تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799606400




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سرفه در كنسرت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سرفه در كنسرت
سرفه در كنسرت   نويسنده : هاينريش بل ترجمه : علي عبداللهي   پسر عمويم بر ترام ، جزو افرادي است كه دچار حساسيت عصبي يا همان آلرژي هستند و بي كمترين ابتلا به سرماخوردگي ، ناگهان در كنسرت هاي موسيقي بنا مي كنند به سرفه كردن . سرفه اين آدم ها در ابتدا فقط نوعي سينه صاف كردن خفيف و بگويي لطيف است كه شباهتي اندك هم به نواي برآمده از يك ساز موسيقي دارد؛ ولي همين نواي خفيف اوليه ، به تدريج اوج مي گيرد و با مداومتي جانخراش ، به عوعويي انفجاري تبديل مي شود، طوري كه موي خانم هاي رديف جلوترشان را مثل بادبان هاي سبك به تموج وا مي دارد. حساسيت بر ترام طوري است كه موقع فرود نواي موسيقي ، بلند تر سرفه مي كند و همين كه آواي موسيقي بلند تر مي شود يا فراز مي يابد ، سرفه او خفيف مي شود و به اين صورت با صداي غم انگيز خود ، تقابلي ناهنجار با موسيقي در حال اجرا برقرار مي كند. البته بايد اذعان كنم كه به لحاظ حافظه برجسته ونيز شناخت دقيق بر ترام از نت هاي موسيقي، براي آدمي مثل من كه در اين زمينه كاملا پياده ام، وجود او بگويي نگويي در حكم راهنماست . براي همين ، به محض اينكه مي بينم دارد از دور و بر بنا گوشش عرق مي ريزد، گوش هايش سرخ مي شود، نفسش در سينه بند مي آيد و با عجله جيب هايش را مي كاورد تا آب نبات ضد سرفه اش را از آن در بياورد و همين كه بوي تند اوكاليپتوس دور و برش پخش مي شود ، مي فهمم الان است كه پيانو شروع كند به ترنم. در آن لحظه واقعا ديگرآرشه ويولن نواز تماس چنداني با سيم هاي ويولن ندارد و پيانو نواز دارد براي نواختن آماده مي شود. در چنين لحظاتي ، فضاي سالن از حال و هواي معنوي و ناب آلماني ، به گونه اي محسوس و همه گير ، پر مي شود كه از سويداي قلب تك تك حاضران سرچشمه مي گيرد و بر ترام هم با گونه هاي باد كرده وماليخوليايي ژرف در چشم هايش ، سر جاي خودش نشسته و يهو مي تركد. از آنجا كه در شهر ما فقط فرهيختگان و آدم هاي مبادي آداب به كنسرت مي روند، طبعا موقع سرفه ، كسي سرش را به سمت او بر نمي گرداند ، احدي هم زير لب اندرزها و هشدارهاي تربيتي را واگويه نمي كند يا زر لبي غر نمي زند ، ولي پيداست كه جمعيت با چه مشقتي خشم خود را فرو مي خورد و سركوب مي كند و مردم با هر سرفه اش از جا مي پرند ، چون در اين لحظه ديگر بر ترام هيچ احساس شرم و رودربايستي اي حاليش نمي شود. عوعويي تقريبا يكبند از گلويش خارج مي شود و سرآخر با فرود آواي پيانو ، آرام آرام ملايم تر از قبل مي شود. بعد سيلاب جمع شده از شربت اوكاليپتوس در دهانش را به دشواري فرو مي دهد و سيب آدم ملتهبش ، همانندبالا بري تندرو و چالاك بالا و پايين مي پرد. نكته وحشتناك ماجرا اين است كه انگار برترام در آن لحظه ، ديگران از جمله ساير بيماران آلرژي دار عصبي ناپيدا را نيز با گشاده رويي به صحنه فرا مي خواند و آنها هم مانند سگ هايي كه با عوعوي دسته جمعي حضور خود را به همديگر اعلام مي كنند ، از هر گوشه و كنار سالن به نداي او پاسخ مي گويند و شگفت تر اينكه من ـ مني كه معمولا خودم را سرما نمي دهم و هيچ وقت خدا هم زكام ندارم و البته دچار هيچ «ضعف عصبي» از هيچ نوعش نيستم ـ با طولاني شدن زمان كنسرت ها ، گرايش ناگزيري به سرفه كردن در خودم احساس مي كنم. دست هايم خيس مي شود، تمام ماهيچه هاي بدنم انقباض مي يابند و ناگهان متوجه مي شوم كه هر تلاشي براي جلوگيري از سرفه كردنم محكوم به شكست است و من هم بي درنگ بنا مي كنم به سرفه كردن. در آن لحظه خارش گلو مي گيرم ، احساس خفگي مي كنم ، تنم خيس عرق مي شود ، مغزم به كل از كار مي افتد و روانم مالامال از هراسي هستي شناسانه مي شود و نظم تنفسم به هم مي خورد ، بعد ، نگران دستمالي از جيبم در مي آورم تا اگر لازم شد جلوي دهانم بگيرم. ديگر نه تنها ابدي صداي كنسرت را نمي شنوم بكلكه حتي همه هوش و حواسم به عوعوي عصبي دوستان حساس تري معطوف مي شود كه ناخواسته آنها را به صحنه فرا خوانده ام. اندكي قبل از وقفه ميان برنامه ، بو مي برم كه آلودگي عصبي كار خودش را كرده و آن وقت كه توانم كاملا ته كشيد، با پسر عمو بر ترام هم آواز مي شوم و تا لحظه اي كه آنتراكت شروع مي شود ، به سرفه شديد و يكبند ادامه مي دهم و همين كه جمعيت بنا مي كند به كف زدن و تحسين نوازندگان ، سمت رختكن مي دوم ، خيس عرق و متشنج از انقباضات عصبي و فشار دروني ، راهرو سالن را قدم كش پشت ر مي گذارم و به هواي آزاد پناه مي آورم. شايد خيلي ها دركم كنند كه چرا رفته رفته از پذيرفتن دعوت هاي مكرر بر ترام به كنسرت به صورت مودبانه ولي توأم با قاطعيت سرباز مي زنم ؛ البته ناگفته نماند كه هر از گاهي همراه او در بعضي از مراسم فرهنگي كشورمان شركت مي كنم و البته آن هم زماني اتفاق مي افتد كه خيالم كاملا تخت باشد كه شمار سازهاي بادي در آن كنسرت زياد است يا مثلا زمان هايي كه مطمئن باشم تنورها آواي همسرايي «غرش تندر» يا «ريزش بهمن» را اجرا مي كنند؛ آثاري پرطنين ، پر همهمه و شلوغ ، با آنكه قلبا اين جور موسيقي را دوست ندارم. باري ، تلاش پزشكان براي مجاب كردنم در اين مورد كه اين گرفتاري فقط يك مساله عصبي است و به هر حال بايد بر اعصاب خود مسلط باشم ، راه به جايي نبرده است . البته خودم نيز واقفم كه اين مساله ريشه عصبي دارد ولي اشكال كار در اينجاست كه وقتي كنار بر ترام مي نشينم ، اعصابم پاك جوابم مي كند. از اين گذشته ، هر نوع گفت و گو درباره لزوم تسلط بر اعصاب هم به كلي زائد است ، چون تحمل آن را ندارم. چه بسا از همان بدو تولد سرنوشت مقدر كرده كه آدمي عصبي باشم. حالا با افسوس و تاثر به آگهي هاي جورواجور كنسرت نگاه مي كنم. هيچ وقت نمي توانم دعوت مهرآميزشان را بپذيرم ، چون مي دانم كه بر ترام هم هميشه خدا در همه آنها حي و حاضر است و من هم به محض شنيدن نخستين سينه صاف كردن هاي او ، آرامش تن و روانم را پاك از كف خواهم داد. پي نوشت:   * اين داستان با نام "Husten Im Konzert" در سال 1996 در مجموعه داستان هاي كوتاه هاينريش بل به چاپ رسيده است . ترجمه از روي متن آلماني صورت گرفته است . 1. خوانندگان مرد در كنسرت ها كه با صداي بم مي خوانند. منبع: خردنامه همشهري داستان شماره 66  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن