه ما یه دوست خانوادگی داریم از اول ازدواجمون با هم خانوادگی صمیمی هستیم حالا خانومه بارداره .منم اولا مدام بهش زنگ میزدم و جویای حالش بودم حتی چند بار ÷یشنهاد دادم بیاین خونمون دور هم باشیم ولی گفت ما بیرون نمی ریم کمی ناراحت شدم تا اینکه چند روز ÷یش خواهرم با شوهرش اومدن خونمون(کرج). من نتونستم 1 هفته به دوستم زنگ بزنم فردای روزی که خواهرم اینا رفتن دیدم شوهر دوستم ا س ام اس داده که ملیکا ازت دلخوره یه زنگی بهش بزندر حالی که اخرین بار من حالشو ÷رسیده بودم من تو کرج غریبم خوب منم انتظار دارم حالا شما بگید من زیادی حساس؟گذشت ندارم؟
سلام عزيزم اگه اشتباه نكنم شما حساس به اين هستيد كه ديگران درمورد شما چه فكري ميكنن. اگه بخواي مداوم به اين قضيه فكر كني و ذهنت درگير اين باشه كه فلاني اينطوري ميگه يا فلاني اينطوري فكر ميكنه تنها كسي كه آسيب ميبينه خودت هستي. البته اين مهربونيه شمارم ميرسونه ذكه به فكر بقيه هستي ولي واقعيت اينه كه در عين اينكه به فكر ديگران هم هستي بايد براي خودت زندگي كني اون چيزي كه مهمتر زندگيه خودته . حالا يه هفته نتونستي زنگ به دوستت بزني خوب نتونستي گناه كه نكردي كار داشتي و با اين كارات يه كاري كردي اون دوستت ازت توقعش زياد بشه چه بسا فردا كه زايمان كنه هي بهت بگه بيا بچمو نگه دار يا بهم رسيدگي كن . نميگم كار بديه ولي هر چيزي در حد متعادلش خوبه كه توقع بيجا ايجاد نكني. الانم ديرنشده به نظر من سعي كن يه ذره دير بهدير به دوستت زنگ بزني تا براش جا بيفته . بلاخره همه به كمك هم نياز داريم ولي نبايد جوري باشه كه زندگي و اعصاب خودتو خورد كني . نظر من اينه خودتو با مطالعه يا ورزش سرگرم كني.يا اينكه كلاساي زبان يا هنري برو. اگه شاغلي كه خوب ميدونم وقت زيادي برات نميمونه لي اگه نيستي خودتو سرگرم كن تا فكراي منفي سراغت نيان. اينجوري فقط اعصاب و روان خودت آسيب ميرسوني بقيه هم راحت زندگيشونو ميكنن.
من اگه بودم زنگ نمی زدم تا اون زنگ بزنه
وقتی که زنگ زد اول با هاش سر سنگین صحبت می کردم و صبر می کردم تا اون سر صحبت را باز کنه که کجایی؟ و چرا ازم خبر نمی گیری ؟ و...
و من در جوابش می گفتم که من اینجا غریب بودم و هر روز بهت زنگ میزدم و احوالت را می گرفتم یه هفته بهت زنگ نزدم اخه با خودت فکر نکردی که چرا زنگ نزدم ؟ گرفتاری ام چی بوده؟ مشکل داشتم؟ اخه چی شده که زنگ نزدم ؟...
خیلی بی معرفتی که به خیالت هم نرسید که من کجام بعدش شوهرت اس ام اس میده که تو ازم دلخوری!!!!!!!! اخه چزا؟ چرا فکر کردی که به وظیفم (احوالپرسی از شما) عمل نکردم؟!
بهش می گفتم ته معرفتی اخر رفاقتی
اینم بگم که یه وقت بهش نگینی سرت با خواهرت گرم بوده و فرصت نداشتی اونوقت اونم هزار تا جواب داره برات
مرسي دوستان پس اين ناراحت بودنم بي جا نيست كمي اعتماد به نفسم زياد شد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 655]